• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

هر چه نپايد، دلبستگى را نشايد. هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد. محال است كه هنرمندان بميرند و بى هنران جاى ايشان بگيرند. دَه درويش در گليمى بخسبند و دو پادشاه در اقليمى نگنجند. هر كه خيانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد. آن را كه حساب پاك است، از محاسبت چه باك است؟ دوستان به زندان به كار آيند; كه بر سفره، همه دشمنان دوست نمايند. خانه دوستان بروب و دَرِ دشمنان مكوب. اگر شب ها همه قدر بودى، شب قدر بى قدر بودى. صد چندان كه دانا را از نادان نفرت است; نادان را از دانا وحشت است. هر كه را زر در ترازو است; زور در بازو است. ظرافت بسيار كردن، هنر نديمان است و عيب حكيمان. از نفس پرور، هنرورى نيايد و بى هنر سرورى را نشايد. هر كه بر زيردستان نبخشايد، به جور زبردستان گرفتار آيد. همه كس را عقل خود به كمال نمايد و فرزند خود به جمال. مشك آن است كه خود ببويد; نه آن كه عطّار بگويد. دوستى را كه به عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند. شيطان با مخلصان برنمى آيد و سلطان با مفلسان. هر كه در زندگى نانش نخورند، چون بميرد نامش نبرند. هر كه با بدان نشيند، نيكى نبيند. رأى بى قوّت، مكر و فسون است و قوّت بى رأى، جهل و جنون. قدر عافيت كسى داند، كه به مصيبتى گرفتار آيد. تا ترياق از عراق آرند، مارگزيده مرده باشد. ملوك از بهر پاس رعيّتند، نه رعيّت از بهر طاعت ملوك. مال از بهر آسايش عمر است، نه عمر از بهر گرد كردن مال. به دوستى پادشاهان اعتماد نتوان كرد و بر آواز خوش كودكان; كه آن به خيالى مبدّل شود و اين به خوابى متغيّر گردد. خشم بيش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بى دقّت، هيبت ببرد. از دريچه چشم مجنون بايستى در جمال ليلى نظر كردن.