• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

همان گونه كه در نخستين مثال بالا پيدا است، گاه قيد، خود، داراى حرف اضافه و متمّـِم است. بايد دقّت كنيم كه متمّـِم را قيد نپنداريم. در جمله مزبور، «سرعت» متمّـِم است، امّا مجموع حرف اضافه و متمّم(با سرعت) قيد است. قيد، بر خلاف انواع ديگر كلمه، از طرفى نوع است و از طرفى نقش. آن جا كه به جايگاه صرفى كلمه نظر داريم، آن را از نوع قيد مى ناميم و آن جا كه به جايگاه نحوى مى نگريم، آن را داراى نقش قيد مى دانيم. قيد داراى ساخت يا ساخت هاى مخصوص و منحصر نيست. البتّه بعضى از ساخت ها غالباً به شكل قيد به كار مى روند، مثلاً واژه هاى عربى تنوين دار معمولا در زبان فارسى قيد هستند:   قياگر ما مطلقاًمطابق فضيلت رفتار كنيم، اجباراًدستور عقل را به كار برده ايم. نكته نگارشى: بعضى گمان مى كنند كه استفاده از قيد تنوين دار عربى در زبان فارسى نادرست است. بايد گفت كه اگر كلمه عربى تنوين بگيرد و به شكل قيد به كار رود، كاملاً صحيح است، مانندِ «مطلقاً» و «اجباراً». البتّه مناسب تر است كه در استفاده از قيدهاى تنوين دار زياده روى نكنيم تا نوشته زيباتر و خوش آهنگ تر شود. امّا افزودن تنوين به كلمات غير عربى نادرست است و چنين قيدهايى مجعول و غلط هستند، اگر چه مشهور باشند. مثلاً اين قيدها نادرستند: تلفناً،تلگرافاً، زباناً،جاناً، گاهاً. مى توان قيدهاى تنوين دار عربى را بدون تنوين و با الف خواند، همان گونه كه حالاً همواره حالا خوانده مى شود. مثلاً مى توان گفت: اَصلا، اَبدا. البتّه سزاوارتر است كه همان شكل تنوين دار حفظ شود تا اصل كلمه نمودار گردد، مگر در مواردى چون «حالا» كه همين شكل آن بسيار رايج شده است. نيز ساختِ «اسم يا صفت + آنه» اگر با موصوف همراه نشود، معمولا قيد است: ايمان، انگيزه و اسلحه عظيم و خطيرى است براى تهى دستانهو غيرتمندانه جنگيدن و پيروز شدن. (قيد براى دو اسمِ «جنگيدن» و «پيروز شدن») همان گونه كه گفتيم، قيد معمولاً فعل را به مفهومى مقيّد مى سازد و به اين ترتيب، درباره آن توضيح مى دهد. امّا نبايد پنداشت كه هر كلمه توضيح دهنده درباره فعل، قيد است. براى تشخيص قيد از غير قيد، بايد به اين نكته توجّه كرد كه چنانچه قيد در جمله نباشد، غرض اصلى جمله آسيب نمى بيند، بلكه فقط توضيحى از آن كاسته مى شود. امّا گاهى چنانچه كلمه توضيح دهنده فعل را حذف كنيم، غرض اصلى جمله مخدوش مى شود. به اين مثال عنايت كنيد: هميشه او را در جبهه حاج بخشى صدا مى زدند. در اين جمله «حاج بخشى» تميز(يا مكمِّل) است و نبايد آن را قيد دانست، زيرا اگر آن را حذف كنيم، غرض اصلى جمله آسيب مى بيند. امّا در همين جمله، «هميشه» قيد است، زيرا با حذف آن، غرضِ اصلى جمله محفوظ مى مانَد.