• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

زبان دوره جديد، «زبان دَرى» ناميده شده است. زادگاه اين زبان، ناحيه مدائن بوده است. زبان درى در كنار زبان پهلوى در اواخر عهد ساسانى حضور داشته و زبان رايج مردم پايتخت بوده است. زبان پهلوى در اواخر حكومت ساسانى به صورت رسمى و مكتوب در آمد و در مقابل، زبان درى در تداول عامّه رواج يافت، امّا زبان مكتوب نگشت. تكيه گاه هاى اصلى زبان پهلوى، يكى حكومت ساسانى و ديگرى دين زردُشت بودند. با طلوع خورشيد اسلام، اين دو تكيه گاه برافتادند و زبان پهلوى رو به انقراض نهاد. همين كه زبان پهلوى از تداول عامّه دور افتاده بود، به چنين انقراضى كمك كرد. آن گاه، «فارسى درى» كه از پيش ميان مردم رايج گشته بود، جايگزين آن گشت. زبان درى، صورت تحوّل يافته زبان پهلوى است. با اين حال، تفاوت هاى اين دو زبان بسيار چشمگير است. مثلا «گاف»هاى پس از مصوّت بلند و فتحه، در فارسى درى افتادند و واژه هايى چون داناگ، گيتيگ، مينوگ، و خانَگ به دانا، گيتى، مينو، و خانه تبديل شدند. اين نمونه اى بود از تغييرات صورى. در ساختمان نحوى و صرفى زبان نيز تفاوت هايى عمده ميان اين دو زبان به چشم مى خورَد. در قرن هاى بعد، رفته رفته كلمه دَرى حذف شد و اين زبان، فارسى ناميده گشت كه خود، معرَّب «پارسى» است. البتّه آنچه گفتيم نبايد با استعمال هاى خاصّ كلمه دَرى يكسان دانسته شود. مثلاً زرتشتيان يزد و كرمان، لهجه خاصّ خود را درى مى نامند. همچنين فارسى زبانان افغانستان، به ادلّه اى، از سال 1345 به اين سو، زبان خود را درى نام نهاده اند. پس از طلوع خورشيد اسلام، واژه ها و تعابير عربى رفته رفته به زبان فارسى راه يافتند. اين نفوذ، بيش تر دو جهت داشت: يكى آن كه برخى واژه هاى عربى بسيار روان تر و ساده تر از واژه هاى فارسى بودند; ديگر اين كه گاه براى يك واژه يا اصطلاح عربى، برابرى در فارسى يافت نمى شد و از اين رو، همان را به كار مى بردند. از اين گذشته، از قرن چهارم به بعد، در همه مدارس ايران، زبان رسمى درسى، عربى بود كه با فرهنگ دينى ما سازگارى داشت. بر اثر همين نفوذ، نثر مصنوع و پيچيده فارسى پديدار گشت و رواج يافت. شروع اين نثر فنّى در اوايل قرن ششم قمرى و كمال آن در اواخر قرن هفتم صورت پذيرفت. از ويژگى هاى اين نثر مى توان به اين موارد اشاره كرد: پيچيدگى لفظ و معنى; بهره گرفتن از صنايع بديعى فراوان; اقتباس و تضمين آيه ها و روايت ها; به كارگيرى اشعار و مَثَل هاى بسيار در نثر. از آغاز قرن هشتم به بعد، معمولا نثر فارسى در مسير سادگى گام نهاده است. پس از مشروطيّت، زير نفوذ ادبيّات و فرهنگ بيگانگان، بهويژه غربيان، زبان ما از واژه ها و اصطلاح هاى بيگانه بسيار وام گرفته است. بيداردلان دلسوز فرهنگ فارسى، بر آنند كه نبايد به مقابله يكسره و افراطى با ميراث هاى غربى يا عربى بازمانده در زبان فارسى پرداخت. زبان زنده بايد رهاوردهاى ديگران را بگيرد، بررسى كند، و آنچه را شرط پويايى زبان است در خود راه دهد; امّا به دو شرط: زير سيطره آن ها قرار نگيرد; تغييرهاى