• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

برگ ها زرد و تيره فصل، فصل خزان بود هر ستاره حرف خط خورده تار در دل صفحه آسمان بود گرچه گاهى شهابى مشق هاى شب آسمان را زود خط مى زد و محو مى شد باز در آن هواى مِه آلود پاك كن هايى از ابر تيره خطّ خورشيد را پاك مى كرد ناگهان نورى از شرق تابيد خون خورشيد آتشى در شفق زد مردى از شرق برخاست آسمان را ورق زد و نيز بنگريد كه با يك نگاه لطيف، چه پيامى از طبيعت اقتباس شده است: غنچه با دل گرفته گفت: «زندگى لب ز خنده بستن است» گل به خنده گفت: «زندگى شكفتن است با زبان سبز، راز گفتن است» گفتوگوى غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش مى رسد

1. مثل چشمه، مثل رود; برگرفته از: ادبيّات فارسى، سال اوّل نظام جديد آموزش متوسّطه (شماره1/201)، ص 77 و 78.