حلقه مفقوده آزادی
اخلاق به انسان آزادى حقیقی مى دهد، یعنى او را از بند شهوات آزاد کرده، رشته نفسانیات را از گردنش برمى دارد و ریشه پلشتی های اجتماعى را می زداید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/11/02 ساعت 12:47
«آزادی» مفهومی است که همواره یکی از بحث برانگیزترین موضوعات داخلی و بین المللی جوامع بشری بوده است. مفهومی که همگان آن را تقدیس، و برای رسیدن به مطلوب خویش بدان چنگ زدهاند. هم موافقان دین خود را مدافع آزادی میدانند هم مخالفان دین. هم موافقان اختلاط روابط پسر و دختر، منتقدین مسأله حجاب و مروجین بیقیدی های اجتماعی و لاابالیگری های اخلاقی استناد به آزادی میکنند، و هم مخالفان این ولنگاریها و مدافعان ترویج احکام الهی و اصول اخلاقی. هم ایالات متحده به خود حق داده که به بهانه دفاع از آزادی، به ملتهای دیگر تجاوز کند و هزاران جنایت انجام دهد، هم ملتهای مبارز در مقابل آنان با نام آزادی ایستادگی می کنند. این چه مفهومی است که این همه دچار تضادها و تناقض با ذات خویش شده؟ آیا در دل مفهوم آزادی حلقه مفقودهای موجود است که بتواند جوابگوی این همه تضاد و تناقض باشد؟ واگر هست، آن حلقه مفقوده چیست؟ شاید جواب را در ملزمات و بازدارندههای حقوقی جستجو کنیم، اما بازهم به پاسخ حقیقی نخواهیم رسید چراکه خود بازدارندههای حقوقی (چه حقوق را الهی و واضعش را خداوند بدانیم و چه بشری و از نوع اعتباریات بشری که در این صورت راه برای سوء استفادههای نفسانی باز میشود) احتیاج به یک اهرم برای کامل و صحیح اجراشدن دارند و این اهرم گزارههای اخلاقی است که باعث میشود نهادها و مجریان حقوق، در اعمال، اجرا و نظارت بر مسائل مختلف طرف حق را وانگذارند. یک قاضی زمانی قضاوتش عادلانه است که متصف به ملزومات اخلاقی و صفت عدالت باشد وگرنه هرچقدر هم نظارت سخت اعمال شود با یافتن کوچکترین مفرّی عدالت را ذبح خواهد کرد. در مسأله «آزادی» نیز به همین شکل است و تنها اهرمی که می تواند به طور یقینی آزادی را از مرزهای توحش خارج نگاه دارد «اخلاق» است که همان حلقه مفقوده آزادی در بسیاری از جوامع غربی و شرقی و اندیشهها و تعاریف سکولار از آزادی است. بنابراین پوچ بودن شبههای که برخی مطرح میکنند مبتنی براینکه اخلاقیات محدود کننده آزادی است ظاهر می شود، چراکه آزادی مادامی مقدس و قابل احترام است که خود مبدل به نقض آزادی و حقوق دیگری نشود که در آن صورت تبدیل به توحشی در لقای نام آزادی میگردد و نام آزادی به همراه تقدس مفهومی آن ساتری میگردد برای توحش برآمده از خروش نفسانیات و غرایز.
البته این حرف به معنای این نیست که حدود آزادی تا آنجایی است که به آزادیهای دیگران لطمه وارد نکند چراکه این سخنِ به ظاهر زیبا، کلامی باطل است، بلکه آزادی باید به سمت تکامل و تعالی نفس انسانی حرکت کند اما اگر برای رهایی نفسانیات حیوانی باشد و باعث لطمه زدن به نفس انسانی و یا به تعبیر شهید مطهری، «خود عالی» شود باید محدود گردد، و این محدودیت، درحقیقت تحدید توحش و شهوات نفسانی است. این لطمه زدن به نفس انسانی، گاه بواسطه تجاوز به حقوق و کرامت دیگران حاصل میشود و گاه بواسطه تجاوز به کرامت خویش، و در هر دو حالت «خود عالی» یا همان نفس انسانی فرد تنزل کرده و لطمه می خورد. این حقیقت(تبدیل آزادی به توحش) در جوامع امروزی کاملا مشهود و ملموس است، جوامعی که با زدودن اخلاقیات از گوهر آزادی، هرگونه نفسانیت، شهوت، خودخواهی، زیادهخواهی و تجاوزی را در مرزهای آزادی راه دادهاند و با اختلاط مرز حریت و حیوانیت، آزادیهای بشری را به بهانه محدود نکردن آن، به انواع بیبندوباریهای اخلاقی از همجنسبازی و ازدواج همجنسبازان تا انواع زنا و غیره آلوده کرده، بلکه تبدیل به قانون می کنند. و ثمره آن، صدها نوع جرم و جنایت و بیماریهای روحی و جسمانی، و توحشی است که جوامع مذکور را نه تنها درخود فروبرده که در برابر هر ملتی که نخواهند اینگونه مرز حریت و حیوانیت را مخلوط کنند جبهه گرفته، با استفاده از اهرمهای قدرت خودساخته آنها را محکوم به نقض حقوق بشر و آزادی می کنند. براین اساس آن حقیقتی که میتواند جلوی تبدیل آزادی به توحش را بگیرد تقیّد آزادی به اخلاق است و این تقیّد محدود کننده آزادی نیست بلکه زایل کننده توحش است. كسانى كه میان «مصونیت» و «محدودیت» را نمى فهمند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مى دهند. قدر مشترك پناهگاه و زندان «مانعیت» است، اما پناهگاه، مانع خطرها است و زندان، مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها. این است كه على علیه السلام مىفرماید:«اعْلَموا عِبادَ اللَّهِ انَّ التَّقْوى دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ، وَ الْفُجورَ دارُ حِصْنٍ ذَلیلٍ،ئلایَمْنَعُ اهْلَهُ وَ لا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ الَیْهِ. الا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا؛ بندگان خدا! بدانید كه تقوا حصاری بلند و غیرقابل تسلط است، و بى تقوایى و هرزگى حصاری پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نیست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى كند. همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاكاری ها بریده مى شود». «نهج البلاغه، خطبه 157»
حضرت على(ع) در این بیان عالى، گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسیب مى زند، به گزندهاى از قبیل مار و عقرب تشبیه مى كند؛ مىفرماید نیروى تقوا نیش این گزندگان را قطع مى كند. همچنین در برخى از كلمات تصریح مىكند كه تقوا مایه اصلى آزادیهاست؛ یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست، بلكه منبع و منشأ همه آزادیهاست. «فَانَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ؛ همانا تقوا كلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است». «خطبه 221» آری، اخلاق به انسان آزادى حقیقی مى دهد، یعنى او را از بند شهوات آزاد کرده، رشته نفسانیات را از گردنش برمى دارد و ریشه پلشتی های اجتماعى را می زداید.
منبع: خبرگزاری رسانیوز
البته این حرف به معنای این نیست که حدود آزادی تا آنجایی است که به آزادیهای دیگران لطمه وارد نکند چراکه این سخنِ به ظاهر زیبا، کلامی باطل است، بلکه آزادی باید به سمت تکامل و تعالی نفس انسانی حرکت کند اما اگر برای رهایی نفسانیات حیوانی باشد و باعث لطمه زدن به نفس انسانی و یا به تعبیر شهید مطهری، «خود عالی» شود باید محدود گردد، و این محدودیت، درحقیقت تحدید توحش و شهوات نفسانی است. این لطمه زدن به نفس انسانی، گاه بواسطه تجاوز به حقوق و کرامت دیگران حاصل میشود و گاه بواسطه تجاوز به کرامت خویش، و در هر دو حالت «خود عالی» یا همان نفس انسانی فرد تنزل کرده و لطمه می خورد. این حقیقت(تبدیل آزادی به توحش) در جوامع امروزی کاملا مشهود و ملموس است، جوامعی که با زدودن اخلاقیات از گوهر آزادی، هرگونه نفسانیت، شهوت، خودخواهی، زیادهخواهی و تجاوزی را در مرزهای آزادی راه دادهاند و با اختلاط مرز حریت و حیوانیت، آزادیهای بشری را به بهانه محدود نکردن آن، به انواع بیبندوباریهای اخلاقی از همجنسبازی و ازدواج همجنسبازان تا انواع زنا و غیره آلوده کرده، بلکه تبدیل به قانون می کنند. و ثمره آن، صدها نوع جرم و جنایت و بیماریهای روحی و جسمانی، و توحشی است که جوامع مذکور را نه تنها درخود فروبرده که در برابر هر ملتی که نخواهند اینگونه مرز حریت و حیوانیت را مخلوط کنند جبهه گرفته، با استفاده از اهرمهای قدرت خودساخته آنها را محکوم به نقض حقوق بشر و آزادی می کنند. براین اساس آن حقیقتی که میتواند جلوی تبدیل آزادی به توحش را بگیرد تقیّد آزادی به اخلاق است و این تقیّد محدود کننده آزادی نیست بلکه زایل کننده توحش است. كسانى كه میان «مصونیت» و «محدودیت» را نمى فهمند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مى دهند. قدر مشترك پناهگاه و زندان «مانعیت» است، اما پناهگاه، مانع خطرها است و زندان، مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها. این است كه على علیه السلام مىفرماید:«اعْلَموا عِبادَ اللَّهِ انَّ التَّقْوى دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ، وَ الْفُجورَ دارُ حِصْنٍ ذَلیلٍ،ئلایَمْنَعُ اهْلَهُ وَ لا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ الَیْهِ. الا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا؛ بندگان خدا! بدانید كه تقوا حصاری بلند و غیرقابل تسلط است، و بى تقوایى و هرزگى حصاری پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نیست و آن كس را كه به آن پناه ببرد حفظ نمى كند. همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاكاری ها بریده مى شود». «نهج البلاغه، خطبه 157»
حضرت على(ع) در این بیان عالى، گناه و لغزش را كه به جان آدمى آسیب مى زند، به گزندهاى از قبیل مار و عقرب تشبیه مى كند؛ مىفرماید نیروى تقوا نیش این گزندگان را قطع مى كند. همچنین در برخى از كلمات تصریح مىكند كه تقوا مایه اصلى آزادیهاست؛ یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست، بلكه منبع و منشأ همه آزادیهاست. «فَانَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ؛ همانا تقوا كلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است». «خطبه 221» آری، اخلاق به انسان آزادى حقیقی مى دهد، یعنى او را از بند شهوات آزاد کرده، رشته نفسانیات را از گردنش برمى دارد و ریشه پلشتی های اجتماعى را می زداید.
منبع: خبرگزاری رسانیوز