9. ادب انبياء عليهم السلام
قرآن آمده اشاره مى شود:
الف) حضرت ايّوب (عليه السلام) در مقام دعا و طلب حاجات خود مى گويد:
(أنّي مَسَّني الضُرّ و أنتَ أرحمُ الراحِمين)(1). اين جمله، از دو جهت، حاكى از كمال ادب ايّوب(عليه السلام) است:
يكى آنكه نگفت: خدايا مرا گرفتار كردى يا به گرفتارى انداختى. بلكه عرض كرد: پروردگارا، گرفتارى به من رسيده و من در معرض ضرر و مشكلات قرار گرفته ام.
ديگر آنكه به جاى درخواست رحم از خداى تعالى عرض كرد: تو ارحم الراحمينى. و نگفت به من رحم كن و از به كار بردن لفظ امر ـ هر چند به صورت استدعا ـ خوددارى كرد.
ب) حضرت ابراهيم (عليه السلام) در مقام ستايش پروردگار مى گويد:
(الَّذى هُو يُطْعِمُنى و يَسقين * و إذا مَرِضْتُ فهوَ يَشْفين) (2). هنگامى كه از نعمتها و خوبيها ياد مى كند به خدا نسبت مى دهد و مى گويد: طعامم مى دهد و سيرابم مى سازد. ولى وقتى از بيمارى ياد مى كند نمى گويد: و چون بيمارم كرد شفايم مى دهد بلكه مى گويد: وقتى بيمار شوم شفايم مى دهد.
(3)10 . ادب پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) *
هرگز نشد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)با كسى مصافحه كند و آن حضرت زودتر دست خود را از دست وى بكشد. بلكه صبر مى كرد تا طرف دست آن حضرت را رها سازد. ديده نشد پيش روى كسى پاى خود را دراز كند. خطبه اش از همه كوتاهتر و از بيهوده گويى بر كنار بود و مردم آن جناب را به بوى خوش كه از وى به مشام مى رسيد مى شناختند. وقتى با كسى