سَوط:تازيانه
صوت:آواز
سوت:صدايى برآمده از دهان
سيف:شمشير
صيف:تابستان
شادْرَوان:داراى روحِ شاد
شادُرْوان:پرده بزرگ و مجلّل ـ اصل و اساس ـ سَد ـ فرش قيمتى
شَبَحْ:سياهى اى كه از دور به نظر آيد.
شِبْهْ:مِثل، مانند
شَبَه:نوعى سنگ سياه
شَسْت:انگشت بزرگ وپهن دست و پا
شصت:عدد «60» [اين عدد را امروز به اين شكل مى نويسند، گرچه شكل اصلى آن «شَست» بوده است.]
صُدْره:قسمت بالاى سينه ـ جامه اى بى آستين كه سينه و شانه ها را مى پوشاند.
سُدْره:پيراهن سفيد و گشاد و آستين كوتاهى كه تا سر زانو مى رسد و زرتشتيان پس از رسيدن به سنّ بلـوغ آن را مى پوشند.
سِدْره:درختى در آسمان هفتم (سِدرة المنتهى)
صَديق:دوست يكرنگ
صِدّيق:كسى كه در همه حال راستگو و درست كردار باشد.
طَبْع:ميل ـ سرشت
تَبَع:نتيجه، دنباله
طُرفه:چيز بديع و نادر و شگفتى آور
طَرفه:يك بار جنباندنِ پلك. [«طَرفة العين» = يك چشم به هم زدن.]
طوفان:باد شديد، باران سخت  
توفان:غرنده، توفنده
طيب:بوى خوش، خشنودى
طَيِّب:پاك، پاكيزه
عَبيد:بندگان
عُبيد:بنده كوچك
عِدّه:تعداد، شماره افراد، مدّت زمانى كه زن پس از طلاق يا وفات شوهرش نبايد ازدواج كند.
عُدّه:ملزومات، ساز و برگ
عَزْم:قصد
عَظْم:استخوان
عَلوفه:خوراك چهارپايان
عُلوفه:دستمزد
عَلَوى:منسوب به حضرت على(عليه السلام)
عُلْوى /عِلْوى:بلند، والا
عَمّان:پايتخت اردن هاشمى
عُمان [
بدون تشديد]
:دريايى در جنوب شرقى ايران و جنوب پاكستان
غالِب:چيره
قالَب:شكل ـ كالبَد
غدير:آبگير
قدير:توانا
غُربت:دورى
قُربت:نزديكى
غَزا:جنگ
قَضا:سرنوشت ـ به جاى آوردن واجبى كه در وقت معيّن ادا نشده است ـ حكم كردن
قَذا:خاشاك
غِذا:خوراك