• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه سوم> عقائد ( 3) > آموزش عقائد جلد 1 و 2 و 3 ( مصباح )

2. امور فطري، همواره در طول تاريخ،ثابت است و چنان نيست که فطرت موجودي در برهه اي از تاريخ، اقتضاء خاصي داشته باشد و در برهه ديگر، اقتضائي ديگر،فطرت الله فطر الناس عليها لا تبدل لخلق الله.سوره روم:آيه 230..

2. امور فطري از آن حيثيت که فطري و مقتضاي آفرينش موجودي است نيازي به تعليم و تعلم ندارد هر چند تقويت يا جهت دادن به آنها نيازمند به آموزش باشد.

فطريات انسان را مي توان به دو دسته تقسيم کرد:

الف. شناختهاي فطري که هر انساني بدون نياز به آموزش، هرفردي است.

ب. ميلها و گرايشهاي فطري که مقتضاي آفرينش هر فردي است.

بنابراين، اگر نوعي شناخت خدا براي هر فردي ثابت باشد که نيازي به آموزش و فراگيري نداشته باشد مي توان آن را «خداشناسي فطري» ناميد. و اگر نوعي گرايش بسوي خدا و پرستش او در هر انساني يافت شود مي توان آنرا «خداپرستي فطري» ناميد.

در درس دوم اشاره کرديم که بسياري از صاحب نظران، گرايش به دين و خدا را از ويژگيهاي رواني انسان دانسته وآن را «حس مذهبي» يا «عاطفه ديني» ناميده اند. اکنون مي افزاييم که شناخت خدا نيز مقتضاي فطرت انسان، اما همچنانکه فطرت خداپرستي، يک گرايش آگاهانه نيست فطرت خداشناسي نيز شناختي آگاهانه نمي باشد بگونه اي که افراد عادي را از تلاش عقلاني براي شناختن خداي متعال، بي نياز کند.

ولي اين نکته را نبايد که چون فردي دست کم از مرتبه ضعيفي از شناخت حضوري فطري  برخوردار است مي تواند با اندکي فکر و استدلال، وجود خدا را بپذيرد و تدريجا شناخت شهودي ناآگاهانه اش را تقويت کند و به مراتبي از آگاهي برساند.

حاصل آنکه: فطري بودن شناخت خدا براي شناخت خدا بدين معني است که دل انسان، با خدا آشناست و در ژرفاي روح وي مايه اي براي شناخت آگاهانه خدا وجود دارد که قابل رشد و شکوفايي است. اما اين مايه فطري بودن در افراد عادي بگونه اي نيست که ايشان را بکلي بي نياز از انديشيدن و استدلال عقلي کند.