• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
     
     
    چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵

     خلاصه‌ای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متون مربوطه:

    * از اینجا وارد می‌شوند در اینکه وقتی در زبان طبیعی عرف عام با چیزی به اسم ابهام مواجه هستیم با چه مسائلی رو به رو هستیم و چه چیزهایی را باید حل کنیم؟

    * فلسفه زبان به چند معنی به کار می‌رود:

    * یکی فلسفه زبان به معنای مضاف و عام آن که همانطور که فلسفه‌های مضاف دیگر داریم، فلسفه‌ای هم برای زبان داشته باشیم.

    * فلسفه تحلیلی که گفته می‌شود اصلاً فلسفه همین است و در قرن بیستم یک جریان حاکمی بر فضای فلسفه شد.

    * آیا مقصود ایشان، فلسفه زبان به این معنای دوم است یا اینکه فلسفه مضاف عام؟

    * سیاق عبارت قطع نظر از قرائن خارجیه، همان فلسفه مضاف را به ذهن می‌آورد.

    * این نظریه‌ای درباره ابهام، گویا مقصود، اهمیت آن در کل فلسفه باشد و این قرینه‌ای بر اراده معنای دوم است.

    * مسائل مربوط به ابهام از دید ایشان: مسائلی که صرفاً راجع به ابهام است و توضیح و تبیین می‌کند ابهام را

    * و مسائل مرتبط با ابهام (ص14): مسائلی که مستقیماً مربوط به ابهام نیست اما تأثیر متقابل دارد

    * مسائل مربوط به ابهام:

    * مسائل منطقی: مسائل شناخت از حیث شناسا (شناساگر)

    * مسائل فلسفی: مسائل شناخت از حیث شناخته‌شده

    * حل پارادوکس‌های خرمن: مقصود ایشان مسائلی است که به هر دو دید (منطقی و فلسفی) ربط پیدا می‌کند

    * نظریه‌های مختلف را در ص16 شروع می‌کنند و در صفحه 17 توضیح کامل می‌دهند

    * سه بحث را مطرح می‌کنند: منطقی (سمنتیک)،...

    * در مسائل مرتبط هم: 1- اشیاء متعارف، 2- اشیاء دقیق و 3- انسان و بدنش

    * سمنتیک یعنی معناشناسی

    * وقتی در اینجا می‌گوییم زبان، به معنای زبان طبیعی نیست بلکه همان زبان صوری که با ضوابط خاصی در آن جلو می‌رویم. هر زبان صوری که سامان دادیم و قواعد آن را ترتیب دادیم و متفرع کردیم که می‌توانیم یک سیستم استنتاج منطقی (محضاً صوری) داشته باشیم و در مرحله بعد به ارزش‌گذاری واقع‌نمایی صدق و کذب آن می‌رسیم که همان سمنتیک است. سیستم صوری هیچ صبغه واقع‌نمایی و معنا ندارد و با معنا دادن‌های مختلف می‌توان به آن صبغه «شناخته‌شده» داد. وقتی سمنتیک پیش آمد، ابهام وارد کار می‌شود و پیش از آن ابهام معنی ندارد.

    * در مدت قابل توجهی از اوایل قرن بیستم سمنتیک دوارزشی را کافی نمی‌دانستند و به دنبال حل با منطق سه‌ارزشی بودند اما در نیمه دوم قرن بیستم تلاش‌هایی برای حل آن در فضای دوارزشی صورت گرفته است (توسط شخصی به نام ویلیامسون).

    * این قواعد سمنتیکی حاکم که ایشان می‌فرمایند لازم داریم غیر از قواعد زبانی که مربوط به ساخت زبان است و غیر از قواعد استنتاج است.

    * در دو کتاب مبانی منطق جدید ص96 و درآمدی بر منطق جدید ص170 مطالبی در مورد صور مقید که در جلسات پیشین مطرح شد، آمده است.