گفتم
ش: سلسله زلف بُتان از پى چيست؟ گفت: حافظ گله اى از دل شيدا مى كرد. (اتّصال به فعل) زير سينه كش كوه، درّه اى هست كه به
شمى گند غربال بيز. (اتّصال به حرف) دو نكته نگارشى:
1. در نوشته ادبى، مناسب تر است ضمير ميان پيشوند و جزء صرفى در فعل پيشوندى قرار نگيرد: اين سَعى بَرَ
تمى گردانَد به هزار و چهارصد سال پيش.
2. گاه ضمير متّصل به صورت حَشْو (= زايد) به كار مى رود. از چنين كاربُردى، اگر چه در آثار مشاهير هم ديده شود، بايد پرهيز كرد: چو او را بديد
ش جهان شهريار نشاندش بَرِ خويشتن نامدار
(فردوسى) تو تَحديدِ ترياك [= در اداره مبارزه با مصرف ترياك]، عضو دون رتبه بود
ش.
دو. ضمير مشترك = ضميرى كه همواره يك صورت دارد و براى همه ساخت ها مشترك است:
خود،خويش،خويشتن. ضمير مشترك جمع بسته نمى شود. اين ضمير گاهى نقش بدلى دارد و در اين حال، بايد ميان دو ويرگول نهاده شود: تو، خود، حيات دگر بودى اى نسيم وصال خطا نگر كه دل امّيد در وفاى تو بست
سه تا
شش. ضميرهاى اشاره، پرسشى، مبهم، و تعجّبى: همان صفت هايى كه قبلاً با اين چهار عنوان برشمرديم، اگر داراى موصوف نباشند، ضمير قلمداد مى شوند.
ضمير اشاره: اينرا نه عصا كه اژدهايى بدان كه به اشاره اى به اصل خويش بازمى گردد.
ضمير پرسشى: كدامرا مى پسندى: دنياى بيدرد يا آخرت سبز را؟
ضمير مبهم: چندمى گردى به دور خويشتن؟