• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه چهارم> نهج البلاغه (1) > نهج البلاغه نامه 31 وصیت نامه امیرالمومنین به فرزندشان

متن ترجمه

از وصاياى امام عليه السلام به امام حسن مجتبى [1] و [2] اين نامه را امام از سرزمين «حاضرين »هنگام باز گشت از«صفين »به اونوشته است.
(اين نامه اى است)از پدرى فانى،معترف به سختگيرى زمان،كه آفتاب عمرش رو به غروب است،و خواه ناخواه تسليم گذشت دنياست،هم او كه در منزلگاه پيشينيان سكنى گرفته،و فردا از آن كوچ خواهد كرد.
به فرزندى آرزومند،آرزومند چيزى كه هرگز بدست نمى آيد،و درراهى گام مى نهد كه ديگران در آن گام نهادند و هلاك شدند! به كسى كه هدف بيماريها است،گروگان روزگار،در تير رس مصائب،بنده دنيا،بازرگان غرور، بدهكار و اسير مرگ،هم پيمان اندوهها،قرين غمها،آماج آفات و بلاها،مغلوب شهوات،و جانشين مردگان.
اما بعد!آگاهى من از پشت كردن دنيا و چيرگى روزگار،و روى آوردن آخرت به سويم،مرا از ياد غير خودم باز داشته،و تمام اهتمامم رابسوى آخرت جلب كرده است،و از آنجا كه به خويشتن مشغولم از غير خودم روى برتافته ام.
اين وضع،هوا و هوسم را كنار زده،و نظر خالص و نهائى را براى من آشكار ساخته،لذا مرا به مرحله اى رسانده كه سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد،و براستى و صداقتى كشانده كه در آن دروغ نيست.
و چون تو را جزئى از خود،بلكه همه خودم يافتم،،آن چنانكه اگر ناراحتى بتو رسد به من رسيده،و اگر مرگ دامنت را بگيرد گويا دامن مرا گرفته،باين جهت اهتمام كار تو را اهتمام كار خود يافتم لذا اين نامه را براى تو نوشتم تا تكيه گاه تو باشد،خواه من زنده باشم يا نباشم.
پسرم!تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا،آباد كردن قلب و روح با ذكر او،و چنگ زدن به ريسمان الهى توصيه مى كنم،و چه وسيله اى مى تواندمطمئن تر از رابطه اى كه بين تو و خدا است-اگر به آن چنگ زنى-باشد؟! قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن،(و هواى نفست را)با زهد و بى اعتنائى بميران، دل را با يقين نيرومند ساز!و با حكمت و دانش نورانى نما،و باياد مرگ رام كن و آن را به اقرار به فناء دنيا وادار،و با نشان دادن فجايع دنيا او را بصير گردان!،و از حملات روزگار و زشتيهاى گردش شب و روزبر حذرش دار!اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما!و آنچه را كه به پيشينيان رسيده است ياد آوريش كن،در ديار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كرده اند،ببين از كجا منتقل شده اند و در كجا فرودآمده اند،خواهى ديد از ميان دوستان منتقل شده و به ديار غربت بار انداخته اندگويا طولى نكشد كه تو هم يكى از آنها خواهى بود.
(بنابر اين) منزلگاه آينده خود را اصلاح كن،آخرتت را به دنيايت مفروش،و در مورد آنچه نمى دانى سخن مگو،در آنچه موظف نيستى كسى را مخاطب نساز و در راهى كه ترس گمراهى در آن دارى قدم مگذار!چه اينكه خود دارى به هنگام بيم از گمراهى،بهتر از آن است كه انسان خود را در مسيرهاى خطرناك بيفكند.
امر به معروف كن تا خود اهل معروف باشى،با دست و زبانت منكرات را انكار نما،و از كسى كه عمل بد انجام مى دهد به سختى دورى گزين و درراه خدا تا سر حد توان تلاش كن،و هرگز سرزنش سرزنش گران تو را ازتلاش در راه خدا باز ندارد.
در درياى شدائد و مشكلات در راه حق هر جا كه باشد فرو رو،در دين تفقه كن!خويشتن را بر استقامت در برابر مشكلات عادت ده كه شكيبائى در راه حق از اخلاق نيك به شمار مى رود،در تمام كارها خويشتن را بخدا بسپار كه خود رابه پناهگاهى مطمئن و نيرومند سپرده اى.
بهنگام دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان!كه بخشش و حرمان بدست او است و همواره از خدا بخواه كه آنچه خير و نيك ست برايت پيش آورد،در وصيتم دقت كن و آن را سرسرى مگيرچه اينكه بهترين گفته آنست كه سودمند باشد.
آگاه باش!دانشى كه نفع نبخشد در آن خيرى نيست،و دانشى كه سزاوار فراگرفتن نيست سود نمى بخشد.
پسرم!هنگامى كه يافتم به سن پيرى رسيده ام،و ديدم قوايم بسستى مى گرايد،باين وصيت مبادرت ورزيدم.
و فرازهائى از آن را بتو گفتم،مبادااجلم فرا رسد در حالى كه آنچه را در درون داشته ام بيان نكرده باشم،و پيش از آنكه در رايم نقصانى ايجاد شود همچنانكه در جسمم بوجود آمده يا پيش از آنكه هوا و هوس و فتنه هاى دنيا بر تو هجوم آورد و همچون مركبى سركش گردى اين سخنان را با تو بگويم،چرا كه قلب جوان همچون زمين خالى است هر بذرى در آن پاشيده شود مى پذيرد بنابر اين من در تعليم و ادب تو پيش ازآنكه قلبت سخت شود و عقل و فكرت بامور ديگر مشغول گردد مبادرت ورزيدم تا با تصميم جدى به استقبال امورى بشتابى كه انديشمندان و اهل تجربه،زحمت آزمون آنرا كشيده اند و تو را از تلاش بيشتر بى نياز ساخته اند،بنابر اين آنچه از تجربيات آنها نصيب ما شده نصيب تو هم خواهد بود بلكه شايد پاره اى ازآنچه بر ما مخفى مانده(باز گشت زمان)بر تو روشن گردد.
پسرم!درست است كه من باندازه همه كسانيكه پيش از من مى زيسته اند عمر نكرده ام،اما در كردار آنها نظر افكندام و در اخبارشان تفكر نمودم و در آثار آنها يسير و سياحت پرداختم تا بدانجاكه همانند يكى از آنها شدم،بلكه گويا در اثر آنچه از تاريخ آنان بمن رسيده با همه آنها از اول تا آخر بوده ام.
من قسمت زلال و مصفاى زندگى آنان را ازبخش كدر و تاريك باز شناختم و سود و زيانش را دانستم از ميان تمام آنهاقسمتهاى مهم و برگزيده را برايت خلاصه كردم و از بين همه آنها زيبايش را برايت انتخاب نمودم و مجهولات آنرا از تو دور داشتم.
لذا همانگونه كه يك پدرمهربان بهترين نيكى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم كه ترا بدين صورت تربيت كنم.
و همت خود را بر آن گماشتم،زيرا عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو بجلو،داراى نيتى سالم و روحى با صفا.
(چنين ديدم)كه در آغازكتاب خدا را همراه تفسيرش و قوانين اسلام و احكامش و حلال و حرام آنرا بتوتعليم دهم.
و اينهمه توجه را بتو كردم،آنگاه از اين ترسيدم كه آنچه بر مردم دراثر پيروى هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن اختلاف نموده اند بر تونيز مشتبه گردد،بهمين دليل روشن ساختن اين قسمت هر چند چندان خوشايندتو نباشد پيش من محبوبتر از آن است كه تو را تسليم امرى سازم كه از هلاكتت ايمن نباشم و اميدوارم خداوند تو را در طريق رشد و صلاحت توفيق دهد،و به مقصودت رهبرى كند،اينك اين وصيتم را براى تو مى فرستم: پسرم!بدان محبوب ترين چيزى كه از ميان گفته هايم در اين وصيت نامه بآن تمسك ميجوئى، تقوا و پرهيزكارى است،اكتفا بآنچه خداوند بر تو فرض و واجب شمرده است،و نيز حركت در راهى است كه پدرانت در گذشته از آن راه رفته اندو صالحان خاندانت آنطريق را پيموده اند، زيرا همانگونه كه تو درباره خويش نظر مى كنى آنها نيز نظر افكندند،و همانگونه كه تو براى صلاح خويش مى انديشى آنها نيز مى انديشيدند آنها پس از فكر و دقت باينجا رسيدند كه آنچه را بخوبى شناخته اندبگيرند و آنچه را كه مكلف نيستند رها سازند و اگر روحت از قبول اين ابادارد كه تا همانند آنها آگاهى نيابى اقدام نكنى مى بايست از راه صحيح،اين راه را بپوئى،نه اينكه خود را بشبهات بيفكنى و يا بدشمنيها تمسك جوئى.
اماپيش از آنكه در طريق آگاهى در اين باره گام نهى از خداوندت استعانت بجوى و در توفيقت در اين راه رغبت و ميل نشانده!و هر گونه عاملى را كه موجب خلل در افكارت مى شود يا تو را در شبهه مى افكند،يا تو را تسليم گمراهى مى سازد،رهاساز پس آنگاه كه يقين كردى قلبت صفا يافته و در برابر حق خاضع شده، و نظرت تكامل يافته،و اراده ات تمركز يافته در آنچه برايت تفسير مى كنم نظر افكن! و اگر آنچه را در اين زمينه دوست مى دارى برايت فراهم نشد،و فراغت خاطر،حاصل نكردى بدانكه در طريقى كه ايمن از سقوط نيستى گام بر مى دارى و در دل تاريكيها قدم مى زنى،چرا كه آن كسى كه در اشتباه يا در حال تحير و ترديد است طالب دين نيست،و در چنين موقعى امساك و خوددارى از چنين راههائى بهتر است.
پسرم!در فهم وصيتم دقت نما!بدان مالك مرك همومالك حيات است،و آفريننده همان كسى است كه مى ميراند و فانى كننده همواست كه،جهان هستى را ازنو نظام ميبخشد.
همان كسى كه بيمارى ميدهد شفا نيز عطا مى كند.
و بدانكه دنياپا برجا نمى ماند مگر بهمان گونه كه خداوند آنرا قرار داده است گاه نعمت و گاه ابتلاء،و پاداش در رستاخيز،يا آنچه كه او بخواهد و تو نميدانى.
اگر درباره جهان و حوادثش مشكل و بغرنجى براى تو پيش آمد آن را برنادانى خود حمل كن زيرا تو در نخست جاهل و نادان آفريده شدى و سپس عالم و آگاه گرديدى،و چه بسيار است آنچه را كه نميدانى،و فكرت در آن سرگردان و چشمت در آن گمراه مى گردد اما پس از مدتى آن را مى بينى! بنابر اين به آن كس كه تو را آفريده،و روزيت داده و آنچه لازمه خلقتت بوده بتو بخشيده پناه ببر!و پرستش تو ويژه او باشد،ميل و رغبتت بسوى او،و تنها از او بترس.
پسرم!بدان هيچكس از خدا همچون پيامبر اسلام خبر نياورده است.
بنابر اين رهبرى او را بپذير!و در طريق نجات و رستگارى،او را قائد خويش انتخاب كن!من از هيچ اندرزى درباره ات كوتاهى نكرده ام،و تو هر قدرهم كوشش كنى و صلاح خويش را در نظر بگيرى مصالح خود را آن اندازه كه من درباره تو تشخيص داده ام تشخيص نخواهى داد! پسرم!بدان اگر پروردگارت شريكى داشت رسولان او نيز بسوى تومى آمدند،آثار ملك و قدرتش را مى ديدى،و افعال و صفاتش را مى شناختى،اما او خداوندى است يكتا،همانگونه كه خويش را توصيف كرده است.
هيچكس در ملك و مملكتش قادر به ضديت با او نيست،هرگز ازبين نخواهد رفت.
و همواره بوده است،او سر سلسله ى هستى است بدون اينكه آغازى داشته باشد،و آخرين آنها است بدون اينكه پايانى برايش تصور شود،بزرگ مرتبه تر از آن است كه ربوبيتش در احاطه فكر قرارگيرد.
حال كه اين حقيقت را شناختى در عمل بكوش!آنچنانكه سزاوار مانندتوئى در كوچكى قدر منزلت و كمى قدرت و فزونى عجز و نياز شديد به پروردگار است در راه طاعتش كوشش نما!، از عقوبتش ترسان باش!و از خشمش بيمناك!چرا كه او تو را جز به نيكى امر نكرده،و جز از قبيح و زشتى بازنداشته است، فرزندم!من تو را از دنيا و حالات آن و زوال و دگرگونيش آگاه ساختم،و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهيا شده مطلع گردانيدم،و درباره هر دو برايت مثلها زدم،تا به وسيله آنها عبرت گيرى،و در راه صحيح آن گام نهى! كسانيكه دنيا را خوب آزموده اند،همانند مسافرانى هستند كه در سرمنزلى بى آب و آبادى و پر مشقت كه قابل ماندن نيست قرار گرفته،وقصد كوچ بسوى منزلى پر نعمت و به ناحيه اى كه در آن آسايش و راحتى است نموده اند(اينها براى رسيدن به آن منزل)مشقتهاى راه را متحمل شده اند،فراق دوستان را پذيرفته،سختى مسافرت و غذاهاى ناگوار را با جان و دل قبول نموده اند،تا بخانه وسيع خويش و سر منزل قرار و آرامش خود گام نهند.
ازهيچكدام از اين ناراحتيها و مشكلات در اين راه احساس درد و رنجى نمى كنند،هزينه هاى مصرف شده را غرامت نمى انگارند،و هيچ چيز برايشان محبوبتراز آن نيست كه آنان را به منزلشان نزديك و به محل آرامششان برساند.
اما كسانى كه به دنيا مغرور شده اند،همانند مسافرانى هستند كه درمنزلى پر نعمت قرار داشته،سپس به آنها اعلام مى شود كه بايد بسوى منزلى خشك و خالى از نعمت حركت كنند، نزد آنان هيچ چيز ناخوش آيندتر و ناراحت كننده تر از مفارقت آنچه در آن بوده اند و ركت بسوى ناراحتيهائى كه بايدتحمل كنند و در آن قرار گيرند،نيست! پسرم!خويشتن را معيار و مقياس قضاوت بين خود و ديگران بگير!پس آنچه را كه براى خود دوست مى دارى براى ديگران دوست دار،وآنچه را كه براى خود نمى پسندى بر ديگران نيز مپسند ستم مكن!همانگونه كه دوست ندارى بتو ستم شود.
نيكى كن،همانطور كه دوست دارى نسبت بتو نيكى كنند،براى خويشتن چيزى را زشت بدان كه همان را براى ديگرى قبيح مى شمارى،بهمان چيز براى مردم راضى باش كه براى خود مى پسندى آنچه نمى دانى مگو، اگر چه آنچه مى دانى بسيار اندك است!و آنچه را كه دوست ندارى به تو بگويند به ديگران نيز مگو.
بدان كه عجب و غرور،ضد صواب و راستى و آفت عقل است.
نهايت كوشش و تلاش را در زندگى داشته باش!(و از آنچه به دست آورده اى انفاق كن)و براى ديگران اندوخته مكن!،و آن گاه كه در راه راست هدايت يافتى،در برابرپروردگارت سخت خاضع و خاشع باش.
بدان!راهى بس طولانى و پر مشقت در پيش دارى و نيز بدان در اين راه از كوشش صحيح، تلاش فراوان،و اندازه گيرى توشه و راحله به مقدار كافى بى نياز نخواهى بود،و با توجه به اينكه بايد در اين راه سبكبار باشى،بيش از تاب و تحمل خود بار بر دوش مگير!كه سنگينى آن براى تو وبال خواهد بودو هر گاه نيازمندى را يافتى كه مى تواند زاد و توشه تو را تا رستاخيزبر دوش گيرد و فردا كه به آن نيازمند شوى بتو پس دهد آنرا غنيمت بشمار واين زاد را بر دوش او بگذار،و اگر قدرت بر جمع آورى چنين زاد و توشه اى را دارى هر چه بيشتر فراهم ساز و همراه او بفرست،چرا كه ممكن است روزى در جستجوى چنين شخصى برآئى ولى پيدايش نكنى.
هنگامى كه بى نياز هستى اگر كسى قرض بخواهد غنيمت بشمار،تا در روز سختى و تنگدستى ات ادا نمايدبدان كه پيش روى تو گردنه هائى صعب العبور وجود دارد(كه براى عبوراز آنها)سبكباران حالشان به مراتب بهتر از سنگين باران است.
و كندروان حالشان بسيار بدتر از سرعت كنندگان بدان كه نزول تو سرانجام يا در بهشت است يادر دوزخ بنابر اين براى خويش پيش از رسيدنت به آن جهان وسائلى مهيا ساز ومنزل را پيش از آمدنت آماده نما.
زيرا«پس از مرگ عذر پذيرفته نمى شود»و راه بازگشتى بدنيا وجود ندارد.
بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه اى پناه ببرى.
و مانعت نشده كه اگر كارخلافى نمودى توبه كنى در كيفر تو تعجيل ننموده و در انابه و بازگشت بر تو عيب نگرفته است.
در آنجا كه فضاحت و رسوائى سزاوار تو است،تو را رسوا نساخته و براى بازگشت و قبول توبه شرائط سنگينى قائل نشده است در جريمه با تو به مناقشه نپرداخته و تو را از رحمتش مايوس نساخته است بلكه باز گشت تو را از گناه حسنه و نيكى قرار داده،گناه و بديت را يك،و نيكيت را ده بحساب آورده است و در توبه و باز گشت و عذر خواهى را برويت گشوده است پس آنگاه كه ندايش كنى بشنود،و آن زمان كه با او نجوانمائى سخنت را ميداند، پس حاجتت رابسوى او مى برى،و آن چنانكه هستى در پيشگاه او خود را نشان مى دهى.
هر گاه بخواهى با او درد دل مى كنى و ناراحتى و مشكلاتت را در برابر او قرارمى دهى از او در كارهايت استعانت مى جوئى،و از خزائن رحمتش چيزهائى رامى خواهى كه جز او كسى قادر باعطاء آن نيست: مانند عمر بيشتر،تندرستى بدن،و وسعت روزى،بار ديگر تاكيد مى كنم كه خداوند كليدهاى خزائنش را در دست تو قرار داده،زيرا بتو اجازه داده كه از او در خواست كنى،بنابر اين هر گاه خواستى،مى توانى بوسيله دعا درهاى نعمت خدا را بگشائى،و باران رحمت خدا را فرود آورى.
اما هرگز نبايد از تاخير در اجابت دعا مايوس گردى زيرا بخشش به اندازه نيت است گاه مى شود كه اجابت بتاخير ميافتد تا اجر و پاداش و عطاى در خواست كننده بيشتر گردد و گاه ميشود كه در خواست ميكنى اما اجابت نميگردد درحاليكه بهتر از آن بزودى،و يا در موعد مقررى بتو عنايت خواهد شد و يا اينكه بخاطر چيز بهترى اين خواسته ات بر آورده نمى شود زيرا چه بسا چيزى رامى خواهى كه اگر بتو داده شود موجب هلاكت دين تو مى شود.
روى اين اصل بايد خواسته تو هميشه چيزى باشدكه جمال و زيبائيش برايت باقى و وبال و بديش از تو رخت بربندد،مال براى تو باقى نمى ماند و تو نيز براى آن باقى نخواهى ماند.
پسرم!بدان تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا!براى فنا نه بقاى در اين جهان!براى مرگ نه براى زندگى!(و بدان)كه تو در منزلى قرار دارى كه هر آن ممكن است از آن كوچ كنى، در منزلى كه بايد زاد و توشه از آن برگيرى تو در طريق آخرتى،تو طريد مرگى،همان مرگى كه هرگز فراركننده از آن نجات نمييابد.
و از دست جوينده اش بيرون نميرود و سرانجام او راميگيرد.
بنابر اين از مرگ بر حذر باش!نكند زمانى تو را بچنك آورد كه در حال بدى باشى،و تو بيشتر با خود ميگفتى كه از اين حال توبه خواهى كرد اما او ميان تو و توبه ات حائل ميگردد و اينجا است كه تو خويشتن را بهلاكت انداخته اى.
ياد مرگ پسرم!بسيار بياد مرك باش و به ياد آنچه بسوى آن مى روى،و پس از مرگ در آن قرار ميگيرى تا اينكه هنگامى كه مرگ بنزد تو آيد تو خود را از هر جهت مهيا كرده باشى.
نيروى خويش را تقويت،و دامن همت بر كمر زده و آماده باشى،نكند ناگهان بر تو وارد شود و غلوبت سازد،(پسرم)از اين سخت بر حذر باش كه علاقه شديد مردم بدنيا و حمله حريصانه شان بآن تو را مغرور سازد چرا كه خداوند ترا از وضع دنيا آگاه كرده و دنيا نيز خود از فنا و زوالش تو را خبر داده و بديهاى خود را آشكارا بتو نشان داده است.
(بدان)دنيا پرستان همچون سگانى هستند كه بيصبرانه همواره صدا مى كنندو درندگانى كه در پى دريدن يكديگرند،زورمندان ضعيفان را مى خورند وبزرگترها كوچكترها را.
يا همچون چهار پايانى كه گروهى از آنان پاهايشان بسته و گروهى ديگر رها شده اند،راههاى صحيح را گم كرده و براههاى نا معلوم گام گذارده اند در وادى پر از آفات رها شده اند،در سرزمينى شنزار كه حركت در آن بكندى امكان پذير است نه چوپانى دارند كه آنها را جمع كند و نه كسيكه آنها را به منزل برساند.
دنيا آنان را در طريق كورى براه انداخته،و چشمهاشان را از ديدن نشانه هاى هدايت بر بسته، در حيرت و سرگردانى دنيا مانده،و در نعمتهاى آن غرق گرديده اند آنها را مالك و پروردگار خويشتن برگزيده اند.
دنيا آنها را و آنهادنيا را به بازى گرفته و ماوراى آنرا فراموش كرده اند.
در تلاش براى دنيا اندازه نگهدار.
آرام!كه بزودى تاريكى برطرف مى شود(و حقيقت آشكار مى گردد)گويا مسافران به سر منزل مقصود رسيده اند.
آن كس كه سريع براند به(قافله)ملحق خواهد شد!. پسرم!بدان آن كس كه مركبش شب و روز است دائما در حركت است،هر چند خود را ساكن مى پندارد.
و همواره قطع مسافت مى كند،گرچه ظاهرا متوقف است.
بدان!بطور مسلم هرگز به همه آرزوهايت نخواهى رسيد و از اجلت تجاوز نخواهى كرد(بيش از آنچه مقرر شده عمر نخواهى نمود)و تو در راه همان كسانى هستى كه پيش از تو مى زيسته اند، بنابر اين در طريق بدست آوردن دنيا ملايم باش؟و در كسب و كار ميانه روى را پيشه كن(نه حرص داشته باش و نه طمع)زيرا بسيار شده كه تلاش بيحد در راه دنيا منجر بنابودى اموال گرديده است؟چرا كه نه هر تلاشگرى به روزى رسيده،و نه مدارا كننده محروم مى شود.
بزرگوارتر از آن باش!كه به پستى تن دردهى هر چند تو را به مقصودت برساند،زيراتو نمى توانى در برابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مى دهى،بهائى بدست آورى «بنده ديگرى مباش چرا كه خداوند تو را آزاد آفريده »!آن نيكى كه جزبا شر و بدى بدست نيايد نيكى نيست و نه آن آسايش و راحتى كه با مشقت زياد.
نكند مركبهاى طمع با سرعت حركت كنند و تو را به مهلكه بيندازند.
اگر توانستى كه بين تو و خداوند،صاحب نعمتى واسطه اى نباشد انجام ده،زيرا تو قسمت خود را دريافت خواهى كرد،و سهمت را خواهى گرفت،و مقدار كمى كه از ناحيه خدا برسد محترمانه تر است از مقدار زيادى كه ازناحيه يكى از مخلوقانش باشد،هر چند همه نعمتها از ناحيه او است.
سفارشهاى گوناگون-تدارك و جبران آنچه بر اثر سكوتت از دست داده اى آسانتر است،از جبران آنچه در اثر سخنت از دست رفته!چرا كه نگهدارى آنچه در ظرف هست با محكم بستن دهانه آن امكان پذير است.
و نگهدارى آنچه در دست دارى نزد من محبوبتر است از درخواست چيزى كه در دست ديگرى است.
تلخى ياس و نادارى بهتر است از در خواست از مردم.
ثروت كم همراه باعفت و پاكى و درستكارى بهتر است از ثروت فراوان توام با فجور و گناه.
انسان اسرار خويش را بهتر از هر كس ديگر نگهدارى مى كند.
بسيارند كسانى كه بر زيان خود تلاش مى كنند.
كسى كه پر حرفى كند حرفهاى بى معنى زيادخواهد زد.
هر كس انديشه كند.
بينائى خواهد يافت.
به نيكوكاران نزديك شو كه از آنان خواهى شد.
از اهل شر و بدى دور شو تا از آنها بر كنارباشى.
غذاى حرام بدترين غذاها است!ستم بر ناتوان بدترين ستم است!. آن گاه كه رفق و مدارا كردن شدت بحساب آيد،شدت،رفق و مدارائى خواهد بود.
گاه مى شود كه دارو مايه بيمارى،و بيمارى داروى نجاتبخش است.
!چه بسا آن كس كه اهل اندرز نيست اندرز داده،و آن كس كه ازاو درخواست نصيحت شده خدعه به كار برده است!از تكيه كردن بر آرزوهابر حذر باش،كه سرمايه احمقان است.
عقل،نگهدارى تجربه ها است.
بهترين تجربه هايت آن است كه به تو پند دهد.
پيش از آنكه فرصت از دست برود و مايه اندوهت گردد آنرا غنيمت بشمار.
چنان نيست كه هر كس درجستجو باشد به خواسته اش برسد.
و هر غائب و پنهانى باز گردد.
از مواردفساد،از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد است.
هر كارى سرانجامى دارد،بزودى آنچه برايت مقدر شده بتو خواهد رسيد.
هر بازرگانى همواره خود را در مخاطره مى اندازد(تا نتيجه گيرد).بسيار شده كه سرمايه كم،رشدش از سرمايه زياد بيشتر بوده است! نه در كمك كار پست خيرى وجود دارد و نه در دوست متهم،آنگاه كه روزگار در اختيار تو است بهره خود را بگير.
هيچگاه نعمتى را به خاطر اينكه بيشتر بدست آورى بخطر مينداز.
از سوارشدن بر مركب سركش لجاجت بر حذرباش.
وظيفه تو در برابر دوستان.
در برابر برادرت اين مطالب را بر خود تحمل كن:به هنگام قطع رابطه از ناحيه او تو پيوند نما، و هنگام قهر و دوريش،لطف و نزديكى.
در برابر بخلش،و بذل و بخشش.
و در زمان دوريش،نزديكى،به هنگام سخت گيريش نرمش به هنگام جرمش قبول عذر،آنچنانكه گويا تو بنده او هستى.
و او صاحب نعمت تو است.
(اما)بر حذر باش از اينكه آنچه گفته شد درغير محلش قرار دهى يا درباره كسى كه اهليت ندارد به انجام رسانى.
هرگزدشمن دوست خود را به دوستى مگير!كه با اينكار با دوستت به دشمنى برخاسته اى نصيحت خالصانه خود را براى برادرت مهيا ساز!خواه نيك باشد يا بد،خشم را فرو خور كه من جرعه اى شيرينتر و خوش سرانجام تر و لذت بخش تراز آن نديدم.
با كسيكه با تو به خشونت رفتار كند نرمى پيش گير،كه بزودى او در برابر تو نرم خواهد شد.
با دشمن خود با فضل و كرم رفتار كن،كه در ميان يكى از دو پيروزى شيرين ترين را بر گزيده اى.
اگر خواستى پيوندبرادرى و رفاقت را ببرى جاى دستى برايش باقى بگذار كه اگر روزى خواست باز گردد و بار ديگر با تو دوست شود،بتواند.
كسى كه بتو گمان نيكى بردبا(عملت)گمانش را تصديق كن! هيچگاه به اعتماد رفاقت و يگانگى كه بين تو و برادرت هست حق اورا ضايع مكن!زيرا آنكه حقش را ضايع مى كنى با تو برادر نخواهد بود.
سعى كن خاندانت بدترين افراد نسبت به تو نباشند.
به كسيكه با تو علاقه ندارد علاقمند مباش! نبايد برادرت در قطع پيوند برادرى نيرومندتر از تو دربر قرارى پيوند،و نه در بدى كردن قويتر از تو در نيكى كردن باشد! ظلم و ستم كسيكه بر تو ستم مى كند زياد بر تو گران نيايد چرا كه در حقيقت بزيان خود و سود تو تلاش مى كند(و سرانجام بر او پيروز خواهى شد) پاداش كسيكه تو را خوشحال مى كند اين نيست كه باو بدى كنى.
پسرم!بدان كه «روزى »بر دوگونه است:يك نوع روزى است كه به جستجوى آن بر مى خيزى،و روزى ديگرى است كه بسراغ تو خواهد آمد يعنى اگرتو هم بسويش نروى بسويت ميآيد،چه زشت است خضوع بهنگام نياز،و جفا و ستم بهنگام بى نيازى.
تنها از دنيا آنمقدار مال تو خواهد بود كه با آن سراى آخرتت را اصلاح كنى.
اگر قرار است براى چيزى كه از دستت رفته اراحت شوى پس براى هر چيزى كه بتو نرسيده نيز ناراحت باش!با آنچه در گذشته ديده و شنيده اى بر آنچه هنوز نيامده است استدلال كن!چرا كه امور شبيه يكديگرنداز كسانى مباش كه پند و اندرز به آنها سود نمى بخشد مگر آن زمان كه سخت در توبيخ او مبالغه كنى، چرا كه عاقلان با اندرز و آداب پند مى پذيرند اماچهارپايان با زدن!هم و غمها را با نيروى صبر و حسن يقين از خود دور ساز! كسى كه ميانه روى را ترك كند از راه حق منحرف شده،يار و همنشين در حكم خويشاوند است.
دوست آن است كه در نبود انسان حق دوستى رارعايت كند،هوا و هوس شريك كورى است.
چه بسا دور افتادگانى كه ازخويشاوندان نزديكترند و خويشاوندانى كه از هر كس دورتر مى باشند! غريب كسى است كه دوست نداشته باشد.
كسى كه از حق تجاوز كند درتنگنا قرار ميگيرد.
آن كس كه به ارزش خود اكتفا كند برايش پاينده تر خواهدبود.
مطمئن ترين وسيله اى كه ميتوانى بآن چنك بزنى وسيله اى است كه بين تو و خدايت ايجاد رابطه كند.
كسى كه بكار تو اهميت نميدهد در حقيقت دشمن تو است گاه ميشود كه نوميدى نوعى وصول بمقصد است!و اين در صورتى است كه طمع موجب هلاكت شود.
چنان نيست كه هر عيب پنهانى آشكار شودو همه فرصتها بنتيجه رسد گاه ميشود كه بينا بخطا ميرود،و نابينا بمقصد ميرسدشر و بدى را تاخير افكن زيرا هر وقت بخواهى ميتوانى انجام دهى!بريدن ازجاهل معادل پيوند با عاقل و هوشيار است كسى كه از مكر زمان ايمن بماند زمان به او خيانت خواهد كرد،وكسى كه آن را بزرگ بشمارد او را خوار خواهد ساخت.
چنين نيست كه هر تير اندازى به هدف بزند.
آن گاه كه حكومت تغيير كند و دگرگون شودزمانه دگرگون خواهد شد،پيش از حركت به سوى سفر درباره همسفرت جستجو و تحقيق كن،و پيش از گرفتن منزل درباره همسايه ات.
از گفتن سخنان بى محتوا بر حذر باش گر چه آن را از ديگرى نقل كنى.
از مشاوره با زنان(هوسباز)بپرهيز كه نظريه آنها ناقص و تصميمشان ناپايدار است،و از طريق حجاب مشاهد،زنان را بپوشان!زيرا حجاب وپوشش،آنها را سالمتر و پاكتر نگاه خواهد داشت، خارج شدن و بيرون رفتن آنها بدتر از اين نيست كه افراد غير مطمئن را در بين آنان راه دهى.
اگر بتوانى كه غير از تو ديگرى را نشناسند اين كار را بكن.
به زن،بيش از حد خود تحميل مكن!زيرا زن همچون شاخه گل است نه قهرمان خشن، احترامش را به حدى نگهدار كه او را به فكر نيندازد كه براى ديگرى شفاعت كند.
بر حذر باش از اينكه در غير جائيكه بايد غيرت به خرج داد اظهار غيرت كنى،(كه نشانه سوء ظن تو سبت به او باشد)زيرااظهار بى اعتمادى و سوء ظن،زنان را به ناپاكى،و بيگناهان را به آلودگى سوق مى دهد.
براى هر كدام از خدمت گذارانت كارى معين ساز كه او را در قبال آن مسئول بدانى،چرا كه اين سبب مى شود كارها را به يكديگر وانگذارند،و درخدمتت سستى نكنند.
قبيله و عشيره ات را گرامى دار،زيرا آنها پر و بال تواندكه بوسيله آنها پرواز مى كنى و اصل و ريشه تواند كه به آنها باز مى گردى،ودست و نيروى تواند كه با آن به دشمن حمله مى كنى.
نيايش: دين و دنيايت را نزد خداوند بامانت گذار،و از او بهترين مقدرات را هم اكنون و در آينده،در دنيا و آخرت مسئلت نما!و السلام توضيحها [1]اين «وصيت »،از وصاياى مشهور امير مؤمنان است،عده اى از بزرگان علماء كه پيش از«شريف رضى »مى زيسته اند آنرا نقل كرده اند از جمله: 1-محمد ابن يعقوب كلينى در كتاب الرسائل.
2-ابو احمد حسن ابن عبد الله ابن سعيد عسكرى از اساتيد مرحوم صدوق دركتاب «الزواجر و المواعظ » 3-احمد بن عبد ربه مالكى در كتاب «عقد الفريد»قسمتى از آنرا در دومورد تحت دو عنوان در باب مواعظ الاباء للابناء آورده: الف-در جزء سوم صفحه 155 تحت عنوان «و كتب على بن ابيطالب الى ولده الحسن »ب-در ص 156 تحت عنوان «و كتب الى ولده محمد ابن حنفيه » 4-شيخ صدوق قسمتى از آن را در دو مورد«من لا يحضره الفقيه »آورده: در جزء سوم صفحه 362 و در جزء چهارم ص 275. 5-ابن شعبه حرانى در كتاب تحف العقول ص 52. در اسناد اين وصيت مرحوم سيد ابن طاووس در كتاب كشف المحجه لثمرة المهجة بتفصيل از آن بحث كرده است.
(مصادر نهج البلاغه ج 3 ص 307-312)
[2]تقسيم بندى اين نامه: 1-قسمت اول اين وصيت،امام،بعنوان نمونه اى از ميان جميع پدرها،و فرزندش حسن را بعنوان نمونه اى از همه فرزندان معرفى مى كند و شاهد آن يكى از قسمتهاى نامه است كه به امام حسن مى گويد من اين وصايا را براى تو نوشتم چرا كه سرزمين قلب جوان آماده است آنچه بذر در آن ريخته شود پرورش مى دهد و بالاخره حالات يك پدر را شرح مى دهد(من الوالد الفان-و خليفة الاموات).
2-سپس از تجربياتى كه آموخته و برايش بصورت جدى و عينى در آمده سخن مى گويد و چون فرزندش را همه وجود خود مى داند تصميم بر نصيحت اومى گيرد(اما بعد-بقيت لك او فنيت)
3-توصيه و سفارش بتقوا و آبادانى دل با ياد خدا و آنگاه درس خودسازى و توجه بحال گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان،نصيحت و اندرز و كارهائى را كه بايد در راه خود سازى انجام دهد و آنچه بايد از آن دورى كند(فانى اوصيك-لا يحق تعلمه)
4-مى گويد:پيش از آنكه نقصى از نظر جنبه هاى فكرى برايم پيدا شودسعى كردم دستورات لازم و آگاهى هاى مورد نياز را بتو بدهم(لما رايتنى قدبلغت سنا-ربما اظلم علينا منه)
5-در اين قسمت ياد آور مى شود كه اگر چه باندازه همه جهانيان عمرنكرده ولى فكر و مطالعه در آثار آنها وى را از جريانات زندگى آنان آگاه كرده و خلاصه سر گذشت آنان و پيشرفت و شكستشان را در اختيار فرزندش قرار ميدهد(اى بنى انى و ان لم اكن عمرت-فعهدت اليك وصيتى هذه)
6-در اين بخض مى گويد:بهترين چيزى كه از وصاياى من بايد مورد توجه تو باشد وصيت به تقوا است و ديگر اينكه در راهى قدم گذارى كه سلف صالح توقدم گذاردند چرا كه آنها با دليل در آن راه رفته اند و اگر خواستى خود آن طريق را با دليل بدانى خويشتن را در شبهات ميفكن و با فكر و توجه قدم بردار و در آغاز مطالعه،از خدايت كمك بگير(و اعلم يا بنى ان احب ما انت-و الامساك عن ذلك امثل)
7-در اين قسمت او را بطريق مطالعه توجيه مى كند كه كارها همه بدست خدا است و جهان در طريقى مخصوص در حركت است و پاداش در معاد خواهدبود.
در طى مطالعه اگر علت چيزى برايت مبهم بود آن را بر جهل و ناآگاهى خودحمل كن چرا كه تو در آغاز جاهل بوده اى سپس آگاه شده اى و چه بسيار از مسائلى كه در آغاز برايت مجهول بوده اما بعدا واقعيت آنرا فهميده اى و بالاخره توجه مى دهد كه طريق همان است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفته(فتفهم يا بنى وصيتى-مبلغ نظرى لك)
8-بيكتائى خداوند و دليل آن و وظيفه اى كه در اين راه دارد اشاره ميكند(و اعلم يا بنى انه لو كان لربك شريك-الا عن قبيح).
9-وضع دنيا را در ضمن دو مثال برايش مجسم مى كند:يك مثال در موردكسانى كه با چشم بصيرت به دنيا مينگرند و مثال ديگر در مورد افرادى كه مغرور به آن شده اند.
(يا بنى انى قد انباتك عن الدنيا-و يصيرون اليه).
10-طريق بهتر زيستن و حسن عاقبت را در روابط با جامعه چنين توصيه مى كند كه خويشتن را ميزان قرار دهد.
از آنچه خرسند مى شود درباره ديگران انجام دهد و هر بد كه نمى پسنددبا كس مكند(يا بنى اجعل نفسك ميزانا-ما لا تحب ان يقال لك).
11-در اين بخش از عجب و خود پسندى نكوهش نموده و آنرا آفتى براى انديشه مى داند و كمال خشوع براى پروردگار را باو توصيه مى كند(و اعلم ان الاعجاب-فكن اخشع ما تكون لربك).
12-در اين بند امام(ع)به راه دور و دراز و پر مشقت و رنج آخرت،اشاره ميكند و بيان ميدارد فرزندم فوق طاقت و توانائيت.
.. بارت را سنگين مكن كه سنگينيش وبالى برايت هست و بايد تا آنجا كه مى تواند زاد و توشه برگيرد و بافرادى كه تحمل حمل اين بار را دارند برسد تابتواند زندگى پر سعادتى داشته باشد،و نيز توجه مى دهد كه در آنجا بايد بار انسان از گناه سنگين نباشد: (و اعلم ان امامك-و لا الى الدنيا منصرف)
12-در اين قسمت بمقام بلند انسان پرداخته كه در ارتباط با خدا نياز بهيچ وسيله اى ندارد و بكمال لطف خداوند بانسان اشاره كرده كه خداوند با او هرگز بستيزه نميپردازد بلكه باب توبه برايش گشوده و حسناتش را ده برابر گردانيده و اگرگاهى دعا و خواسته هايش اجابت نميشود روى حساب است.
(و اعلم ان الذى بيده خزائن السموات-و لا تبقى له)
13-در اين قسمت بجريان واقعى آفرينش انسان اشاره كرده كه هدف سراى ديگرى است نه اين دنيا و رها ساختن اين جهان است نه بقاى در آن و بالاخره از مرگ فرارى نيست.
(و اعلم يا بنى انك انما خلقت للاخرة-قد اهلكت نفسك)
14-در اين بخش همواره بياد مرگ بودن را باو توصيه ميكند و وضع مردم دنيا با يكديگر كه همچون درندگان بجان هم افتاده اند برايش مجسم ميسازدو او را از اين طريق بر حذر ميدارد(يا بنى اكثر ذكر الموت-و نسوا ما ورائها)
15-امام يادآور ميشود كه انسان از اين جهان بايد برود زيرا مركب سوارى او شب و روز است كه همواره او را ميبرند چه بخواهد و چه نخواهد،تذكرميدهد كه انسان بتمام آرزوهايش نخواهد رسيد پس در تلاش براى دنيا در برابراز دست دادن شرفهاى انسانى و آزاديها،بايد سرعت نگيرد كه خدا انسان راآزاد آفريده نبايد برده چيز ديگرى شود و بالاخره انسان را از طمع باز مى دارد.
(رويدا يسفر الظلام-و ان كان كل منه)
16-در اين قسمت باضرب المثلها و جملات كوتاه بهدايت او پرداخته(و تلافيك ما فرط-مطية اللجاج)
17-در اين بخش آئين دوستى و رفاقت را ياد آور شده است.
(احمل نفسك من اخيك-من سرك ان تسؤه)
18-يك سلسله نصايح و اندرزها در جملات كوتاه مخصوصا درباره معاشرت آمده است(و اعلم يا بنى ان الرزق-و ان حكيت ذلك عن غيرك).
19-يك سلسله دستورات مربوط بزنها و امور خانوادگى و چگونگى رفتاربا همسر و توجه به بستگان و خويشاوندان و اقوام ميدهد(اياك و مشاورة النساء-و يدك اللتى بها تصول).
20-دعا و طلب خير براى فرزندش.
(استودع الله-و السلام)