• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

حسّاس ترين بخش نوشته را در آغاز آن مى آورد تا خواننده را بى درنگ در احساسات خود غوطهور سازد. غوطهورى در احساسات به اين معنا است كه فرد به هنگام مطالعه، خود را از كشاكش هاى بيرونى رها كند و همه توجّه و احساس خويش را صرفِ نوشته اى سازد كه پيش چشمِ او قرار دارد. اگر خواننده به چنين احساسى برسد، ديگر نمى تواند از آن دل بكند. امّا اگر آغازِ نوشته به گونه اى باشد كه شوق او را برنينگيزد، شايد در همان لحظه آن را رها كند. به تعبير آنتوان چخوف: اگر بند اوّل نتواند توجّه خواننده را جلب كند، ممكن است او به خود زحمت خواندن بقيّه اثر را ندهد. در اين جا، نويسنده «بِزَنگاه» مطلب را در آغاز قرار مى دهد تا با وارد كردن ضربه اى، خواننده را به دنبال خود بكشد. اگر نويسنده بتواند پيوندى استوار ميان اين مطلع و متن نوشته ايجاد كند، بسيار موفّق خواهد بود و چنين مطلعى دلپذيرتر از دو گونه پيشين جلوه خواهد كرد. مثلا به اين داستان كوتاه بنگريد كه با الهام گيرى از سوره مبارك «يوسف»، قصّه زندگى آن پيامبر عزيز را از نقطه اى حسّاس شروع كرده است: بياويزيدش! از پايش بياويزيد! با هم، همه با هم... هلهله ديوانهوار مردان اوج مى گرفت. طناب آرام آرام از دستشان مى لغزيد و پايين مى رفت و در درازاى خودش پيچ و تاب مى خورد و او را به ديواره هاى چاه مى زد و هر بار خاك و شن را سرازير مى كرد پايين. خواننده اى كه خود را با چنين منظره اى در همان آغاز نوشته مواجه مى بيند، احساس مى كند درونِ قصّه قرار گرفته و با وقايع آن درآميخته است. البتّه در اين حال، نويسنده بايد دقّت كند كه همه مطلب را يكجا تحويل ندهد و حلاوتِ پيگيرى و كشف مطلب را از خواننده سلب نكند، بلكه بخشى را در آغاز بياورد كه سؤال بيافريند، حس برانگيزد، و خواننده را به پيگيرىِ مطلب تشويق كند. از اين منظر، شايد مناسب ترين بخش از قصّه يوسف همين باشد كه در عبارات مزبور ديديد. نمونه ديگر از چنين نوشته اى را مى توان در مطلبى ديد با موضوع «ويژگى هاى هنر اسلامى». در اين جا، نويسنده با چيره دستى و ظرافت، مطلبى را كه معمولاً در ميانه نوشته اى با چنين موضوعى مى آورند، در آغاز آورده است. به عبارت ديگر، نويسندگانى كه در چنين موضوعاتى قلم مى زنند، معمولاً پس از قدرى توضيح و استدلال به سراغ نمونه هاى عينى يا تمثيلى مى روند; امّا در اين جا، نويسنده آن مطلبِ ميانه، يعنى استشهاد، را در آغاز نوشته آورده و با اين تمهيد، آن را بسى خواندنى كرده است. در واپسين جمله اين پاراگراف هم خوب دقّت كنيد كه چگونه توانسته است چنين استشهادى را به موضوع اصلى نوشته پيوند دهد: