• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

سوى آن هدف عالى سوق دهد به طورى كه افراد آن اجتماع ، زندگى دنيوى را طريق وصول به كمالات و فضائل انسانيت بدانند و به عنوان استقلال ، بآن نگاه نكنند. 5: آن قوانين صلاحيت داشته باشند كه از تجاوز و تعديات و هرج و مرج مانع شوند و حقوق تمام افراد را تضمين كنند. 6: در جعل و تدوين آن قوانين جنبهء روح و زندگى معنوى هم ، كاملاً مراعات شده باشد به طوريكه هيچيك از آنها نسبت به روح و نفس ، ضرر و زيانى وارد نسازد و انسان را از صراط مستقيم تكامل منحرف نكند. 7: اجتماع را از عوامل انحراف از جادهء مستقيم انسانيت و سقوط در واديهاى هلاكت ، منزه و پاك سازد. 8: واضع آن قوانين بايد تمام جهات مصالح و مفاسد و موارد تزاحم و برخورد آنها را بداند، از اقتضائات ازمنه و امكنه مطلع باشد. بشر به طورحتم ، به چنين قوانينى نيازمند است واز ضروريات زندگى او بشمار مى روند و زندگى بدون قانون در حكم سقوط انسانيت مى باشد ،ليكن اين موضوع قابل بحث است كه آيا قوانين مجعول بشر از عهده انجام اين مسئوليت بزرگ بر مى آيند و صلاحيت ادارهء اجتماع را دارند يا نه؟ ما عقيده داريم قوانينى كه به توسط افكار كوتاه بشر تدوين شود ناقص است و صلاحيت كامل براى ادارهء اجتماع ندارد. چند موضوع را به عنوان دليل و شاهد مى توان ذكر كرد: 1: علوم واطلاعات بشر ناقص و محدود است. بشر عادى از احتياجات مختلف انسان و نواميس آفرينش و جهات خير و شر و موارد تزاحم و برخورد قوانين و تأثير و تأثر و فعل و انفعالات آنها واقتضائات امكنه و ازمنه ، اطلاعات كامل ندارد. 2: بر فرض محال كه قانون گذاران بشر از عهدهء جعل و تدوين چنين قوانين جامعى برآيند اما بدون شك ، از ارتباط عميقى كه بين زندگى دنيوى و زندگى معنوى برقرار است و تأثيراتى كه اعمال و حركات ظاهرى در نفس دارند، بى اطلاعند و اگر مختصر اطلاعى هم داشته باشند ناقص و ناچيز است. اصولاًمراقبت از زندگى نفسانى از برنامهءآنان خارج است و سعادت بشر را جز از ناحيهء امور مادى نمى نگرند، در صورتيكه اين دو نوع زندگى كمال ارتباط را دارند و انفكاك بين آنها امكان پذير نيست.

3: چون بشر خودخواه است ، استخدام و استثمار نمودن همنوع براى او طبيعى است و هر فردى از افراد انسان منافع خويش را بر مصالح ديگران ترجيح مى دهد، پس رفع اختلاف و جلوگيرى از استخدام ، از صلاحيت او خارج است ، زيرا خواسته ها و اميال قانونگذاران بشر،هرگز اجازه نمى دهند كه از منافع خودشان و وابستگانشان چشم پوشى نمايند و مصالح بشريت را منظور بدارند. 4: قانونگذاران بشر هميشه ، باانظار كوتاه و محدود خويش قوانين را تدوين مى كنند و آنها را در قالب تعصبات و عادات و افكار كوتاه خويش مى ريزند ،لذا قوانين را به نفع عدهء معدودى جعل مى كنند و درحين وضع ، توجهى به مصالح و مفاسد ديگران ندارند. چنين قوانينى سعادت عموم انسانيت در آنها منظور نشده است. فقط قوانين خداييست كه بر طبق ناموس آفرينش و در خور احتياجات واقعى بشر تدوين گرديده ، از هر گونه انحراف واغراض شخصى منزه است وسعادت جهان انسانيت در آنها منظور شده است ازاينجا روشن مى شود كه : بشر به قوانين خدايى كاملاً نيازمند است والطاف خداوندى اقتضا دارد كه برنامهء كاملى را تهيه نموده توسط پيمبران ارسال دارد.

سعادت اخروى

سعادت اخروى انسان در عين حال كه شب و روز به زندگى دنيوى سرگرم است ، در باطن ذات و نفس خويش نيز ، زندگى مرموز و پوشيده اى دارد ، اگر چه اصلاً توجهى بدان زندگى نداشته و آنرا به كلى فراموش نموده باشد. نسبت به آن زندگى مجهول نيز سعادت و شقاوتى خواهد داشت. يعنى افكار و عقائد حقه و اخلاق پسنديده و اعمال شايسته، سبب استكمال و ترقى روحانى مى گردند و سعادت و كمال او را فراهم مى سازند،چنانكه عقائد باطل و اخلاق زشت واعمال ناشايسته باعث نقصان و شقاوت و انحراف نفس مى گردند. پس انسان اگر در صراط مستقيم تكامل واقع شود جوهر ذات و حقيقتش پرورش وتكامل يافته بهعالم اصلى خويش كه عالم نورانيت و سرور است صعود و رجوع مى نمايد و اگر تمام كمالات روحانى و اخلاق پسنديده انسانى را فداى ارضاى قواى حيوانى نمود و اسير خواسته هاى نفسانى گشت و به صورت حيوانى هوسباز و كامجو، يا ديوى درنده و خونخوار درآمد ، چنين شخصى از صراط مستقيم تكامل ، انحراف يافته در وادى هاى هلاكت و شقاوت سرگردان خواهد گشت. پس انسان نسبت به زندگى روحانى نيز ، محتاج به برنامه و راهنماى كاملى است و بدون كمك نمى تواند اين مسير خطرناك و دقيق را طى كند ، زيرا اميال و خواهشهاى نفسانى و قواى حيوانى ، غالباً راه حقيقت بينى و قضاوت صحيح را بر عقل عملى تاريك مى نمايند و او را بسوى واديهاى هلاكت سوق مى دهند ، خوب را بد و بد را خوب در نظرش جلوه مى دهند. تنها آفرينندهء انسان و جهانست كه به كمالات حقيقيه و سعادت واقعى انسان و اخلاق نيك و بد واقف است و مى تواند برنامه و دستورالعمل جامعى براى نيل به سعادت نفسانى و احتراز از عوامل شقاوت به دست بشر بدهد، پس انسان در تأمين سعادت اخروى خويش نيز، نيازمند به پروردگار جهان است. از اينجا نتيجه مى گيريم كه: پروردگار حكيم هرگز نوع انسان را كه براى هر يك از سعادت و شقاوت مستعد است، تحت نفوذ قواى حيوانى و تسلط خواهشهاى نفسانى قرار نداده و در وادى جهالت و سرگردانى رهايش نمى كند ، بلكه الطاف بى پايانش اقتضا دارد كه بوسيلهء پيغمبران برگزيده اى كه ازجنس بشرند، احكام و قوانين و برنامه هاى كاملى كه سعادت دنيوى و اخروى افراد را تأمين كند، براى مردم بفرستد و راه سعادت و شقاوت را به آنان بياموزد تا عذرشان منقطع گردد و طريق وصول به غايت برايشان هموار شود.

راه تكامل

راه تكامل راه تكامل انسان و صراط مستقيم رجوع الى الله ، همان عقائد حقه و اعمال نيك و اخلاق پسنديده اى است كه خداوند متعال آنها را بر قلوب پاك انبياء نازل كرده تا به مردم ابلاغ نمايند. ليكن بايد دانست كه اين راه ، راه قراردادى و تشريفاتى كه هيچ سنخيت و مناسبتى با مقصد نداشته باشد نيست بلكه طريقىاست واقعى و حقيقى كه از عالم ربوبى سرچشمه گرفته هركس در آنراه واقع شود در باطن ذات سيرتكاملى نموده به عالم وسيع و بهشت رضوان صعود مى كند. به عبارت ديگر : دين حق طريق مستقيمى است كه هر كس در آن واقع شود، جوهر ذات و انسانيتش كامل گشته از صراط مستقيم انسانيت بعالم سرور و منبع كمالات رجوع مى نمايد. و هركس از راه مستقيم ديانت منحرف گردد ناچار راه فضائل انسانيت را گم كرده در راههاى غير مستقيم حيوانيت واقع شده صفات حيوانيت و درندگى را تقويت نموده ، از پيمودن صراط دقيق انسانيت عاجز مى شود. چنين شخصى جز زندگى سخت و سقوط در هاويهء جحيم سرنوشتى نخواهد داشت.

عصمت پيمبران

عصمت پيمبران الطاف خداوندى چنين اقتضا دارد كه پيامبرانى را بفرستد تا احكام و قوانين لازم را به مردم ابلاغ كنند و آنان را به سوى غايت و هدف ايجاد هدايت و كمك نمايند. در صورتى منظور حق تعالى تأمين مى شود و احكام و دستورات لازم بدون كم و زياد ، در دسترس مردم گذاشته مى شود و عذرشان منقطع مى گردد كه پيغمبر از خطا و اشتباه و نسيان در امان و محفوظ باشد ، يعنى در گرفتن احكام و ضبط آنها و ابلاغ به مردم ، از خطا و نسيان معصوم باشد.علاوه بر اين بايد خودش به حقيقت آن احكام متحقق باشد و به علم خويش عمل نمايد و قولاً وعملاً مردم را به سوى كمالات حقيقى دعوت كند تا عذرشان منقطع گردد و در تشخيص راه حق ، در ضلالت و سرگردانى واقع نشوند زيرا پيغمبر اگر به احكام دين پابند و مقيد نباشد كلامش از اعتبار ساقط مى شود و مردم به وى اعتمادى نخواهند نمود زيرا او برخلاف گفتارش عمل مى كند و به واسطهء عمل خويش، مردم را به سوى خلاف آن احكام دعوت مى نمايد. و معلوم است كه دعوت عملى اگر از دعوت قولى مؤثرتر نباشد كم اثرترهم نخواهد بود. به بيان ديگر: علوم و مدركات ما از خطاء و اشتباه معصوم و محفوظ نيستند، زيرا حواس وقواى مدركه در حصول آنها دخالت دارند و خطاهاى حواس بركسى پوشيده نيست. اما علوم و احكامى كه از جانب پروردگارعالم ، براى هدايتمردم ، به پيمبران ، وحى و الهام مى شود ،از اين قبيل نيست و از راه حواس و قواى مدركه آنها را تحصيل نكرده اند وگرنه لازم مى آيد كه خطاء و اشتباه در معلومات آنان نيز راه داشته باشد و احكام واقعى بدست مردم نرسد، بلكه علوم آنان به اين طريق است كه حقائق عوالم غيبى بر باطن ذات و قلب آنان نازل مى شود، عين آن حقائق را به علم حضورى مشاهده مى نمايند و آنچه را باچشم دل مشاهده مى كنند از عالم بالا نازل كرده در دسترس مردم قرار مى دهند، چون عين آن حقايق را مشاهده و درك مى كنند پس در گرفتن و تحمل و ضبط آنها ، خطاء و اشتباهى راه ندارد. به همين علت ، از عصيان و مخالفت آن دستورات معصوم و در امان هستند و به علوم خويش عمل مى نمايند زيرا كسى كه عين حقايق و كمالات و سعادت خويش را مشاهده كند بدون شك برطبق مشاهداتش رفتار مى كند و هرگز تخلف نمى نمايد ، زيرا تمام طرق و راههاى اشتباه كارى نفس و قوا ، بر او بسته است و كمالات حقيقى خويش را با چشم دل مشاهده مى كند و چنين شخصى هرگز كمال خويش را از دست نمى دهد.

برهان عقلى بر امامت

برهان عقلى بر امامت بعد از روشن شدن دليل نبوت عامه، اكنون تصديق مى فرماييد كه عين همين برهان نيز اقتضا دارد كه هر وقت پيغمبرى در بين مردم موجود نبود، بايد يكى ازافراد انسان جانشين و خزينه داراحكام خدايى باشد و در تحمل ونگهدارى و تبليغ آنها سعى و كوشش نمايد، زيرا منظور حق تعالى از بعثت پيمبران و فرستادن احكام، در صورتى تحقق مى پذيرد و الطافش به حد كمال مى رسد و حجت بر بندگان تمام مى شود كه تمام آن قوانين و دستورات بدون كم و زياد ، در بين بشر محفوظ بماند. پس در مورد فقدان پيمبران ، لطف خدا چنين اقتضا دارد كه يكى از افراد انسان را مسئول حفظ و نگهدارى و تحمل احكام نمايد. آن فرد برگزيده نيز، بايد در گرفتن احكام و ضبط و ابلاغ آنها از خطاء واشتباه معصوم باشد تا منظور حق تعالى تأمين شود وحجت بر بندگان تمام گردد. بايد به حقيقت و واقعيت احكام دين متحقق باشد و خودش بدانها عمل كندتا ديگران اعمال و اخلاق و اقوال خويش را با اعمال وى تطبيق نمايند وازاو پيروى كنند و دريافتن راه حقيقت ، دچار شك و حيرت نشوند و عذر و دستاويزى به دستشان نيايد. چون امام نيز بايد در تحمل اين مسئوليت بزرگ، از خطاء و اشتباه معصوم و محفوظ باشد، بايد گفت كه : اين قبيل علومش را از راه حواس و قواى مدركه كسب نكرده و با علوم معمولى مردم بسى تفاوت دارد، بلكه به واسطهء راهنمايى پيغمبر ، چشم بصيرتش روشن شده حقائق و كمالات انسانيت را با چشم دل مشاهده مى كند، چون چنين است از خطاء و اشتباه معصوم است و همين مشاهدهء حقائق و كمالات است كه علت عصمت وى شده و باعث اين مى شود كه بر طبق علوم و مشاهداتش عمل نمايد و به واسطهء علم و عمل ، امام و پيشوا و پيشرو انسانيت گردد. به عبارت ديگر: هميشه بايد در بين نوع انسان، فرد كاملى وجود داشته باشد كه به تمام عقائد حقهء الهى عقيده مند بوده تمام اخلاق و صفات نيك انسانى را به كار بسته به تمام احكام دين عمل نمايد و همه را بدون كم و زياد بداند. در تمام اين مراحل، از خطاء و اشتباه و عصيان معصوم باشد. بواسطهء علم و عمل ، تمام كمالات ممكنهء انسانى ، در وى به فعليت رسيده پيشرو و امام قافلهء انسانيت باشد. اگر نوع انسان، زمانى از چنين فرد ممتازى خالى گردد لازم مى آيد كه احكام الهى كه به منظورهدايت انسانيت نازل گشته محفوظ نمانده از بين مردم مرتفع گردد و افاضات و امدادهاى غيبى حق تعالى منقطع شود و بين عالم ربوبى و عالم انسانى ارتباطى برقرار نباشد. به عبارت ديگر : بايد هميشه در بين نوع انسان ، فردى وجود داشته باشد كه همواره مورد هدايت و تأييدات و افاضات حق تعالى بوده باشد و به واسطهء افاضات معنوى و كمك هاى باطنى ، هر فردى را بر طبق استعدادش به كمال مطلوب برساند و گنجينه و خزينه دار احكام الهى باشد تا افراد بشر، در صورت احتياج وعدم ايجاد مانع، از علومش بهره مند گردند. وجود مقدس امام ، حجت حق و نمونهء دين و انسان كاملى است كه مى تواند در حد توانايى بشر، خدا را بشناسد و پرستش كند، اگراو وجود نداشته باشد ، خدا به حد كمال شناخته و عبادت نمى شود. قلب و باطن امام خزينهء علوم خداوندى و مخزن اسرار الهىاست ، و مانند آيينه اى است كه حقائق عالم هستى در آن جلوه گر شود تا ديگران از انعكاسات آن حقائق بهره مند گردند. جلالى : راه حفظ احكام و قوانين دين منحصر به اين نيست كه يكنفر همهء آنها را بداند و عمل كند ، بلكه اگر تمام احكام و قوانين ديانت در بين افراد انسان تقسيم گردد و هردسته اى يك سلسلهء آن احكام را بدانند و عمل نمايند، در آنصورت نيز، تمام احكام دين ، از حيث علم و عمل ، در بين نوع انسان محفوظ ميماند.

هوشيار: فرضيهء جنابعالى از دو راه مردود است: اول: در طى بحثهاى گذشته گفته شد كه : هميشه بايد در بين نوع انسان فرد ممتازى وجود داشته باشد كه تمام كمالات ممكنهء انسانيت ، در وى فعليت و تحقق يافته و در متن صراط مستقيم ديانت قرار گرفته باشد و ازجنبهء تعليم و تربيت ، ازما سوى الله بى نياز باشد. اگر چنين فرد كاملى از ميان نوع مفقود گردد، انسانيت بى حجت و بى غايت مى شود، و نوع بى غايت انقراض برايش ضروريست. ليكن در مورد فرضيهء شما، چنين فرد كاملى وجود ندارد ، زيرا هر يك از آن افراد ، گرچه يك سلسلهء احكام را مى داند و عمل مى كند، اما هيچيك از آنها در متن صراط مستقيم ديانت واقع نشده اند بلكه از جادهء حقيقت منحرف هستند، زيرا بين مراتب صراط مستقيم و احكام ديانت يك پيوند نا گسستنى و ارتباط عميقى برقرار است كه تقطيع آن ، امكان پذير نيست. دوم: چنانكه قبلاً تذكر داده شد احكام و قوانينى كه از جانب خداوند متعال به منظور هدايت انسانها نازل گشته بايد هميشه در بين آنها ثابت و محفوظ بماند، بطوريكه تمام راههاى تغير و تبدل و نابودى بر آنها مسدود شده از هر خطرى در امان باشند تا مردم به صحت آن ها كاملاً اعتماد داشته باشند و اين موضوع درصورتى تحقق مى پذيرد كه خزينه دار و حافظ آن ها فرد معصومى باشد كه از خطرات سهو ونسيان و معصيت در امان باشد. ليكن در فرضيهء شما چنين نيست ، زيرا خطاء و فراموشى و عصيان، براى هر يك از آن افراد امكان دارد. در نتيجه، احكام خداوندى از تغير و تبدل در امان نيستند و حجت خدا تمام نيست و عذر بندگان قطع نمى گردد.

امامت از نظر روايات

امامت از نظر روايات هوشيار: تمام مطالبى كه راجع به امامت عرض شد در روايات اهل بيت منصوص است، اگر در صدد تحقيق باشيد مى توانيد به كتب حديث مراجعه نماييد ولى براى نمونه چند عدد آنها را مى خوانم : ابوحمزه مى گويد : خدمت حضرت صادق(ع) عرض كردم : آيا زمين بدون وجود امام باقى مى ماند؟ فرمود : اگر زمين بى امام گردد فرو خواهد رفتوشاء مى گويد : خدمت امام رضا(ع) عرض كردم: آيا زمين بى امام مى ماند؟ فرمود : نه .گفتم : براى ما روايت شده كه زمين بى امام نمى گردد مگر در صورتى كه خدا بر بندگانش غضب نمايد پس آن جناب فرمود: زمين بى امام نمى گردد والا فرو خواهد رفت ابن الطيار مى گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود اگر در زمين بيش از دو نفر هم موجود نباشد، يكى از آنان حتماً حجت خواهد بودحضرت ابوجعفر (ع) فرمود: به خدا سوگند! خدا از آن وقتى كه آدم را قبض روح كرده تا حال، هرگز زمين را بى امامى كه مردم به واسطهء او هدايت يابند رها نكرده است و اوست حجت خدا بر بندگانش . زمين هرگز بى امام باقى نميماند تا خدا بر بندگانش حجتى داشته باشدحضرت صادق (ع) فرمود: خدا ما را به نيكوترين خلقت آفريد و در آسمان و زمين خزانه دارعلوم خويش قرار داد. درخت با ما تكلم نمود و به عبادت كردن ما، خدا عبادت مى شود.اگر ما نبوديم خدا عبادت نمى شد حضرت صادق(ع) فرمود: اوصيا درهاى علوم ربوبى هستند ، بايد ازآن درهاداخل دين شد. اگر آنان نباشند خدا شناخته نمى شود و به وجود آنان خدا بر بندگانش احتياج مى نمايدابوخالد مى گويد : تفسيراين آيه ــ فآمنوا بالله و رسوله و النورالذى انزلناــ راازحضرت ابى جعفر(ع) پرسيدم. فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند مراد ازنور،ائمه مى باشند،اى ابا خالد! نورامام در دلهاى مؤمنين از نور شمس تا بنده تر است. آنان هستند كه قلوب مؤمنين را نورانى مى گردانند، خدا نور آنان را از هر كس بخواهد ممنوع و مستور مى كند پس قلبش تاريك و پوشيده مى گرددحضرت رضا(ع) فرمود : وقتى خدا اراده كرد فردى را براى امور بندگانش انتخاب كند، شرح صدرى به وى عطا نموده قلبش را چشمهء حقائق و حكمت ها مى گرداند و علوم خودش را همواره به او الهام مى كند بعد از آن از هيچ جوابى عاجز نخواهد ماند و در بيان حقائق و راهنمايى صحيح به ضلالت و گمراهى مبتلا نمى گردد. از خطا معصوم است و از تأييدات و توفيقات و راهنمايى هاى خداوندى همواره برخوردار مى باشد و از خطاها و لغزشها در امان است. خدااو را به اين مقام برگزيد تا بر بندگانش ، حجت و گواه باشد. اين بخششى است خدايى ، كه به هر كس خواست عطا مى كند.و فضل خدا بزرگ است پيغمبر (ص) فرمود: ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نيز نابود مى گردند. اهلبيت من امان ساكنين زمين مى باشند، پس اگر اهلبيت من وجود نداشته باشند اهل زمين نيزهلاك مى گردند