غُرّه:اوّل ماه قمرى
غِرّه: فريفته
قُرّه:روشنايى
غَمْز:سخن چينى
غَمْض:چشم پوشى
غَنا:توانگرى
غِنا:آوازِ لَهوآميز
غوث:فريادرسى
غوص:فرو رفتن
غياث:فرياد رس
قياس:نتيجه گيرى ـ مقايسه
غَيْبَت: پنهان بودن
غيبَت:بدگويى در غياب كسى
غيظ:خشم شديد
غيض:كاهش آب ـ اندك
فائز:رستگار
فائض:بهره مند
فاسد:تباه
فاصِد:زننده رگ
فِطْرت:سرشت، طبيعت
فَتْرَت:فاصله بين دو دوره
فَحْم:زغال
فَهْم:دريافتن
فِراق:دورى، جدايى
فَراغ:آسودگى
فَسيح:گشاد
فَصيح:شيوا
قَدْر:ارزش ـ اندازه
غَدْر:بىوفايى ـ حيله
قَدَر:سرنوشت ـ اندازه ـ فرمان وحُكم ـ هم زور بودنِ (دو پهلوان)
قِدْر:ديگ
قَدَم:گام
قِدَم:قديم بودن
قُل:بنده ـ تنگدستى
غُل:بند و زنجير آهنين
غِل:كينه، حسد
كانديد:ساده دل
كانديدا:داوطلب، نامزد
كِبار:بزرگان
كُبّار /كُبار:بزرگ
كُحْل:سُرمه
كَهْل: مَرد ميانه سال
گذاشتن:قراردادن ـ گاه معناى مَجازى هم دارد، مانند وضعِ قانون (قانون گذارى)
گزاردن:به جا آوردن، اَدا كردن، اجرا كردن، انجام دادن ـ تفسير كردن ـ بيان كردن
گريز:فرار
گزير:چاره
ماده [
بدون تشديد]
:مؤنّث
مادّه [
با تشديد]
:اصلِ هرچيز، مايه
مأثور:نقل شده
معسور:دشوار
مأمور:امر شده
معمور:آباد شده
مأمول:آرزو، آرزو شده
معمول:عمل شده