• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

«شتر»(=اُشتر). اين كار «تخفيف» نام دارد. .

5. گاه حرفى به حرف ديگر تبديل مى شده است. اين كار را «اِبدال» مى گويند. برخى حرف هاى ابدال شده را در اين واژه ها مى توان ديد: «آميز=آميغ»، «پيروز=فيروز»، «پارس= فارس»، «فروز=فروغ»، «باز=واز»، «اَلوند=اَروند»، «كَژ=كَج»، «زرتشت=زردُشت»، «اَست=هَست». .

6. در بعضى واژه ها، جاى دو حرف عوض مى شده است. اين كار را «قَلب» مى نامند. «هَگِرز= هرگز»، و «استخر= استرخ» نمونه هايى از قلب هستند. .

7. منظور از «اَبْجَد»، ترتيب حروف بيست و هشت گانه عربى با نظم خاص است: «ابجد هَوّز حُطّى كلمن سعفص قرشت ثخذ ضظغ». اين حرف ها هر يك نماينده عددى هستند. اكنون از حروف ابجد گهگاه در عنوان بندى ها استفاده مى شود، امّا در گذشته معمولاً «مادّه تاريخ» را با ابجد نشان مى داده اند; يعنى براى نماياندن تاريخ يك رويداد، كلمه يا عبارت يا جمله اى را به پيروى از ترتيب ابجدى وضع مى كرده و آن را به خاطر مى سپرده اند. مثلاً نام عظيمِ «على» به ترتيب ابجد برابر است با 110; و تاريخ گشايش مجلس شوراى اسلامى برابر است با «مَظهر عَدل على» (=1359 خورشيدى). اين بنده ناتوان هم براى همان مناسبت، البتّه به حَسَب سالِ قمرى (=1400قمرى) اين مادّه تاريخ را بر نهاد: «مظهر عدل قائم». .

8. هر يك از صداهاى كلمه را واج مى نامند. واج، آوايى است كه مى تواند در هر ساخت آوايى، جانشين آواى ديگر شود و آن ساخت را به ساخت ديگر تبديل كند. مثلاً واجِ /د/ مى تواند در ساخت آوايى «بار»، جانشين آواى «ر» شود و آن را به ساخت «باد» تبديل كند. در نوشتار، معمولاً هر واج را با يك حرف الفبا نشان مى دهند. زبان شناسان هر واج را بين دو نشانه مميّز وهر حرف را بين دو گيومه قرار مى دهند. مثلاً /ب/ يك واج فارسى است و «ب» يك حرف الفباى فارسى. گاه به ازاى يك واج، چند حرف در نوشتار وجود دارند. مثلاً به ازاى واج /س/ در زبان فارسى، سه حرف «س»، «ص»، و«ث» يافت مى شوند. گاه نيز به ازاى چند واج، فقط يك حرف وجود دارد. مثلاً به ازاى واج دوم در كلمه /تور/ و واج اوّل در كلمه /وام/ فقط يك حرف «واو» در زبان فارسى يافت مى شود. گاه هم براى يك واج هيچ حرفى وجود ندارد. مثلاً به ازاى واج دوم در كلمه /كشت/ هيچ حرفى وجود ندارد و به ناچار بايد با اِعراب نشان داده شود. .

9.هر واژه از واحدهايى تشكيل مى شود كه به آن ها تكواژ مى گويند. مثلاً واژه «دانش آموز» ازسه تكواژ دان، ـِ ش، و آموز درست شده است. پس تكواژ، واحد معنى دارى است كه به واحدهاى معنى دار كوچك تر بخش پذير نباشد. تكواژها را به دو دسته آزاد و وابسته تقسيم مى كنند. تكواژ آزاد، خود، يك كلمه مستقل است، مانند دان و آموز در