• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

تعاليم شرعى همانند غذايى است كه براى اكثر بدن ها (نوع افراد) نافع و سودمند است وچه بسا براى اقليتى ايجاد ضرر نمايد و به همين جهت قرآن به اين نكته اشاره نموده است: ومايضل به الا الفاسقين (3) اين تشابه براى اندكى از مردم در تعداد كمى از آيات قرآن كه متضمناعلام از چيزهاى ماوراى حسى است رخ مى دهد.
قرآن از امر غيرمحسوس و غيبى به يك امرحسى، كه از همه امور حسى ديگر به آن امر غيبى نزديك تر است و شباهت بيشترى دارد،تعبير مى كند.
برخى از مردم همين مثال محسوس را اخذ مى كنند و دچار شك و ترديد مى شوند. (4)
سخن بالا، در آن جا كه برخى از موارد تحقق تشابه را بيان مى كند، قابل قبول به نظرمى رسد.
علامه طباطبائى در تبيين علت وجود متشابه در قرآن در يك بيان تفصيلى به ايننتيجه مى رسد كه، اساساً اشتمال قرآن بر آيات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز اين امكان نداشته است.
وى مى گويد: إلقاى مفاهيم و معانى به انسان جز از طريق معلومات ذهنيى كه در طول زندگى وى برايشفراهم گرديده، ممكن نخواهد بود.
اگر فردى مأنوس با امور حسى باشد إلقا از طريقمحسوسات، و اگر به معانى كلى نايل گشته باشد، از همان طريق، به ميزان نيل به معانى صورت خواهد گرفت.
از طرفى هدايت دينى اختصاص به گروهى خاص از مردم ندارد; بلكه همه گروه ها و تمامىطبقات را در بر مى گيرد.
اختلاف سطح افكار مردم از يك سو و عموميت امر هدايت براىهمه از سوى ديگر باعث شده است كه بيانات قرآن در قالب امثال صورت گيرد; بدين صورتكه آن دسته از معانى و مفاهيمى كه انسان به آنها آشناست و ذهنش با آنها معهود است انتخاب مى شود تا از رهگذر اين معانى، آن چه را نمى داند برايش تبيين نمايد. (5)
به عبارت ديگر: الفاظ قرآن، مثل هايى براى معارف حق الهى مى باشند و از آن جهت كه فهم عموم مردم جزمحسوسات را درك نمى كند و دسترسى به معانى كلى ندارد، اين معارف در قالب مثل ها وامور مادى عرضه مى گردند.
در اين صورت اگر درك مردم در دريافت معارف الهى در همانمرحله حسى جمود پيدا كند، براى چنين افرادى بيانات و امثال قرآن، حقايق جلوه مى كند ومثال، ممثل به نظر مى رسد و در اين صورت منظور و مقصود آيات از بين رفته است.
اگرمردم در درك معانى، جمود بر مثال ها ننمايند و با تجريد مثال هاى بيان شده خود را بهمعانى و مفاهيم مجرد از حس و محسوسات منتقل نمايند، در اين صورت هم ميزان تجريد والغاى خصوصيات مثال ها براى همه يكسان نيست و در نتيجه در انتقال از اين مثال هاى محسوس به معانى مجرد، تفاوت هايى پديدار مى گردد. (6)
به هرحال از آن جا كه انتقال مفاهيم عالى و معنوى قرآن به انسان ها جز از طريق الفاظ وعبارات امكان پذير نمى باشد، اين الفاظ مادى نمى توانند دربرگيرنده همه آن محتوا و معناباشد.
به همين جهت، تشابه پديد مى آيد و دليل آن همان است كه معانى در قالب اين الفاظ نمى گنجند.

  • معانى هرگز اندر حرف نايد كه بحر بيكران در ظرف نايد

  • كه بحر بيكران در ظرف نايد كه بحر بيكران در ظرف نايد