• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
ما الآن پس از تحقیقاتی که صورت گرفته، رابطه بین وضع قراردادی با آن چیزی که وضع معد می‌شود تا ارتباط و جوش‌خوردگی در ذهن بین لفظ و معنا حاصل شود را می‌توانیم بفهمیم. این قرارداد، معد آن است نه اینکه خودِ وضع همان رابطه باشد و آن رابطه چیز دیگری است، ولذا ما وضع تعینی داریم.
در وضع تعینی کسی قرارداد  نکرده است اما در اثر کثرت استعمال، مجاز مشهور شده و بعد، از مجاز مشهور به وضع تعینی گذر کرده است. در وضع تعینی ما یک شخص واضعی نداریم. چرا می گوییم وضع، به خاطر اینکه مقصود از وضع همین قرن اکید و جوش خوردگی است. این جوش خوردن همانطور که معدش می تواند وضع تعیینی باشد می تواند معدش یک وضع تعینی باشد به کثرت استعمال.
بنابراین این نکته مهم است که وضع به آن  معنایی که از آن  مقصود است و الان هم از آن  وجود تنزیلی تعبیر می شود با آنچه مرحوم اصفهانی آمده چه تفاوتی دارد. ایشان این ملازمه را منکر نیستند اما وضع تعییینی و تعینی در کلام ایشان یک کاسه می شود و می گویند وقتی لفظی برای معناست وجود تنزیلی آن است اما سوال این است که این وجود تنزیلی بعد از این که در تمام ذهن ها جوش خورده یا در همان ابتدای اسم گذاریِ مثلا یک پدر و مادر وجود تنزیلی می شود.
سخن مرحوم اصفهانی در همان لحظه اسم گذاری هم می آید.
سمیت ابنی زیدا یعنی چی؟
یعنی جعلت لفظ زید وجود تنزیلیا لوجود خارجی ابنی. حتی در آن مرحله هم می آید. منکر این نیستند که از ابتدا این طور باشد.
اما این که چه وقت وجود تنزیلی، خودش را نشان می دهد مربوط به آن زمانی است که معد له علت معده فراهم شده
اگر اسمش را زید بگذارد اما رایج نشود مثل برخی مواقع که اختلاف میان مادر و پدر می افتد که آخرش یک نام معروف می شود و آن طرف گفت سمیته ولی کارش نماسید و ثمر نداشت.
سؤال: آیا تعبیر وجود تنزیلی نمی شود برداشت کرد که مقصود ایشان در زمانی است که این جوش خوردگی میان لفظ و معنا شده باشد زیرا اگر چه ادبیات امروز شاید اینگونه باشد که شما می‌گویید اما این تعبیر در آن زمان چطور؟
جواب: اصل ملازمه که نزد همه بوده اما اینکه میان این دو جدا شود که عملیة الوضع با یک خاصیت ذهن باید ضمیمه شود که خاصیت ذهن را جلوده دهیم در فضایعلمی که بگوییم این کار از آن بر می آید. صرف قرارداد را مطرح نکنیم قرارد می شود اما ممکن است تاثیری نگذاشته باشد. قرارداد ما در تکوین تاثیر می کند ؟ نه پس میان لفظ و معنا رابطه ای نیست اما می دیدند که این طور نیست پس چیزی دیگری هم این جا است بنابراین چیزی دیگر هم هست که غیر از قرارداد است به عبارت دیگر این قرارداد در بستری ذهنی دارد محقق می شود. اول قرارداد با شماست اما بعد این طور نیست.
تازگی ها شخصی بود که اسمش را عوض کرد زیرا اسمی که پدرش گذاشته بود را خوشش نمی آمد. اسمش را گذاشته بود علی هر کس که او را مدتی می شناختند هنوز اسم قدیمی را می بردند تا چه شود که بتواند اسمش را تغییر دهد.
زیرا وضع که صرف قرارداد نیست که آن را لغو کند بلکه اصل قرارداد ابتدایش دست شما است اما بعدش خارج از دست شما است
وقتی لفظ و معنا باهم بود این جوش خوردگی که قرارداد نیست بلکه امری تکوینی است.
تعبیر ایشان این است که
  (از حرف استادشان صاحب الکفایة )
نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج‏1، ص: 152
«و التحقيق: أن الأمر في الاستحالة أوضح من ذلك. بيانه:أنّ حقيقة الاستعمال إيجاد المعنى في الخارج باللفظ؛ حيث إنّ وجود اللفظ في الخارج وجود لطبيعي‏ اللفظ بالذات‏، و وجود لطبيعي المعنى بالجعل و المواضعة و التنزيل لا بالذات‏إذ لا يعقل أن يكون وجود واحد وجودا لماهيتين بالذات، كما هو واضح، و حيث إن الموجود الخارجي بالذات واحد، فلا مجال لأن يقال: بأن وجود اللفظ وجود لهذا المعنى خارجا و وجود آخر لمعنى آخر؛ حيث لا وجود آخر كي ينسب إلى الآخر بالتنزيل، و ليس الاستعمال إلّا إيجاد المعنى بنحو وجوده اللفظي‏ خارجا. و قد عرفت: أن الإيجاد و الوجود متحدان بالذات، و حيث إن الوجود واحد فكذا الايجاد.»
تذکر: تعبیر مواضعة درست است اما اینکه در نسخه ما المواصفة نوشته شده است اشتباه است .
حاج آقا بحث را بردند سر وضع. سوال این است که بحث را سر استعمال نبردند با این که بحث سر استعمال است
پاسخ این است که چون محور استدلال استادشان بر این بود که لفظ، وجود تنزیلی معناست و ایشان اسم استعمال بردند اما وجود تنزیلی بودن لفظ برای معنی، استعمال آن را وجود تنزیلی نکرده، بلکه وضع آن را وجود تنزیلی کرده است
بنابراین حاج اقا بحث رابردند سر چشمه . استعمال که لفظ را وجود تنزیلی نکرده است اگر وضع نبوده استعمال شما قادر نبود
مانعی ندارد که یک لفظ وجود تنزیلی دو معنا باشد. بنابر این در مرحله استعمال، شما همان را از آن کار می کشید. الاستعمال لیس الا  کار گرفتنِ همان وضعی که محقق بوده است.
سوال: در مقابل وجود تنزیلی چیست؟
جواب: وجود حقیقی. با عبارت امروز هم روشن می شود
این مربوط به جواب اول بود که اگر نکته ای دارید بفرمایید که از محضرتان استفاده  کنیم.
برویم سراغ جواب دوم
«ولو تسلمنا انتاج »
ما قبول نداریم که لفظ وجود تنزیلی معنا باشد ما در انشا این مطلب را قبول داریم  می شود که یک لفظ برای دو معنا باشد استعمالا و نیز وضعا
اما اگر لفظ وجود تنزیلی معنا باشد
اول فرمودند که وضع تنها یک ملازمه می آورد حال می گویند ولو سلمنا که اگر وضع هوهویت میان لفظ و معنا هم بیاورد
«ولو تسلمنا انتاج ...»
وقتی وضع می کنیم این وضع منتج ازید از صرف ملازمه باشد بعد از وضع کاری می شود که آن هوهویت میان لفظ و معناست
اگر قبول کنیم که وضع بیش از ملازمه ایجاد می کند که همان هوهویت اعتباری میان لفظ و معناست
به نحوی که عین هم هستند
«بین اللفظ و المعنا ...» مطلقا نه فقط لفظ انشایی وجود «تنزیلیا للمعنی تابعا» آن لفظ معنا را «فی الوحدة و الکثرة»
اگر معنا یکی، لفظ هم یکی. اگر معنا متعدد است، لفظ باید متعدد شود
«و الحصول فی الذهن»
اگر دو تا معنا در ذهن است باید دو لفظ در ذهن هم باشد. نمی شود دو معنای چشم و چشمه بیاورید ولی دوبار لفظ عین در ذهن نباشد.
اگر این را قبول کردیم که وضع، این هوهویت را می آورد و تبعیت در وحدت و کثرت می آورد
«فإشكال وحدة ما بالعرض وتعدد ما بالذات من جهة عدم انتزاع الواحد من الكثير، كالعكس، يمكن دفعها بأن المستحيل وحدة الأمر الانتزاعي مع تعدد المنشأ للانتزاع إذا كان الأمر الانتزاعي واحدا محضا، لا مثل ما نحن فيه; فإن الدال بالفعل على أحد المعنيين، هو اللفظ المنضم إليه قرينة التعيين اللازمة في المشترك المستعمل في الواحد أو المتعدد ...»
اشکال چی بود؟
بر می گردیم ذیل صفحه 164 توضیحی که از حرف استادشان دادند یک مرور کنیم:
«و قد أتى الأستاذ قدّس سرّه، بصدد الاستدلال عليه بوجه آخر، و هو أنّ اللفظ الواحد لا يمكن أن يكون وجودا تنزيليّا لمعنيين في استعمال واحد و إيجاد واحد، لأنّ‏ الوجود التنزيلي‏ تابع للحقيقيّ، وحدة و تعدّدا؛ فتعدّد ما بالعرض يقتضي تعدّد ما بالذات.»

اگرلفظ وجود تنزیلی معناست  تابع وجود معناست مثل اینکه سایه اوست با تعدد معنا لفظ متعدد شود
 منظور «ما بالعرض» معناست
چرا ما بالعرض ؟ زیرا آنجا ما بالذات است لفظ است من معنا را واقعا نپراندم بالعرض معنا تلفظ شد
بالعرض معنا تلفظ بهش شده است «فتعدد» المعنی که «بالعرض» باشد «یقتضی تعدد ما بالذات» که لفظ است
دنباله بحثشان برای این بحث ما مهم است:
«والوضع وإن اقتضى التعدد للواحد، إلا أنه وجود بالاقتضاء لا بالفعل.  والمحذور، في الفعلية للمتعدد بالعرض مع الوحدة لما بالذات، يعني اللفظ الذي  هو وجود بالذات للكيف المسموع وبالجعل والمواضعة للمعنى، فهو وجود  المعنى بالعرض.»
تعدد بالعرض یعنی معنا دوتا قصد کرده است. وحدت، مقصود این است که یک لفظ بیشتر تلفظ نکرده است
آنچه واقعا وجود دارد و بالذات موجود است کیف مسموع است وجود بالذات مربوط به آن صوت است
اما همین کیف مسموع بالعرض یعنی بالجعل و المواضعه، وجود معناست پس وجود المعنی بالعرض
این جا چند نکته باید در نظر گرفته شود
«وجود المعنی بالعرض» این قید بالعرض مربوط به لفظ است یا معنا؟
این لفظ بالعرض وجود معناست پس بالعرض مربوط به چیست؟
وحدة ما بالعرض مربوط به وجود بود یعنی وحدت آن لفظ زیدی که وجود بالعرض معناست و تعدد ما بالذات یعنی تعدد بالذات مقصود یا همان چیزی که مقابل بالعرض این جاست؟
معنا بالذات است یعنی چه که بالذات است یعنی مقصود بالذات است؟ یا موجود بالذات است؟؟
 بالذات و بالعرض مقابل هم هست وقتی گفته می شود وحدة ما بالعرض، لفظ است زیرا وجود تنزیلی است یعنی از حیث موجودیت بالعرض است کاری به قصد نداریم. چرا که در کتاب لغت هم وجود تنزیلی داریم اما آنجا قصد و استعمالی نداریم.
وحدة ما بالعرض را ابتدا به معنای وجود گرفتیم با باید ما بالذات را در قبال هم معنا کنیم.
چرا بالعرض است؟ زیرا وجود تنزیلی است لبه تیز بالعرض، مربوط به وجود می شود.
یک قاعده ای وجود دارد : ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات .
 هر کجا ما بالعرضی می بینید باید به یک ما بالذاتی بر گردد.
این دو معنا داشت:
مثلا گفته می شود این برنج شور است اما خود برنج، شوری اش بالعرض است شوری مال خودش نیست، پس چیزی دیگری است که شور است تا برسیم به نمک که بالذات شور است.
در ما نحن فیه اگر بگوییم بحث سر وجود است باید بگوییم وجود ما بالعرض و ما بالذات محور باشد یعنی ازهمان حیثی که ما بالعرض است باید به ما بالذات برسد. این دو ما بالعرض و ما بالذات باید یک حیث باشد.
نکته:
کلمه ینتهی دارای تسامح است هر جا بالعرض است همان جا موضوع بالذات است این انتها در مقام اثبات است نه اینکه در سلسله ی وجودی این گونه است. مابالعرض لابد ان یوجد ما بالذات فی موطنه یعنی این طور نیست که یک حمل بالعرض داریم حال برویم یک محمول بالذات را پی بگیریم تا آن را بیابیم.
این مطلب در مسائل علل وجودی طولی به کار می آید. مثلا در تسلسل، انتها را به وجودات می بردند اما باید دقت کرد که انتها اثباتی است.
در بحث خودمان:
مقصود بالذات و مقصود بالعرض داریم یک حیثیت است
یا لفظ موجود بالذات است و معنا موجود بالعرض .
نکته این است که این که گفته می شود موجود است مقصود در خارج  است پس معنا هم در خارج موجود است بالعرض.
اما وقتی در ذهن چند معنا داریم که می خواهیم آن را برسانیم واقعا تعدد آن معانی متعدد، بالذات است در ذهن یعنی واقعا در ذهن متعدد است که می خواهیم آن را برسانیم. این تعدد در ذهن است.
حال می گوییم وجود لفظ وجود بالعرض معناست یعنی این لفظ، وجود بالعرض معناست سوال این جا وجود بالذات داریم یا خیر؟ خود معنای بالعرض، به یک بالذاتی بر می گردد یا خیر پا در هوا است؟ خود این وجود بالعرض اشاره می کند به یک وجود بالذات که در ذهن است.
زید وجود بالعرض معناست. خود آن معنای بالعرض وجود بالذاتی دارد یا خیر؟ بله آن همان وجود بالذات در معنا در ذهن است.
بنابراین ما بالعرض لابد ان ینتهی در دو مسیر به ما بالذات بر می گردد:
الف: از اینکه معنا در خارج موجود است پس باید یک بالذاتی در خارج داشته باشیم که همان وجود لفظ است.
ب:از آن حیثی که لفظ وجود بالعرض معناست باید یک معنایی داشته باشیم که بالذات است که همان وجود ذهنی معناست که در آنجا لفظ خارجی نیست البته وجود طبیعی لفظ آن جا هست.
تعدد ما بالذات را نمی توانیم به سر قصد ببریم چرا که در این صورت بحث از مسیر خودش خارج شده است زیرا اساس بحث سر وجود بود نه قصد.
مثال دیگر:
 کشتی متحرک است بالذات . جالس متحرک است به عرض او.
جالس سفینه متحرک است بالعرض. متحرک بالذات خود کشتی است.
از دو مسیر می توانیم
جالس متحرک است بالعرض پس باید یک متحرک بالذات داشته باشیم که کشتی است.
خود اوهم قطع نظر از وصف حرکت وصفی بالذات دارد که جالس بودنش است.
فرض بگیریم در داخل کشتی نیز یک محفظه است که روی ریلی گذاشته شده است که برخلاف جهت حرکت کشتی این فرد جالس را حرکت می دهد. این جا دو حرکت ما بالعرض است که به دو ما بالذات رجوع پیدا می کند. حرکتی به شمال دارد چون کشتی به طرف شمال حرکت می کند و حرکتی دارد به طرف جنوب چرا که محفظه به طرف جنوب حرکت می کند.
حال اگر این شخص خودش هم حرکت کند سه چیز وجود دارد دو تا بالعرض و یکی بالذات.
حال اگر فرض بگیریم که در محفظه ای که حرکت می کرد محفظه ایستاد اما شخص در حال حرکت باشد اما هم کشتی درحال حرکت است اگر بگوییم این فرد ایستاده است از آن حیثی می گوییم که محفظه ای که پیش از این متحرک بود ایستاده است. از آن حیثی که محفظه حرکت می کرد الان ایستاده است.
وصف سکون برای شخص بالعرض است اما باید ساکن بالذات داشته باشیم.
 حال مثال همان شخص جالس در کشتی را در نظر بگیریم الان بالعرض متحرک است می توانیم بگوییم چیزی داریم که ساکن است که می توان بالعرض باشد یا بالذات است اگر بالعرض باشد به بالذات بر می گردد.
وجود سفینه وجود بالعرض زید است باید در این جا باید چیزی داشته باشیم که بالذات باشد که سکون زید است.
با این توضیح معلوم شد انتها دو جور است.
هر جا که بالعرض می بینید حکمی را به دسته ای پیچیده شده بار کرده اید بالعرض است اما جزیی از این دسته حکم برایش بالذات است.
هر کدام از وصف ها که بالعرض است حتما یک موضوع بالذات دارد و نیز همین چیزی که بالعرض است خودش یک وصف بالذات دارد زیرا اگر تنها بالعرض بود که اساسا تحققی نداشت پس یک وصف بالذات خودش دارد.
طبق یکی از تفاسیر ماهیت، اینکه گفته می شود ماهیت بالعرض محض است یعنی هیچ هیچ .
اما طبق نکته ای که گفته شد این تفسیر درست نیست هر وصف بالعرض غیر از انتهایی که به یک بالذات می رسد باید در همان جا وصف بالذاتی داشته باشد.
همین ماهیت که بالعرض است باید خودش واقعیتی داشته باشد
مثلا جری المیزاب نمی شود که میزاب هیچ وصف بالذاتی نداشته باشد باید چیزی داشته باشد تا قرض کند وصفی را
بنابراین ما بالعرض یک وصف قرضی است که لابد این ینتهی الی ما بالذات که خارج از خودش است اما خودش یک وصف بالذاتی دارد.
در برنج که شور است وصف شوری برای برنج بالعرض است پس یک بالذاتی برای وصف شوری باشد. برنج برای شوری ممکن الشوریت است. اگر استحاله باشد که حملش غلط بود حمل بالعرض صحیح است مصحح داشت نمی شود که این مصحح وهم محض باشد.