• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

بَعْدَ اللَّتَيّا وَاللَّتى: پس از چنان و چنين استشهاد: شاهد گرفتن قَهراً: ناگزير مَراتب عاليه: رتبه هاى بالا بِالجمله: در مجموع ـ خلاصه اين كه مَصالح خفيّه: مصلحت هاى پنهان اَيَّدهُ اللّه: خدا توفيقش دهد لَوْ فُرِض: فَرْض كنيم كه زايد الوَصف: بيش از حدِّ بيان مَعارف اِلاهيّه: دانش هاى توحيدى مِصداق اَتَم: نمونه كامل رابعاً: چهارم آن كه امور غير مترقّبه: كارهاى ناگهانى لامَحاله: به ناچار محلّ تأمّل است: شايسته تفكرّ است تَثبيتِ مُدَّعا: ثابت كردن ادّعا مُصادره به مطلوب: يكى بودن دليل و ادّعا به طَريقِ اولا: از آن روشن تر و مسلّم تر قياسِ مَعَ الفارِق: مقايسه نادرست اَلأهَمُّ فَالأهَم: به ترتيب اهمّيّت بنده مَحذور دارم: من گرفتارم يك سلسله عِلل و اَسباب: مجموعه سبب ها عِنْدَ الضَّروره: اگر لازم شود عَلى السِّواء: يكسان عَلى الخُصوص: به ويژه او عرضه داشت به اين كه: او گفت هَتْكِ اَعراض: آبرو بردن يَحْتَمِل كه:شايد اِلى غيرِ النّهايه: تا بى نهايت حَمل بر صحّت كردنِ كارى: كارى را درست پنداشتن تَركِ اولا: انجام ندادنِ كارِ برتر مَروى است: روايت شده است علاوه بر اين جهات: گذشته از اين ها تكليف مالايُطاق: مسؤوليّت بيش از حدّ توانايى مصدِّع اوقاتِ كسى شدن: وقتِ كسى را گرفتن   كراراً: بارها طَوعاً أو كَرهاً: خواه و ناخواه مَرضىّ خاطرِ... : مايه خشنودىِ...

بحثِ بين الاِثنَينى: گفتوگوى دونفره متكلّم وَحده بودن : يك تنه سخن گفتن مَرضىّ الطّرفين: پسند هر دو ما نَحْنُ فيه: مطلب حاضر مُبْتلا به: مورد نياز مَفْروغٌ مِنْه(در عُرف:عَنه): پذيرفته شده ـ فرض شده