• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

است. اين دو كتاب از لحاظ لطافت قلم و سادگى و روانى، از نمونه هاى زيباى ادب پارسى اند. به نمونه اى از نثر سياحت شرق توجّه كنيد: دهى بود در چهار فرسخى شهر. قريب ظهر به آن جا رسيديم. بار انداخته; من به حمّام آن ده رفتم. و به آن خوبى، شايد در دنيا وجود نداشته باشد. تمام صحن حمّام و ديوارهاى او [را] تا يك ذرع بيش تر از سنگ مرمر سبز شفّاف ساخته بودند. و در وسط صحن حوض آبى كه ته آن حوض و ديوار و لب هاى او تماماً از سنگ مرمر ساخته شده... و پلّه هاى خزينه و ته خزينه و ديوار و لب خزينه [را] تماماً از سنگ هاى مرمر صاف و موّاج به تركيب خوبى ساخته بودند. و آب هاى خزينه و حوض ها چنان صاف بود كه ته خزينه و حوض ها ديده مى شد و شيشه هاى بام حمّام[را ]از همين سنگ هاى مرمر زرد و سرخ تراشيده بودند و عوضِ شيشه گذارده بودند. آفتاب به آن شيشه هاى كذايى تابيده و از آن ها نفوذ كرده، به اَلوانِ خوشى به صحن حمّام افتاده و از آن جا به ديوارها، و از ديوار به صفّه ها و زاويه ها منعكس شده. تمام حمّام از آفتاب كأنّه حمّام نيست، زير آسمان است; و يا آن كه خورشيد پر نور و خوش رنگ ترى در خود حمّام طلوع نموده. نيز اين جمله ها را در شرح حال خوشنويس نام آور، ميرزا رضا كلهر، از كتاب شرح زندگانى من بنگريد: برادرم، آقا ميرزا رضا، نزد ميرزاى كلهر مشق كرده و خيلى خوب مى نوشت. ما هم كه مايل بوديم نزد اين استاد مشق كنيم، به آقا داداش متوسّل شديم. روزى به منزل ميرزا رفت و ميل خود را به تجديد دوره مشق اظهار داشت و ضمناً اسمى هم از ما برد. ميرزا حاضر شد براى مشق دادن به منزل ما بيايد. خانه ميرزا نزديك تكيه دبّاغ خانه سنگلج بود. هفته اى دو روز، حسن، جلودارِ برادرم دو تا اسب دنبال ميرزا مى برد. او را سوار مى كرد و به منزل ما مى آورد و در زيرزمينِ بيرونى از صبح مجلس مشق داير مى شد. ما دو نفر در خدمت ميرزا مشغول مشق بوديم. دو سه ماهى گذشت. ميرزا يك روز بى دليل از آمدن سر وازد. برادرم نزد او رفت و چون زمينه خُلق و خُوى ميرزا در دستش بود و مى دانست اصرار به خرج او نمى رود، به ميل او رفتار كرده، قرار گذاشت ما به مجلس مشق ميرزا برويم. از اين روز به بعد، هفته اى دو مرتبه بعد از ظهرها سوار مى شديم و به منزل ميرزا مى رفتيم و در حدود نيم ساعت به غروب مانده اسب مى آوردند و بر مى گشتيم.

هفت. ادبيّات داستانى منظور از ادبيّات داستانى آثار منثورى است كه ماهيّت روايى و شرح ماجرا دارند. قصّه، داستان

1. سياحت شرق/146و 147.