• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
«و يمكن تصحيح ما جعلوه من استعمال المشترك في الأزيد من معنى واحد بأن يقال: بأنّ اللفظ المشترك إذا ألقى للاستعمال في المعنى، فإنّما يكون له الإراءة الفعليّة لما لا يخرج عن أطراف الشّبهة و هي معاني المشترك»
 این «و یمکن» یعنی عده ای می گویند این استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است و عده ای می گویند جایز نیست؛ حاج اقا طوری تصحیح می کنند که حتی کسانی که می گویند جایز نیست مجبور بشوند که بگویند جایز است یعنی اصلا نحوی که در اصول مطرح شده بود صورت مساله اش پاک شود. هیچ کس حاضر نشود که بگوید محال است. این هم کاری است دیگر.
یعنی این بحث از اصول برود کنار  . چرا که وقتی تدقیق کردیم استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست بلکه استعمال دالین است در مدلولین بله این دو دال در یک جزءش مشترک است بنابراین استعمال لفظ ایجاد الدال است که دالین است .
سوال: به هر حال استعمال لفظ است.
استاد: بله استعمال اللفظ است که ایجاد الدال است و ایجاد الدالین حاج اقا که استعمال را منکر نمی شوند بلکه ادله ای که از آسمان و زمین در فضای علم اصول ریختند که استعمال در اکثر از معنا نمی شود، کنار می رود زیرا محور ادله، بر وحدت لفظ است. چطور می شود یکی دلالت بر چندتا کند؟
سوال: حاج آقا بحث را می خواهند ببرند در فضای دال و مدلول،
استاد: مگر استعمال غیر از دلالت است؟ استعمال به حمل شایع، ایجاد الدلاله است وقتی می گویید انسان ایجاد دال می کند. حاج اقا می گوید یک دال است یا دو دال؟ اگر بگویید "یک" دال، اشتباه می کنید. پس دالین است پس محور بحث که یک دال بود و مدلول دو تا بود پاسخ این است که دال یکی نیست.
سوال: آنها بحثشان سر این نبود که دال یکی است مدلول هم یکی، آنها بحث وجود تنزیلی را مطرح کردند که  بحث را جای دیگری برد و در فضای دال و مدلول فرض این است که دوتا چیز داریم اما در وجود تنزیلی  هوهویت است پس فضا غیر از فضای دال و مدلول است . بنابراین اگر فضای دال و مدلول را بپذیریم بحث واضح می شود.
پاسخ:
اگر کسی استدلالی می آورد نمی توان به او گفت اگر مبنای ما را بپذیری این حرف شما جا ندارد. این بحث حاج آقا، نشان می دهد که تفسیر به شکل وجود تنزیلی درست  نیست و با وجود تنزیلی دیگر قرینه ثمره ای ندارد و نیازی به قرینه نبود. فنا اگر بود قرینه نمی خواستیم.
  سوال: قرینه می خواهد تا بفهمیم که در چه چیزی فنا شده است. بنابراین بحث فنا و وجود تنزیلی را اگر قبول داشته باشند مساله قابل حل نیست. ورای دال و مدلول اتفاقی افتاده به نام وجود تنزیلی اگر این طور نبود سخن شما را می پذیرفتیم.
سوال سائل دیگر: در این صورت که سائل گفت  اشتراک لفظی زیر سوال می رود.
پاسخ سائل: بحث وضع و استعمال فرق می کند چون در وضع دو بار اعتبار می کنم یک بار برای اینکه وجود تنزیلی برای این معنا بار دیگر برای معنای دیگر. اما در استعمال این گونه نیست.
استاد: حالا دو قرینه می آوریم که یکبار وجود تنزیلی یک معنا باشد با این قرینه و بار دیگر وجود تنزیلی برای دیگر،  اگر محال عقلی باشد فرقی میان دو مقام وجود ندارد. اگر محال است فرقی نباید داشته باشد.
سوال: به نظر می رسد این جواب، اگر مبنای انها را باطل نکنیم جواب آنها نمی شود. تا مبنای آنها را ابطال نکنیم کار پیش نمی رود. میخ استدلال آنها خود لفظ است و قرینه امری جانبی است و لفظ است که وجودتنزیلی و فانی است و لفظ است که هوهویت دارد.
استاد: به هرحال «یمکن تصحیح» کاملا وابسته به آن حرف است که در صفحه ی  169 آمده:
«و سواء رجعت [هذه الدعوى‏] إلى الوجدان- كما قدّمناه- أو إلى البرهان بهذا الوجه،فيمکن ان يقال فيها: إنّ الفناء في المعنى الواحد، لازم فرض الاستعمال في الواحد خاليا عن الشريك، فهو من الضرورة بشرط المحمول،»
 بنابراین ایشان گفتند فنا روی مبنای خودشان در مجموع است نه فنای در واحد که ضرورت به شرط محمول شود.
این بحث هم اتکا بر همان مباحث است.
سوال: وقتی گفتیم تعدد دال و تعدد مدلول که هر کدام مستقل است ولی در آنجا می خواستیم یک کاسه نگاه کنیم
استاد: اینجا هم می خواهیم همین نکته را بگوییم. دو دال داریم که مرکب است یک دال است که بالتحلیل دو چیز را می رساند چرا که واقعا دو جزء است اگر قرینه را تنها مصحح بدانیم حاج اقا قبول ندارد. قرینه جزء الدال است فنا در یک بخش است و قرینه جزء الدال است
«یمکن تصحیح» مرتبط با ما قبل است شاهدش هم این است که می فرماید
«یمکن … بأنّ اللفظ المشترك إذا ألقى للاستعمال في المعنى، فإنّما يكون له الإراءة الفعليّة لما لا يخرج عن أطراف الشّبهة و هي معاني المشترك‏»
 
یعنی دقیقا همان چیزی که قبلا فرمودند : ص 170 «ان اللفظ جز الدال ... و جز الاخر هو القرینه... معلول لنفس اللفظ»
دقیقا می گویند دال ما دو جزء دارد نه اینکه قرینه مصحح فناست. نمی شود گفت این مطلب بدون پشتوانه آن مباحث سابق مطلب را سر می رساند. و الا اگر دال را قابل انحلال ندانید و قرینه هم مصحح فناست کلام طوری دیگر می شود.
سوال: می خواهند دلالت را طوری خاص تحلیل کنند که با فنا تعریفش کنند. دلالت خاصی شد که وجود تنزیلی و هوهویت است.
استاد:  یعنی می خواهید بگویید که قرینه دلالتش در طول دلالت لفظ است.اما حاج اقا قرینه را در عرض دلالت لفظ قرار داده اند. شما می خواهید با طولیت درست کنید. البته حرف شما در مجاز می آید و حرف شما آنجا پررنگ می آید.
 در قرینه صارفه مثل رایت اسدا یرمی  آیا دال مرکب است از اسد و یرمی که اسد خود شیر را می رساند و قرینه صارفه می گوید منظور شیر جنگل نیست  دال مرکب است اما ایا این دو در عرض هم است و مدلول مرکب است یا نه .
مدلول مرکب نیست. واحد است. یک دال در دال دیگر تصرف می کند. یرمی دال را مدیریت می کند نه مدلول را.
یرمی خودش را در مدلول نشان نمی دهد اگر نشان می دهد از باب نفسیت خودش است نه به عنوان قرینه صارفه  بلکه می گوید منظور از اسد، دیگر اسد نیست پس در طول است. اما در قرینه معینه این طور نیست.  چون خود لفظ برای هر دو معنا وضع شده است می گوید این لفظ  دو معنا دارد این هم یکیش است.
سوال: اگر بر مبنای این ها مشی کنیم دلالت خاصه است یک دال بیشتر نداریم که همان لفظ است که هوهویت دارد با معنا و قرینه برای این است که بدانیم که فنا در چه چیزی تحقق یافته است....
استاد: این حرف را در فضای دلالت هم می توان زد قرینه معینه دلالت برمدلولی ندارد دلالت دارد بر اینکه این لفظ که می خواد دال باشد کدام مدلول را برای خودش انتخاب می کند.
سوال: این هم یک تحلیل دیگر است اما نکته این است که تحلیل دال و مدلول مبتنی بر تعدد و مفارقت میان این دو است اما تحلیل آنها این است که می خواهند تعدد را بردارند برهمین جهت بر هوهویت و وجود تنزیلی تاکید می کند. آنها در فضای دیگری هستند.
استاد :  آنها نمی توانند از این قرینه شانه خالی کنند خود انها قبول دارند که قرینه معینه می خواهیم. حاج اقا می گوید قرینه معینه چه کاری انجام می‌دهد؟ حتی بر مبنای انها،  افنا می کند یا اینکه از فنای دیگر استفاده می کند؟ قرینه معینه الان افنا می کند یا از فنای قبلی استفاده می کند
اگر الان افنا بکند قرینه معنیه نیست قرینه مفنیه است. چون لفظ مشترک است دو فنا داریم در بایگانی ذهنمان. الان از یک فنای قبلی استفاده می کنیم نه افنای بالفعل. فانی بودنش استفاده شود نه الان فانی شود. از قبل قبول کردیم که مشترک لفظی داریم. بنابراین از قبل قبول کردیم که دو افنا داریم و الان تنها می خواهیم از آن افناها استفاده کنیم.
سوال: این اشکال در مبناست. چرا که عملا در بحث با آنها بردن بحث به مقام وضع مفید است.
پاسخ: مگر مبنا این نبود که لفظ وجود تنزیلی معنا نبود سوال این است  استعمال به کارگیری آن وجود تنزیلی معناست یا همین الان تنزیل است؟ اگر وجود تنزیلی محض بود نیازمند قرینه نبود خود آن را می آورد.
سوال: مهمترین کار اشکال نقضی است. حلش به این است که تحلیل دیگری شود.
استاد: پیشرفت بحث علمی این است که فضای علمی تغییر کند حاج اقا می خواهد کجایش را خراب کند می خواهد بگویند نباید دال را واحد بگیرید این رمز اشتباه شما است اگر توجه کنید دال دوتاست به مشکل برخورد نمی کنید استعمال لفظ واحد نیست ، وحدتی نیست دالی مرکب از دو جزء است پس چه مانعی ندارد که از دو ، معنای متعددی لحاظ شود. بله جزء هر کدام مشترک است.
سائل: وجود تنزیلی همان تحلیل دلالت است نه اینکه چیز دیگری بخواهند بگذارند در کنار دلالت.
استاد: این همان چیزی است که ابوالمجد در وقایه به عنوان استفتا ذکر کردند که مقصودشان این بود که وجود تنزیلی و علامت و فنا همه تقریرات کلاس است ایشان می گوید من نذر کردم که این مطلب را یک بار فانی کنم یک بار علامت قرار بدهم حالا نذرم را چه طور ادا کنم؟ این در وقایه هست آخر کتاب ختم کتاب استفتایی است که حالا خصوصیتش را کامل در ذهن ندارم.
سوال: آیا اینها دارند دلالت را شرح می دهند یا از دلالت دست بر می دارند و به وجود تنزیلی منتقل شده اند؟
استاد: خیر آنها دلالت را توضیح می دهند حاج آقا می خواهند فضای ذهن شان را تغییر دهند.
سائل: بحث سر این است که عملیه دلالت یک طیف است که سر آن طیف دال و مدلول از هم فاصله دارند و گاهی این دو به هم طوری جوش می‌خورند که یکی می شوند که تحلیل دیگری می یابد. قرینه هم جزء الدال نیست. شاید برخی از مسائل تاریخی به نگاه اولی همراهی می کند اما زبان پیچیدگی های دارد که با نگاه اولیه جور نیست. به همین جهت اذهان عرفی استعمال لفظ در اکثر از معنا مانوس نیست نشان می دهد رابطه لفظ و معنا داری پیچیدگی شده است.
استاد: اگر این پیچیدگی نبود استحاله داشت؟
سائل: یک سری اصول موضوعه ای قرار داده شده است که طبق آن استحاله هایی دیگر انتاج می شود.
استاد: اصول موضوعه ای نیست. ده نفر هستند برای انجام کاری اقدام می کنند یکی به خاطر نبوغش کار را بهتر انجام می دهد نشان می دهد محال نبوده است.
سائل دیگر: در همان مراحل نخست، اشتراک لفظ ممکن است ؟
استاد : احسنت درست است اگر ابتدا به ساکن اشتراک لفظ را بپذیرید دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنا را نمی توانید انکار کنیم. اگر بگویید در مرحله نخست اشتراک لفظ مشکلی ندارد استعمالش هم مشکلی ندارد نمی توان گفت وقتی پیچیده شد استحاله پیدا شد. بله می توان گفت از ضعفشان است اما این طور نیست که محال شود.
سائل: تفاوتی میان این دو مقام وجود دارد. پیچیدگی مقام استعمال بیشتر است به همین جهت اشتراک لفظی را عرف عام قبول می کند اما استعمال را برایش مشکل است.
استاد: این که می گویید پیچیده است به این خاطر است که قاصد مستعمل را وجود لفظی می گیرید اگر توجه کنیم که مستعمل توجهش به طبیعت است فرد را ایجاد می کند در مقام استعمال هم مانند وضع هر دو طبیعت را به کار می گیریم در وضع نیز طبیعت را دو بار وضع می کنیم نه شخص را اگر همان شخص را بخواهیم وضع کنیم باز مشکل پیدا می کنیم.
سائل: وضع یک عملیات ذهنی است و نیاز به بیان نیست. بعد یک مبرز می آوریم.
در استعمال طبیعت را به کار می گیریم نه شخص را. در مقام توجه همان طبیعت را لحاظ می کنیم. مبرز هم برای همان چیزی که ملاحظه کردیم می آوریم.
سائل: اگر فضای ذهنی بشر را توجه کنیم که نیازهای بشر کمی متفاوت شده است.
استاد: در مقام توجه مستعمل به طبیعت نگاه می کند و برای همان طبیعت مبرز می آورد.
در الوضع بالاستعمال؛ یک لفظ مشترک را در آن واحد در دو معنا وضع کنیم.
بچه ای متولد شده است که می خواهد برایش وضع کند. اسمش را می خواهند بگذارند و اسم چیز دیگری را در فضای دیگری هم را می خواهد اسم گذاری کنند. جایی می آیید که هر دو صحنه نزد شما حاضر است می گویید سم عینا. هر دو تا را قصد کرده اید.
سائل: اگر بخواهیم با آنها همراه شویم چه وضع بالاستعمال و چه خود استعمال در اکثر از معنا دارای پیچیدگی هایی است که بیش از اشتراک لفظی است
پاسخ: بله معلوم است بسیاری از اصولی ها اشتراک لفظ را قبول کردند اما استعمال را قبول نکردند این پیچیدگی مربوط به ضعف دراستعمال است در مشترک، لفظی را دارند می بینند و الا اگر در ابتدا بود می گفتن محال است مشکل فنی بحثی نیست مشکل روانی و عدم انس و ضعف است.
مثلا در یک کلاس از ده نفر تنها یک نفر می تواند به خاطر نبوغش کاری را انجام دهد که از دیگران خروجی کارش بیشتر است نشان می دهد کار محال نبوده است دیگران به خاطر ضعفشان نتوانسته اند از آن اندازه امکانات به اندازه او استفاده کنند.
سائل: استحاله منطقی و فلسفی با استحاله در فضای ادبیات وزبان شاید متفاوت باشد.
پاسخ: این استحاله تفاوتی ندارد. اصولیین هم همین را می گویند. در فضای محاوره چیزی مانوسشان است و خلافش را محال می دانند گاهی این استحاله را خلاف حکمت می دانند اما اینجا محال بودن به خاطر ضعفشان است نه به خاطر حکمت
اگر  حکمت استحاله را بیاورد و استحاله بالغیر باشد به خاطر حکمت، حرفی است اما اگر خود استعمال گاهی حکیمانه باشد به خاطر ابهام مانند خود اشتراک لفظی که همراه با حکمت وضع است استحاله از این باب هم وجود ندارد.
پس ضعف، حکمت نیاورد. ضعف، مدیریت باید بشود بلکه اگر این بحث را جا بیاندازیم نسل بعدی می خندند که چرا در زمانی می گفتند این بحث محال است. ما در ضعف خود ماندیم می گوییم محال است باید بگوییم  این از ضعف است نه از حکمت. باید ضعف را برداریم.
سائل:
استاد: حتی به خاطر ضعف، اگر حکمت اقتضا کرد که از یک لفظ یک معنا را استفاده کنیم اگر کسی از یک لفظ دو معنا را به کار بگیرد باید گفته شود که غلط می شود نه اینکه گفته شود که محال می شود. همانطور که در اصول فقه در بحثی این را مطرح کرده است.
سائل: این استحاله مبتنی بر تحلیلی خاص است. طبق این اصل موضوعی قضایای دیگری را سامان می دهیم .اگر برگردیم به این اصول موضوعه ممکن است بحث تغییر کند.
استاد: چون بحث نظام اصول موضوعه مطرح می شود بحث مهمی است خوب است نکته ای در این باب به آن توجه شود. در زمان اقلیدس این کاری که شد و با کاری که در قرن بیستم شد صبغه اش متفاوت بود.
در قدیم که می گفتند تعاریف و اصول موضوعه به عنوان اصل موضوع صدق و کذب در آن فرض می شد مفروض الصدق بود یعنی ارسال مسلم که قبول داریم نه اینکه صرف فرض باشد ولو خلاف باشد. اما در قرن بیستم وقتی می گویند اصل موضوعی یعنی فرض دقیقا فرض است. رنگش عوض شده است.
بنابراین حالا بر گردیم در نظام اعتبارات، اگر بگوییم یک اصل موضوعی اگر صاحب اصل می داند که دارد فرض می گیرد و دنبال صدق نیست استحاله اش هم مبنایی است.
در اشتراک لفظی اگر خودش بود و خودش شاید این کار را نمی کرد اما هر چه علتش بود ولو به خاطر تلاقی زبان ها بشر در مقابل چیزی قرار گرفته مثل اشتراک لفظی یعنی دست خودش نبوده واقعیتی است . اما استعمال دست خودش است و این ضعف، حاکم بوده حالا می گوید محال است.
به عبارت دیگر، نکته ای مهم این است که اصل موضوعی، توجیهی برای این ضعف است. ضعف منشا شده است نه این که در فضای اصول موضوعی خود مستعملین محال باشد. پس ضعف داریم، برای آن یک توجیه کلاسی می کنیم این اصل موضوعی نیست.
سائل: ابتدای زمان مفردات بوده .
استاد: تازه این سوال است که ابتدا مفردات بوده و بعد جملات یا ابتدا جملات بوده است بعد مفردات جدا شدند.
 اول جملات مثل کلمات ما بودند. در کلمات هم این سوال مطرح است اول حروف بودند و بعد کلمات یا اینکه کلمات بودند و حروف از آن جدا شدند؟ این عینا در جملات هم می آید. البته این در کلمات قول قوی ای نیست که اول کلمات بودند بعد حروف انتزاع شد.