• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

غُرّه:اوّل ماه قمرى

غِرّه: فريفته

قُرّه:روشنايى

غَمْز:سخن چينى

غَمْض:چشم پوشى

غَنا:توانگرى

غِنا:آوازِ لَهوآميز

غوث:فريادرسى

غوص:فرو رفتن

غياث:فرياد رس

قياس:نتيجه گيرى ـ مقايسه

غَيْبَت: پنهان بودن

غيبَت:بدگويى در غياب كسى

غيظ:خشم شديد

غيض:كاهش آب ـ اندك

فائز:رستگار

فائض:بهره مند

فاسد:تباه

فاصِد:زننده رگ

فِطْرت:سرشت، طبيعت

فَتْرَت:فاصله بين دو دوره

فَحْم:زغال

فَهْم:دريافتن

فِراق:دورى، جدايى

فَراغ:آسودگى

فَسيح:گشاد

فَصيح:شيوا

قَدْر:ارزش ـ اندازه

غَدْر:بىوفايى ـ حيله

قَدَر:سرنوشت ـ اندازه ـ فرمان وحُكم ـ هم زور بودنِ (دو پهلوان)

قِدْر:ديگ

قَدَم:گام

قِدَم:قديم بودن

قُل:بنده ـ تنگدستى

غُل:بند و زنجير آهنين

غِل:كينه، حسد

كانديد:ساده دل

كانديدا:داوطلب، نامزد

كِبار:بزرگان

كُبّار /كُبار:بزرگ

كُحْل:سُرمه

كَهْل: مَرد ميانه سال

گذاشتن:قراردادن ـ گاه معناى مَجازى هم دارد، مانند وضعِ قانون (قانون گذارى)

گزاردن:به جا آوردن، اَدا كردن، اجرا كردن، انجام دادن ـ تفسير كردن ـ بيان كردن

گريز:فرار

گزير:چاره

ماده [بدون تشديد]:مؤنّث

مادّه [با تشديد]:اصلِ هرچيز، مايه

مأثور:نقل شده

معسور:دشوار

مأمور:امر شده

معمور:آباد شده

مأمول:آرزو، آرزو شده

معمول:عمل شده