مى توان همين جمله را به شكل زير نگاشت تا لفّ و نشر به شيوه
نامرتّب (= مُشَوَّش) پديد آيد: با اشك و آه، مى توان خرمن گناه را سوزاند و غبار دل را شست. نمونه زير از بِه ترين مثال هاى لفّ و نشر مرتّب در شعر فارسى است: به روز نبرد آن يَلِ ارجمندبه شمشير و خنجر، به گُرز و كَمَند بريد و دريد و شكست و ببست يَلان را سر و سينه و پا و دست
(فردوسى) همچنين بيت زير نمونه اى مناسب براى لفّ و نشر مشوّش است: در باغ شد از قدّ و رخ و زلف تو بى آب گلبرگ تَرى، سرو سَهى، سنبل سيراب
(خاقانى) سه. مُطابقه يا تَضاد
(1): كنار يا نزديكِ هم چيدن واژه هايى كه در مجموع جمله با يكديگر تناسب و هماهنگى دارند، ولى به تنهايى متضاد و از لحاظ معنى ضدّ يكديگرند. مثلا در جمله زير، دور و نزديك چنين رابطه اى دارند:
دورترين كسان را مى توان با محبّت به خود
نزديككرد. حال به چند نمونه از كاربرد اين صنعتِ رايج در نثر فارسى توجّه كنيد: خانه هاى قديم برفت و در هيچ
يمين، يسارنماند. دمنه گفت: درِ بلا
گشادهاست و راه خرد
بسته. بيم آن بود كه جان شيرين كه
جفت تن غمگين بود،
طاق شود.
چهار. مُراعاتِ نَظير(5): كنار يا نزديك هم چيدن واژه هايى كه هم از لحاظ ارتباط در جمله با