• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

از اين نظرگاه، همين سختى ها و رنج ها هديه خداوندند، آن هم هديه اى كه براى روشنىِ چشم و دل به دوستى مى بخشند; هديه اى كه هم، خود، گرانبها است و هم از صميميّت دو محبوب راستين حكايت مى كند. و البتّه ارج و بهاى هديه دو دوست، به ميزان دوستى آنان و پايدارى آن بستگى دارد. هر چه دو دوست صميمى تر باشند، هديه دهنده تحفه اى ارزنده تر فراهم مى آورد... . اكنون مناسب است براى تمرين، دو صفحه از كتابى را از همين نظرگاه مرور كنيم. حدّاقل سه بار بايد متن را مطالعه كرد تا بتوان پاراگراف بندى آن را نقد نمود. تأكيد مى شود كه اين بررسى تنها از منظر چينش پاراگراف ها صورت مى گيرد; وگرنه درباره نكات ديگر، به ويژه علائم نگارشى متن، سخن بسيار است: (1)(5) (10) (15) (20) (25) نگارنده اين سطور به سائقه و سابقه انس سى ساله خود با شعر حافظ و با اعتقاد به اين اصل كه شعر حافظ آيينه تمام نماى روح و روحيّه و عقيده و سليقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبيعت و ماوراء طبيعت است در اين چند نكته ترديدى ندارد كه حافظ:

1) مسلمانى پاك اعتقاد است، سهل است، راسخ در علم است. چه علم را به معناى ايمان بگيريم، چنان كه بعضى از قدماى مفسران گرفته اند، چه به معناى معارف گوناگون و معارف دينى به خصوص علم كلام، عرفان نظرى، و از همه بالاتر و والاتر علوم قرآنى; و مهم ترين وجهه همّت او قرآن شناسى است.

2) حافظى كه من مى شناسم ايمانش آميزه اى از معنويت و رهيافت سه گانه و در عين حال يگانه «شريعت ـ طريقت ـ حقيقت» است. بحث در مقام عرفانى حافظ مشروح تر خواهد آمد.

3) حافظ در اصول عقايد، يعنى مكتب كلامى، پيرو اشعرى و در فروع (مذهب فقهى) شافعى است، و در عين حال آشكارا گرايش به تشيّع دارد. امّا شيعى كامل عيار نيست و مسلّم است كه مثل هر مسلمان پاك اعتقاد بى تعصّب صاحبدلى دوستدار خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) است.

4) طنز حافظ درباره مقدّساتى چون نماز و روزه و حج و مسجد و تسبيح و سجّاده و خرقه و خانقاه حاكى از اين است كه «درد دين» دارد. مى كوشد به مدد طنز و در كمال خوشباشى و كرامت نفس و عظمت روح، بدون تلخ زبانى و هجو، ارزش هاى تحريف شده را از تحريف و تباهى براند. فى المثل آن جا كه مى گويد: زاهد چو از نماز تو كارى نمى رود هم مستى شبانه و راز و نياز من يا: در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد مرادش تخفيف ارزش نماز نيست. او نيز نماز را معراج مؤمن و مناجات و رازگويى بنده با پروردگار و رويكرد به غيب و قدس مى داند. امّا بر آن است كه: