• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

درس دوم:دستور زبان(1)

يك. فعل مُعين فعلى است كه خود داراى معناى خاصّى نيست و تنها به ما كمك مى كند كه ساخت هاى گوناگون افعال را به كار بريم: قطار، از دَم دَم هاى غروب ديروز، ريل ها را گرفته استو... سينه خيز مى رود. فعل هاى معين پركاربرد از اين مصدرهايند: اَستن، بودن، باشيدن، شدن، گرديدن، گشتن، خواستن، شايستن، بايستن، داشتن. از اين ميان، وظيفه پنج فعل معين مهم تر از اين قرار است: از مصدرِ خواستن: ساخت فعل مستقبل (خواهم رفت). از مصدرِ بودن: ساخت فعل هاى بعيد و ابعد (رفته بود; رفته بوده است). از مصدرِ اَستن: ساخت فعل نقلى (رفته است). از مصدرِ شدن: ساخت فعل مجهول (بُرده مى شود). از مصدرِ باشيدن: ساخت فعل ماضى التزامى (بُرده باشم).

دو. فعل ربطى فعلى است كه داراى كننده نيست، بلكه تنها ميان مُسْنَدٌاِليه (نهاد) و مُسْنَد رابطه برقرار مى كند: مدينه، آشفته و سرگشته شد. فعل هاى ربطى از اين مصدرهايند: استن، بودن، شدن، گشتن، گرديدن. نكته: بعضى از فعل ها مى توانند گاه خاص، گاه معين، و گاه ربطى باشند; مانند فعلِ «است»: ـ خاص: «ياد تو همواره با ما است» (= وجود دارد). ـ معين: «ياد تو در هر جا ولوله برپا كرده است.» ـ ربطى: «ياد تو همواره زنده استفعل وَصْفى (وجه وصفى) گونه اى از كاربرد فعل است كه در آن، فعل به صورت صفتِ مفعولى (بن ماضى + ه) مى آيد و منظور از آن، كوتاه نويسى يا پرهيز از تكرار است. مثلاً در اين جمله، به جاى خواهم رفت از فعل وصفى استفاده شده است: فردا به حرم رفته، دلم را صفا خواهم داد. (= فردا به حرم خواهم رفت و دلم را صفا خواهم داد.) مهم ترين شرط براى صحّت استفاده از وجه وصفى اين است كه نهاد فعل وصفى با نهادِ فعل اصلى يكسان باشد. مثلاً در جمله زير، نهاد فعل اصلى خودِ سيّد احمد است و نهاد فعل وصفى چشم هاى او است; پس اين جمله صحيح نيست:

1. نخل هاى بى سر/174.

2. بهشت ارغوان/205.