• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

بايد عنايت داشت كه امروزه بسيارى از واژه هاى عربى چنان با زبان ما آميخته شده اند كه هرگز نمى توان آن ها را از خانواده فارسى جدا ساخت. گرچه لازم است كه نويسنده توانا همواره براى برابريابى آماده باشد، بيرون راندن كلمات عربى هرگز به سود زبان فارسى نيست. اين حكم درباره واژگانى كه با فرهنگ دينى ما پيوند خورده اند، بيش تر صادق است; كلماتى همچون توحيد،تقوا،تربيت،ملكوت،امر به معروف، جهاد، و علم. و به همين جهت، مناسب است كه واژه هاى عربى خُنثا(= واژه هايى كه بار فرهنگى ويژه اى ندارند) كم تر به كار روند و به جاى آن ها از برابرهاى زيباتر و دلنشين تر استفاده شود. اينك به بعضى از برابرهاى چنين واژه هايى اشاره مى شود: (203)اِباء: سرپيچى ـ نافرمانى اِتّفاق آراء: همرايىِ همگان اَحشام: چهارپايان اِرتجاع: واپس گرايى اَساطين: پايه ها ـ بزرگان استظهار: پشتگرمى افكار عمومى: انديشه هاى همگانى اقتران: نزديكى امضاء: دستينه بُحبوحه: گير و دار بديهى: آشكار تداعى معانى: همخوانى تَساهُل: آسان گيرى تشبُّث: چنگ زدن تشنّج ـ تيرگى روابط: تنايش ـ تنش تكامل ـ تطوُّر: فَرگَشت جَليس: همنشين حُجْب: شرم ـ آزرم حَذاقت: چيره دستى حسب الاَمر: به فرمان حول و حوش: پيرامون ـ گرداگرد خُدعه: فريب دائرة المعارف: دانشنامه دِرايت: آگاهى ـ با خِرَدى دَر حال رشد ـ در حال توسعه: بالنده دَيجور: تاريك ذى حساب: آمارگر رشد ـ توسعه: باليدن رقيق القلب: نازك دل روابط: پيوندها زِمام: لگام ـ دهنه ساكن ـ مقيم: ماندگار سَرايت: واگيرى سَطوت: فَر و شكوه سهل القبول: زود پذير شامِخ: بلند ـ والا شُعاع: پرتو صائب: راست ـ درست

1. مآخذ اصلى: فرهنگ عربى در فارسى معاصر; فارسى را از ياد نبريم.