• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

او پانصد من وزن داشتى. داوود با فلاخن خود و سه پاره سنگ، تنها به جنگ جالوت رفت. با سنگ اوّل، او را از پاى درآورد و با دو سنگ ديگر، همه سپاهيان او را كه بيش از صد هزار تن بودند. داستان داوود و جالوت، كنايه اى است از پيروزى انديشه بر زور; و معنويّت بر خشونت... . حُسن اين مقدّمه آن است كه با اشارتى زيبا وخواندنى مطلب را آغاز مى كند، نه با صُغرا و كبراى منطقى و ملال آور. به عبارت ديگر، با آن كه جوهرِ چنين مقدّمه اى منطق و انديشه است، پيكرِ آن لطيف و ظريف است و شكلى قياسى و عقلانى و خشك ندارد. نمونه اى ديگر از مقدّمه جذّاب را در نوشته زير در موضوع مثنوى مولوى مى بينيد. در اين جا، نويسنده چيره دست آن قدر واژه ها را خوب انتخاب كرده و كنار هم چيده است كه به راستى، خواننده اطمينان مى يابد با اثرى خواندنى و ژرف مواجه خواهد شد: در مثنوى مولاناجلال الدّين محمّد بلخى معروف به مولوى و مولاناى روم همه چيز از حكايت و شكايت نى آغاز مى شود. همه چيز در ابيات معدود نى نامه در آغاز دفتر اوّل آن مجال بيان مى يابد و همه چيز در ناله اشتياق نى كه شرح درد فراق او در سكوت ناگهانى و نهايى او در پايان دفتر ششم به محو و فنا مى پيوندد، خاتمه مى پذيرد. با اين درياى اسرار كه در سراسر مثنوى موج مى زند و همه چيز را در موج و طوفان روح مى شويد، فكر انسان عادى، انسان بى جوهر و فروبسته در غلاف حيات حيوانى تا وقتى مثل مولانا تبديل به موج روح و لجه راز نشود نمى تواند در اين درياى پرهيجان راه پيدا كند و جز آن كه در قايق شكننده اى كه قصّه و تمثيل نام دارد بنشيند و لحظه اى چند در آب هاى كم عمق نزديك ساحل، هيجان بى لگام اين دريا را با بيم و دلهره از دور تماشا نمايد، چه كارى مى تواند كرد؟ درست است كه قدرت موج و طوفان كه گاه ديواره قايق را مى شكند و به درون آن راه مى يابد و احياناً سبكباران ساحل را از رويارويى با چنين عظمت بى آرام به دغدغه نافرجام دچار مى سازد; امّا جز با اين مايه خطر، نخستين آشنايى ها با دريا براى بى دردانِ فارغ ممكن نيست. از «سبكباران ساحل ها» هم، آن ها كه مى توانند «نحو محو» و درس فنا و از خود رهايى را از آنچه در حكايت و شكايت نى به بيان مى آيد بياموزند باز با تمرين هايى كه از همين قايق نشين ها برايشان حاصل مى شود به تر مى توانند تصوّر درستى از غور و وسعت دريا را در نظر تجسّم بخشند، مثل آشنايان راه بى خطر در آب رانند و از غرق شدن و به فنا پيوستن هم لذّت و خرسندى يابند.