• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

هـر يـك در ايـن مـجـلس در مورد, حبس , شكنجه , حتى كشتن رسول خدا(ص )طرحهايى ارائه دادنـد, سـرانجام با پيشنهاد «ابوجهل بن هشام » تصميم به كشتن رسول خداگرفتند و با همين تصميم پراكنده گشتند.

ابن اسحاق مى گويد: درباره همين انجمن و تصميم قريش آيه 30 از سوره انفال نازل گشت , آنجا كـه مـى گويد: «و هنگامى كه كافران از روى مكر و نيرنگ درباره تو نظرمى دادند تا تو را دربند كنند يا تو را بكشند يا تو را بيرون كنند, آنان مكر مى كنند و خداهم مكر مى كند و خدا بهترين مكر كنندگان است ».

دستور هجرت

رجال قريش بر تصميم قاطع خود مبنى بر كشتن رسول خدا باقى بودند و از طرفى جبرئيل فرود آمـد و گفت : امشب را در بسترى كه شبهاى گذشته مى خوابيدى مخواب ,قريش , پيرامون خانه رسـول خـدا را در اول شب (اول ربيع الاول سال 14 بعثت ) محاصره كردند كه به موقع حمله برند رسـول خـدا برحسب وحى پروردگار و دستورى كه براى هجرت رسيده بود, على را فرمود تا در بـستر وى بخوابد و روپوش وى را بر خويش بپوشاند و سپس براى اداى امانات مردم كه نزد رسول خدا بود در مكه بماند «123».

در ايـن مـوقع رسول خدا مشتى از خاك برگرفت و بر سر آنان پاشيد و در حالى كه آياتى از سوره يـس ( 1 ـ 9) مـى خـوانـد (تـا: فاغشيناهم فهم لا يبصرون ) بدون آن كه او راببينند از ميان ايشان گـذشت , ولى مشركان خاك بر سر هنوز دنبال رسول خدا مى گشتندكه على (ع ) از بستر رسول خدا برخاست و دانستند كه نقشه آنان نقش برآب شده است «124».

ليلة المبيت

در شب پنجشنبه اول ماه ربيع (سال 14 بعثت ) رسول خدا(ص ) از مكه بيرون رفت و در همان شب على (ع ) در بستر رسول خدا بيتوته كرد «125» و درباره فداكارى اميرمؤمنان آيه 207 سوره بقره نازل گشت در همين شب بود كه رسول خدا, على را به كعبه برد وعلى پا بر شانه رسول خدا نهاد و بتها را واژگون ساخت «126».

نخستين منزل هجرت يا غار ثور

رسـول خـدا در هـمـان شـب اول ربـيع رهسپار غار «ثور» شد و ابوبكربن ابى قحافه باوى همراه گـشـت و پـس از سـه روز كـه در غاز ثور ماندند در شب چهارم ربيع الاول راه مدينه را در پيش گرفتند.

قـريش در جستجوى وى سخت در تكاپو افتادند و تا غار «ثور» رفتند و بر در غارايستادند و چون ديـدنـد كبوترى بر آن آشيانه نهاده و تار عنكبوت نيز بر در غار تنيده شده است , گفتند: كسى در اين غار نيست و بازگشتند «127».

آنگاه رسول خدا در شب چهارم ربيع با راهنمايى مردى مشرك , به نام «عبداللّه بن ارقط (يااريقط) ديلى » كه دو شتر با خود آورده بود, به اتفاق ابوبكروعامربن فهيره راه مدينه را در پيش گرفت .

جايزه قريش براى دستگيرى رسول خدا(ص )

چون رسول خدا از مكه رهسپار مدينه شد, قريش براى هر كس كه رسول خدا رادستگير كند, صد شتر جايزه اعلام داشتند.

رسـول خـدا شب دوشنبه چهارم ربيع الاول از غار ثور به سوى مدينه بيرون آمد و روزسه شنبه در «قـديـر» بـر خـيـمـه «ام مـعـبـدخزاعى » كه زنى دلير و بخشنده بود منزل كرد, ولى او بر اثر خشكسالى از پذيرايى ميهمانان عذر خواست رسول خدا چشمش بر گوسفندى كه در كنار خيمه بـود, افـتاد, به او فرمود: اين چه گوسفندى است ؟ گفت : اين گوسفند ازگرسنگى و ناتوانى از رمـه مـانـده اسـت و شـيـر نـيـز ندارد رسول خدا نام خدا را بر زبان جارى ساخت و با اذن آن زن گـوسـفـند را دوشيد و شير گوسفند فراوان گشت و ريزش گرفت وهمه از آن آشاميدند و بار ديگر ظرف را از شير پر كرد و نزد وى گذاشت و سپس به طرف مدينه رهسپار شدند «128».

«سـراقة بن مالك » براى دريافت جايزه از قريش , وى را تعقيب مى كرد «129» يعقوبى مى نويسد: هنگامى كه رسول خدا به آبگاه «بنى مدلج » رسيد«سراقة بن جعشم مدلجى » «130» از پى وى تاخت و چون به او رسيد, رسول خدا گفت :اللهم اكفناسراقة «131» «خدايا شر سراقه را از سر ما كـوتـاه كـن », سـپـس دست و پاى اسب او به زمين فرورفت و فرياد زد: اى پسر «ابوقحافه » به همسفرت بگو تا از خدا بخواهدكه اسبم رها شود, به خدا قسم : اگر از من خيرى به او نرسد, بدى به او نخواهدرسيد.

سـراقـه چون به مكه بازگشت , قصه خود را به قريش گفت و بيش از همه ابوجهل راتكذيب كرد سـراقـه گـفـت : اى ابوحكم ! به خدا قسم : اگر هنگامى كه دست و پاى اسب من فرو رفت تو هم تـماشا مى كردى , دانسته بودى و شك نداشتى كه محمد فرستاده خداست و معجزه او را نمى توان پوشيده داشت «132».

بريدة بن حصيب اسلمى (از قبيله بنى اسلم )

چـون رسـول خـدا در طـريـق هـجـرت به «غميم » «133» رسيد «بريده » با هشتاد خانواده ازخـويـشـاوندانش نزد وى رسيدند و همگى به دين اسلام درآمدند, آنگاه «بريده » درغزواتى كه بعد از احد روى داد, حضور داشت «134».

سال اول هجرت

ورود رسول خدا به مدينه

رسـول خـدا روز دوشـنـبه دوازدهم ربيع الاول , نزديك ظهر وارد محله «قبا»ى مدينه شد و بر «كـلـثـوم بن هدم » يكى از مردان «بنى عمروبن عوف » وارد گشت و براى ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خيثمه » كه زن و فرزندى نداشت و مهاجران مجرد در خانه وى منزل كرده بودند مى نشست و نخستين دستورى كه داد آن بود كه بتها درهم شكسته شوند على (ع ) سه شبانه روز در مـكـه مـانـد و امـانتهاى مردم را كه نزد رسول خدا بود به صاحبانش رسانيد و سپس به مدينه هجرت كرد و همراه رسول خدا در خانه «كلثوم بن هدم » منزل گزيد.

ابن اسحاق مى گويد: رسول خدا روزهاى دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه رادر «قبا» در مـيـان قـبـيله «بنى عمروبن عوف » اقامت داشت و مسجد «قبا» را تاسيس كرد,سپس روز جمعه از ميانشان بيرون رفت و اولين نماز جمعه را در ميان قبيله «بنى سالم بن عوف » در مدينه به جاى آورد و صد نفر مسلمان درآن شركت كردند «135».

رجـال قبايل اصرار مى ورزيدند كه رسول خدا در ميانشان فرود آيد, رسول خدا به آنان مى گفت : «راه شترم را رها كنيد كه خودش دستور دارد» تا اين كه سرانجام به محله «بنى مالك بن نجار» در زمـينى كه متعلق به دو كودك يتيم بود, رسيد و شتر زانو به زمين زد و رسول خدا فرود آمد و «ابوايوب انصارى : خالدبن زيد خزرجى » بار سفر رسول خدا را به خانه برد.

بناى مسجد مدينه

رسول خدا آن زمين را به ده دينار خريد, آنگاه فرمود تا در آن جا مسجدى ساخته شود, خود نيز در سـاخـتـن مـسـجـد بـا مسلمانان همكارى مى كرد و مسلمانان هم در موقع ساختن مسجد سرود مى خواندند و رسول خدا چنين مى گفت :

  • لا عيش الا عيش الاخرة اللهم ارحم المهاجرين و الانصار.

  • اللهم ارحم المهاجرين و الانصار. اللهم ارحم المهاجرين و الانصار.

«زندگى جز زندگى آخرت نيست , خدايا مهاجران و انصار را رحمت كن ».

رسـول خـدا مسجد را با خشت بنا نهاد و چند ستون از چوب خرما برافراشت و سقف آن را با چوب خرما پوشانيد, پس از ساخته شدن مسجد اذان اسلامى به وسيله وحى مقررگشت .

بقيه مهاجران

مـهـاجران از پى رسول خدا مى رسيدند و ديگر كسى از مسلمانان بجز آنان كه گرفتارو محبوس بـودنـد, در مكه باقى نماند, چند خانواده بودند كه دسته جمعى مهاجرت كردندو در خانه هايشان بسته شد, ابوسفيان خانه هايشان را تصرف كرد و فروخت .

رسول خدا, زيدبن حارث و ابورافع را با دو شتر و پانصد درهم پول به مكه فرستاد تادختران رسول خـدا «فـاطـمـه » و «ام كلثوم » و نيز «سوده » همسر رسول خدا را به مدينه آوردند, «رقيه » دخـتر رسول خدا پيش از اين با شوهر خود «عثمان » هجرت كرده بود,اما «زينب » دختر بزرگ رسول خدا را شوهرش «ابوالعاص » كه هنوز كافر بود, نزدخويش نگاه داشت و اجازه هجرت نداد, خـانـواده ابـوبـكر, از جمله : «عايشه » به مدينه آمدند, همچنين «طلحة بن عبيداللّه » با عده اى رهسپار مدينه گشت «136».

شيوع اسلام در مدينه

پـس از اقـامـت رسـول خـدا در مـدينه و ساختن مسجد و خانه هايش , انصار همگى به دين اسلام درآمـدنـد, بجز طوايف : خطمه , واقف , وائل و اميه (طايفه اى از قبيله اوس )كه بر شرك خود باقى ماندند, ولى بعد از واقعه بدر و احد و خندق همه به دين اسلام درآمدند.

سوره هاى مدنى قرآن مجيد

چـنـان كـه سابقا گفتيم در شماره و نيز در مكى و مدنى بودن بعضى از سوره هاى قرآن اختلاف است , در اين جا هم برحسب روايت يعقوبى شماره هر سوره را در ترتيب فعلى مى نگاريم : سى و دو سـوره از قرآن در مدينه بر رسول خدا نازل شد: نخست , ويل للمطففين (83) «137» و سپس به تـرتـيـب , سـوره هـاى : (2), (8), (3), (59), (33),(24), (60), (48), (4),(22), (57), (47), (76),(65), (98), (62), (32),(40) «138» , (63), (58), (49), (66), (64), (61), (5), (9), (110), (56), (100),(113), (114).

ابـن عباس گويد: كه هرگاه جبرئيل بر رسول خدا وحى فرود مى آورد, به او مى گفت :اين آيه را در فـلان جـاى فلان سوره بگذار و چون : واتقوا يوما ترجعون فيه الى اللّه «139» ,نازل شد گفت : آن را در سوره بقره بگذار به قولى اين آيه در آخر همه نازل شده است «140».

قرارداد مسالمت آميز ميان مسلمانان و يهوديان

رسول خدا عهدنامه اى ميان مهاجران و انصار از يك طرف و يهوديان مدينه ازطرف ديگر نوشت و يـهـوديـان را در ديـن و دارايـى خـويش آزاد گذاشت و شرايط ديگر برآن افزود, از جمله اين كه مـسـلـمـانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگى كنند ودر انجام مراسم دينى خود آزاد باشند و به هنگام وقوع جنگ عليه دشمن به يكديگركمك كنند و شهر مدينه را محترم بدانند و به هنگام بروز اختلاف و رفع آن , شخص رسول خدا را به داورى بپذيرند.

قرارداد برادرى ميان مهاجر و انصار

هـشـت مـاه بعد از هجرت بود كه رسول خدا ميان مهاجر و انصار قرار برادرى نهاد كه در راه حق , يكديگر را يارى دهند و پس از مرگ از يكديگر ارث برند «141» رسول خدا به آنان گفت : «در راه خـدا, دونـفر دونفر با هم برادرى كنيد», سپس دست على (ع ) راگرفت و گفت : هذااخى «اين است برادر من ».

دشمنى يهود و منافقان با رسول خدا و مسلمانان

دانـشـمندان يهود از روى حسد و كينه ورزى به دشمنى با رسول خدا برخاستند ومنافقان اوس و خزرج كه از روى ناچارى و مصلحت اظهار اسلام كرده بودند, راه آنان رادر پيش گرفتند اينان به مسجد رسول خدا مى آمدند و مسلمانان و دينشان را مسخره مى كردند ابن اسحاق مى گويد: همين دانشمندان يهود و منافقان اوس و خزرج بودند كه در حدود صد آيه از اول سوره بقره درباره ايشان نزول يافت , سپس درباره يهود ومنافقان و آياتى كه درباره ايشان نازل شده است به تفصيل سخن مى گويد «142».

سال دوم هجرت (سنة الامر)

تغيير قبله و وجوب زكات و روزه

هـفـده مـاه پـس از ورود رسـول خـدا بـه مـديـنه بود كه روز دوشنبه نيمه ماه رجب , درمسجد «بـنـى سالم بن عوف » كه نخستين نماز جمعه در آن جا خوانده شد, قبله از«بيت المقدس » به كـعـبه گشت و رسول خدا دو ركعت از نماز ظهر را به سوى بيت المقدس و دو ركعت را به سوى كعبه گزارد «143» , چه نمازهاى چهار ركعتى كه در مكه دو ركعتى بود, يك ماه پس از هجرت چـهـار ركعت شده بود وجوب زكات مال و زكات فطره و روزه ماه رمضان و مقرر شدن نماز عيد فطر و عيد قربان و دستور قربانى را نيز درسال دوم هجرت نوشته اند.

دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سريه ها

دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سريه ها «144».

ابـن اسـحـاق مـى گـويـد: رسول خدا(ص ) در 53 سالگى , سيزده سال بعد از بعثت , روزدوشنبه دوازدهـم ربـيـع الاول نـزديك ظهر وارد مدينه شد و بقيه ماه ربيع الاول , ربيع الاخر,دو جمادى , رجـب , شـعبان , رمضان , شوال , ذى القعده , ذى الحجه و محرم را همچنان بدون پيشامد جنگى در مـديـنـه گـذرانـد و در مـاه صـفر سال دوم , دوازده ماه پس از ورود به مدينه براى جنگ بيرون رفت «145».

شماره غزوه هاى رسول خدا(ص )

مـسـعـودى مـى نويسد: غزوه هايى كه رسول خدا(ص ) خود همراه سپاه اسلام بود 26غزوه است و بـرخـى آن را 27 غـزوه نوشته اند, جهت اختلاف آن است كه دسته اول ,بازگشت رسول خدا را از «خيبر» به «وادى القرى » با غزوه خيبر يكى دانسته اند «146».

شماره سريه هاى رسول خدا(ص )

ابـن اسـحـاق مـى گويد: سريه هاى رسول خدا 38 سريه بود مسعودى از «جمعى » 35سريه و از «طـبـرى » 48 و از بـعـضـى ديـگـر 66 سـريـه نـقـل مى كند طبرسى در اعلام الورى 36سريه مى نويسد «147».

مسعودى مى نويسد: سرايا از 3 تا 500 نفر است كه در شب بيرون روند سوارب :دسته هايى است كه روز بـيـرون روندو مناسر: بيش از 500 نفر و كمتر از 800 نفر جيش :سپاهى است كه شماره اش به 800 نـفـر برسد خشخاش : بيش از 800 و كمتر از 1000نفرجيش ازلم : سپاهى است كه به 1000 نفر بـرسد جيش جحفل : سپاهى است كه به4000 نفر برسد جيش جرار: سپاهى است كه به 12000 نفر برسد كتيبه : سپاهى است كه فراهم گشته و پراكنده نشود و, حضيره : از 10 نفر به پايين را گويند كه به جنگ فرستاده شوند و, نفيضه : آنان را كه سپاهى بسيار نيستند و, ارعن : سپاه بزرگ بى مانند را و,خميس : سپاه عظيم را گويند.

غزوه ودان يا غزوه ابوا

تاريخ غزوه : صفر سال دوم هجرت .

جانشين رسول خدا: سعدبن عباده .

مقصد: قريش و بنى ضمرة بن بكر.

نتيجه : قرار صلحى با «بنى ضمره » به امضاى «مخشى بن عمرو ضمرى »: سرور«بنى ضمره » در آن تاريخ .

سريه «عبيدة بن حارث بن مطلب »

تاريخ سريه : شوال سال اول .

عده سپاهيان : 60 يا 80 نفر فقط از مهاجران .

مقصد: دسته اى از قريش كه ممكن بود به اطراف مدينه تجاوز كنند.

نـتـيـجـه : «عـبـيـده » در مـحـل آبـگـاهـى بـا گـروه انـبـوهـى از قـريـش كـه «عـكـرمـة بـن ابـى جـهل »فرماندهشان بود, روبرو شد, اما جنگى پيش نيامد, فقط «سعدبن ابى وقاص » تيرى انداخت و نخستين تيرى بود كه در تاريخ اسلام از كمان رها شد.

سريه «حمزة بن عبدالمطلب »

تاريخ سريه : رمضان سال اول .

عده سپاهيان : 30 نفر از مهاجران .

نتيجه : «حمزه » تا ساحل دريا در ناحيه «عيص » پيش رفت و آن جا با 300 سوار ازمشركان مكه كـه «ابـوجـهل بن هشام » فرماندهشان بود, روبرو شد, اما «مجدى بن عمروجهنى » كه با هر دو دسته قرار صلح و متاركه داشت , در ميان افتاد و بى آن كه جنگى روى دهد, هردو سپاه بازگشتند.

غزوه «بواط»

تـاريـخ غـزوه : ربـيـع الاول سـال دوم هـجـرت جـانـشـيـن رسـول خـدا در مدينه «سائب بن عثمان بن مظعون » يا «سعدبن معاذ» بود.

عده سپاهيان : 200 نفر.

مقصد: كاروانى از قريش (شامل 100 مرد) بودند كه مدينه در خطر تجاوز ايشان قرار داشت و 2500 شتر داشتند.

نتيجه : رسول خدا تا «بواط» پيش رفت و چون با دشمنى برخورد نكرد به مدينه بازگشت .

غزوه «عشيره »

تـاريـخ غـزوه : جـمـادى الاولـى , سـال دوم هـجـرت جـانـشـيـن رسـول خـدا در مدينه «ابوسلمة بن عبداالاسد» بود.

عده سپاهيان اسلام : 150 يا 200 نفر.

مقصد: كاروان قريش كه رهسپار شام بود.

نـتيجه : رسول خدا با سپاهيان اسلامى تا «عشيره » پيش رفت , ماه جمادى الاولى وچند روزى از جـمادى الاخره آن جا ماند و با قبيله «بنى مدلج » و هم پيمانانشان از«بنى ضمره » قرار صلحى منعقد ساخت و سپس بى آن كه جنگى روى دهد به مدينه بازگشت .

سريه «سعدبن ابى وقاص »

تاريخ سريه : ذوالقعده سال اول .

عده سپاهيان : 8 نفر فقط از مهاجران .

مقصد: احتياط و جلوگيرى از حمله دشمن .

نتيجه : «سعدبن ابى وقاص » تا سرزمين «خرار» پيش تاخت و بى آن كه به دشمنى برخورد كند, بازگشت .

غزوه «سفوان », غزوه «بدراولى »

تـاريـخ غـزوه : جـمـادى الاخـره «148» يـا ربيع الاول سال دوم «149» جانشين رسول خدا در مدينه «زيدبن حارثه » بود.

مـقـصـد: از بـازگـشـت رسـول خـدا(ص ) از غـزوه «عـشـيـره » ده روز نـمـى گـذشـت كـه «كرزبن جابرفهرى » رمه مدينه را غارت كرد رسول خدا در تعقيب وى تا وادى «سفوان » از ناحيه بدر شتافت و بر وى دست نيافت و به مدينه بازگشت .