• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

نقش مثل در تنوع

ـ آوردن تمثيل ها و حكايت هاى ارزنده و دلاويز. ـ تغيير دادن لحن از خطاب به غياب و به عكس، در هنگام مناسب. ـ بهره گرفتن از كنايه و نيش و نوش هاى بلاغى. ـ استفاده از تيغِ خدمتگزارِ «طنز». ـ آميختن خبر و انشا و طلب و استفهام. ـ به كار گرفتن صنعت هاى بى تكلّف ادبى. براى نمونه، مى توان از كتاب غربزدگى ياد كرد كه با سبكى پرجذبه و متنوّع، درباره روابط فرهنگى ـ اجتماعى روزگار خود سخن مى گويد: غربزدگى مى گويم، همچون وبازدگى. و اگر به مذاق خوش نيست، بگوييم: همچون گرمازدگى يا سرمازدگى. امّا نه، دست كم چيزى است در حدود سِن زدگى. ديده ايد كه گندم را چطور مى پوساند؟ از درون، پوسته سالم برجا است، امّا فقط پوست، عينِ همان پوستى كه از پروانه اى بر درختى مى ماند... . نقش مَثَل در تنوّع ادبى، به مَثَل رنگى خاص مى دهد. از اين گذشته، مَثَل نمايانگر روحيّات و انديشه هاى جامعه است. به همين جهت، معمولاً نوشته اى كه از مثل هاى مناسب بهره گيرد، بسيار پرشور و اثر گذار مى گردد. رازِ ماندگارى برخى از داستان هاى كوتاه يا بلند معاصر ايران نيز همين است. (3) از اين رو، نويسنده خوب بايد بكوشد كه دست كم گزيده اى از مثل هاى مردم خويش را بياموزد و در بهرهورى از آن ها چيره دست گردد. براى آن كه نقش اثرگذار مَثَل به خوبى نمايان شود و دريابيم كه چگونه يك جمله كوتاه مى تواند گستره اى از معانى را انتقال دهد، خوب است به چند نمونه از مثل هاى مشهور جهانى بنگريم: عربى: نصيحت كردن در مَلاَ، سرزنش كردن است. شرم و حياى بى موقع، نشانه ضعف و سستى است. روسى: تهمت مانند زغال است، اگر نسوزانَد دست كم سياه مى كند. كسى كه ستون فقرات عالى دارد، هرگز به مناصب عالى نمى رسد.

1.غربزدگى / آغاز كتاب.

2. «ضرب المثل» را برخى، غلط مشهور مى شمارند; پس به جاى آن، از اين واژه استفاده كرده ايم.

3.مثلا، صرف نظر از ابعاد محتوايى، داستان هاى صادق هدايت، خود، گنجينه اى از مثل هاى فارسى اند.