• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

كهن است و به اثر امروز رنگ كهنگى مى زند، پسنديده نيست; امّا ارزش هاى سبك هاى ديروز در هنر امروز هم پسنديده و مطبوعند. مثلاً هم در شعر منوچهرى، براى وصف خورشيد به تشبيه اجزاى آن پرداخته مى شود و هم در شعر نيما يوشيج. امّا عناصر به كار رفته در شعر نيما با عناصر موجود در شعر منوچهرى متفاوت است; و حق هم همين است. به عبارت ديگر، پى گرفتن اين سنّت كه خورشيد را با ظرافت و ريزپردازى وصف و تشبيه كنيم، در ادب امروز هم پسنديده است. اين، شيوه اى نيست كه اثر را كهنه و فرسوده جلوه دهد. امّا استفاده از همان واژه هاى كهن و همان مشبّهٌ به ها و تعابير، خواننده امروز را ملول مى كند. خواننده امروز اگر تعابير كهن را در شعر و نثر كهن بنگرد، ملول و افسرده نمى شود; زيرا خود را در همان حال و فضا قرار مى دهد و اصولاً همه عناصر ديگر نوشته كهن نيز با همين عناصر كهنه تناسب دارد. امّا از اثرى امروزين، توقّع مى رود كه تعابير و نوع نگاه آن هم تازه باشد. اكنون به زاويه هاى نگاه منوچهرى و نيما يوشيج در تشبيه و وصف خورشيدبنگريد: سر از البرز بَرزد قرص خورشيدچو خون آلود دزدى سر ز مَكمَنبه كردارِ چراغِ نيم مردهكه هر ساعت فزون گردَدْش روغن(منوچهرى) صبحگاهان كه بسته مى مانَدماهى آبنوس در زنجيردُمِ طاووس پَر مى افشانَدروى اين بامِ تن بِشُسته ز قير(نيما يوشيج) مى بينيد كه تصويرسازى منوچهرى صرفاً مبتنى بر تجربه هاى حسّى او و كنجكاوى اش در نگاه به طبيعت است و هيچ انگيزه عاطفى اى را پى نمى گيرد. امّا در تصويرسازى نيما، نگاه نو و زبان رامش ناپذير و نيز نوعى آشنايى زدايى بديع، كاملاً خودنمايى مى كند. در سبك هاى گوناگون، همين نوع ويژگى ها جلوه كرده اند و سبب شده اند كه زبان هر دوره داراى مختصّات خود باشد، به گونه اى كه هر سبك با همان ويژگى ها زيبا جلوه كند و چنانچه اديبى ديگر در روزگارى متفاوت بخواهد از آن ويژگى ها تقليد كند، اثرش توفيق نيابد. مثلاً در ترجمه تاريخ طبرى كه از سده چهارم است، ماجراى باردارى حضرت مريم(عليها السلام) چنين گزارش شده است: خداى تعالى جبرئيل را به سوى وى فرستاد تا اندر آستينش بدميد و عيسى بار گرفت. امّا همين ماجرا در حبيب السِّيَر كه از سده دهم است، چنين آمده است: