• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 

11/12/80 شنبه

درس شماره (408) كتاب النكاح / سال چهارم

بسم الله الرحمن الرحيم‏

بحث راجع به اين بود كه اين غياث بن ابراهيم كه صاحب كتاب نجاشى، شيخ و اينها عنوان كردند در مشيخه فقيه طريق به آن ذكر شده آيا اين اتحاد دارد با آن غياث بن ابراهيم كه شيخ جزء اصحاب حضرت باقر قرار داده يا نه كه در نتيجه بگوييم اين شيعه امامى نيست و بترى است موضوع بحث راجع به اين بود.
آقاى خوئى چهار دليل اقامه مى‏كنند كه مى‏فرمايند غياث بن ابراهيم بحث مااتحاد با آن غياث بن ابراهيم اصحاب حضرت باقر ندارد دليل اول اين كه در كتاب نجاشى راوى كتاب غياث را اسماعيل بن ابان قرار داده و اسماعيل بن ابان برقى از او روايت مى‏كند چون در ترجمه حال اسماعيل بن ابان نجاشى نوشته له كتاب و بعد طريقى را كه نقل مى‏كند به كتابش مى‏گويد احد بن محمد برقى عند پس برقى كتاب اسماعيل بن ابان را روايت مى‏كند و اسماعيل بن ابان هم كتاب غياث را روايت مى‏كند و چون برقى در سنه حدود دويست و هشتاد وفات كرده ممكن نيست از اصحاب حضرت باقر با يك واسطه روايت كند و اينجا غياث اگر از اصحاب حضرت باقر باشد الزم مى‏آيد برقى با يك واسطه، چون واسطه عبارت از اسماعيل بن ابان است از غياثى كه اصحاب حضرت باقر است روايت كند و اين امكان ندارد اين يك دليل.
دليل ديگر عبارت از اين كه در مشيخه فقيه احمد بن محمد بن عيسى او به وسيله محمد بن يحيى خزاز نقل مى‏كند از غياث بن ابراهيم، احمد بن محمد بن عيسى هم مثل برقى مى‏ماند بلكه وفات برقى را هم درك كرده بود اگر برقى نتواند نقل كند با يك واسطه از اصحاب حضرت باقر احمد بن محمد بن عيسى هم نمى‏تواند به يك واسطه نقل كند از اصحاب حضرت باقر پس مشيخه هم قرينه است بر اين كه غياث بن ابراهيم جزء اصحاب حضرت باقر نيست.

دليل سوم عبارت از اين است كه شيخ طوسى در فهرست كتاب غياث را مى‏فرمايد حُميد از حسن بن لؤلؤيى از غياث نقل مى‏كند خوب حسن بن على لولويى و اين جا وقتى كه قرار شد برقى با يك واسطه نتواند از اصحاب حضرت باقر نقل كد به طريق اولى حُميد كه يك طبقه متأخر از برقى و احمد بن حمد بن عيسى است وفات حُميد سيصد و ده است يك طبقه متأخر است اين به طريق اولى نمى‏تواند با يك واسطه از اصحاب حضرت باقر نقل كند و در نقل حُميد هم يك واسطه بيشتر نيست حُميد از حسن بن على لولويى نقل مى‏كند همين حسن واسطه است آن هم از غياث، اين هم شاهد از ناحيه نقل حُميد.
شاهد چهارم عبارت از اين است كه اين هم در فهرست هست كه على بن ابراهيم عن زيدان بن عمر عن غياث، على بن ابراهيم با يك واسطه از غياث مطلب را نقل مى‏كند و على بن ابراهيم ايشان اينجا توضيح نداده آقاى خوئى ولى من عرض مى‏كنم علت اين كه ايشان مى‏فرمايد اين هم نمى‏تواند با يك واسطه نقل كند از اصحاب حضرت باقر علت اين است كه على بن ابراهيم بن هاشم در سيصد و هفت زنده بود تاريخ وفاتش در دست نيست ولى در سيصد و هفت زنده بوده بنابراين او با حُميد كه سيصد و ده است تقريباً متقارب است تا همان حوالى سيصد و ده تا آن وقتها نزديك به زمان حميد آن وقتها بوده وفاتش وقتى كه حميد نتواند با يك واسطه نقل كند مشايخ چيزها كه در طبقه مشايخ حميد هستند مثل برقى و احمد بن محمد بن عيسى هم با يك واسطه نتوانند نقل كنند قهراً على بن ابراهيم كه هم طبقه حميد است و يك طبقه متأخر از برقى و احمد بن محمد عيسى است او هم به طريق اولى با يك واسطه نمى‏تواند نقل كند از اصحاب حضرت باقر اين ادله‏اى كه ايشان اقامه كردند براى تعدد.
قاموس الرجال آن جا مى‏گويد كه نه محتمل الاتحاد است بحث نكرده راجع به مسئله احتمال اتحاد بودن و آيا ادله‏اى بر خلاف هست يا نيست بحث كند يا رد كند بحثى نكرده همان قدر به نحو احتمال ذكر كرده.
حالا ببينيم اين ادله آقاى خوئى كه مى‏خواستند بفرمايند كه به اين ادله اتحادى‏
بين اين غياث ما با غياث حضرت باقر نيست اين ادله تمام است يانه آن كه راجع به اسماعيل بن ابان داشتند فرمودند برقى از او نقل كرده و برقى هم با يك واسطه نمى‏تواند نقل كند اين صغروياً و كبروياً مورد اشكال است اما صغروياً مورد اشكال است اما صغروياً به چه دليل برقى از اسماعيل بن ابان وراق كه در سند كتاب غياث در رجال نجاشى واقع شده به چه دليل برقى از او روايت كرده تا شما بگوييد روايت برقى دليل مى‏شود كه غياث، غياث متأخر است دليل آن چيست آن كه در خوب باب اسماعيل ايشان عنوان كردند اسماعيل بن ابان دارد مشخص ذكر نشده و ما بعد از مراجعه به كتب رجال و اساتيد روايات ما مى‏بينيم دو تا اسماعيل بن ابان داريم يكى اسماعيل بن ابان وراق كه سنى‏ها او را توثيق كردند منتهى اشكال تشيع و امثال اينها مثلاً خواستند گاهى ايراد كنند يكى هم اسماعيل بن ابن حناط كه آن توثيق نشدهاست ظاهراً دو تا هستند آن كه برقى از او كتابش را روايت مى‏كند اسمى از حناط و امثال اينها ندارد كه آيا آن اسماعيل بن ابان حناط است يا اسماعيل بن ابان وراق در محاسن برقى تصريح شده كه برقى از اسماعيل بن ابان حناط روايت مى‏كند آن كه تصريح شده آن كه در سند كتاب غياث واقع شده وراق است اين چه ارتباطى با هم دارد شما مى‏گوييد چون برقى از اين نقل مى‏كند از وراق و با يك واسطه برقى نمى‏تواند نقل كند از اصحاب حضرت باقر نه اصلاً آن منقول عنه او ما دليل نداريم كه از وراق روايتى اصلاً داشته باشد.
س؟ ج: خيلى خوب حالا آن هم نباشد حالا اين قسمت را قلم بگيريد براى چيز ديگر را، اين قسمت را كه عرض مى‏كنم اين را اگر شد قلم بگيريد چون آن واسطه است.
ايشان اسماعيل بن ابان را كه در چيز نقل كرده اسماعيل بن ابان را كه نجاشى مى‏گويد برقى از او نقل مى‏كند بعد دو تا اسماعيل بن ابان شيخ دارد يكى اسماعيل بن ابان كه راوى آن ابوثمينه است يكى هم اسماعيل بن ابان كه راوى آن عبارت از ابراهيم بن سليمان است آنها هم صاحب كتاب هستند آقاى خوئى مى‏فرمايد اين كه در كتاب نجاشى اسماعيل بن ابان عنوان شده يك از آن دو اسماعيل بن ابان‏هايى‏
كه شيخ عنوان كرده حالا يا اسماعيل بن ابان كه ابوثمينه راوى او است يا اسماعيل بن ابان كه راوى آن ابراهيم بن سليمان است يكى از آنها است و بعد ايشان مى‏فرمايند يكى از آنها است از اين استفاده مى‏شود آن دو تا اسماعيل بن ابانى را كه در فهرست شيخ هست يك طبقه هستند كه ايشان مى‏فرمايند كه اين اسماعيل بن ابان در كتاب نجاشى هست با يك از اينها تطبيق مى‏كند بعد احتمال داده خود آقاى خوئى كه اسماعيل بن ابانى را كه ابراهيم بن سليمان راوى از او است همان حناط باشد حناطى كه از اصحاب حضرت صادق كه در رجال شيخ هم هست آن مؤلف متحد باشد با حناط البته اين اختصاصى ذكر كردنش محل اشكال است كه چرا وقتى هر دوى از اينها همان كه ابوثمينه از او نقل مى‏كند همان كه ابراهيم بن سليمان نقل مى‏كند هر دو يك جورى هستند كه مى‏شود برقى راوى اينها باشد و آن وقت احتمال اتحاد با حناط هر دو از اينها محتمل است يك خصوصيتى ندارد كه آن كه ابراهيم بن سليمان نقل مى‏كند هر دو يك جورى هستند كه مى‏شود برقى راوى اينها باشد و آن وقت احتمال اتحاد با حناط هر دو از اين محتمل است يك خصوصيتى ندارد كه آن كه ابراهيم بن سليمان از او نقل مى‏كند آن محتمل الاتحاد باشد چون هر دو هم طبقه هستند هر دو محتمل الاتحاد است پس ما هم از كلام آقاى خوئى استفاده مى‏شود كه احتمال اتحاد اسماعيل بن ابان كه در رجال نجاشى هست يا حناط هست و هم واقعاً خارجاً هم ايشان نگويند باز احتمالش هست چون ما بعد از اين كه حناط هم داريم خوب محتمل است كه اين اسماعيل بن امان حناط باشد آن وقتى كه محتمل است اسماعيل بن ابان حناط باشد آن را كه برقى از او نقل مى‏كند متحد باشد با حناط خوب بنابراين شما خواستيد بگوييد برقى از وراق روايت كرده و وراق نمى‏تواند نمى‏تواند بلا فصل چون برقى روايت كرده نمى‏تواند از اصحاب حضرت باقر بلا فصل نقل كند اسماعيل و برقى با يك واسطه نمى‏شود نه ثابت نيست كه برقى روايت كرده باشد از وراق و تازه شما مى‏گوييد كبراى مسئله كه برقى با يك واسطه نمى‏تواند نقل كند صغروياً كه معلوم نيست اينجا از اسماعيل نقل كرده باشد حالا ما آن مطلب كلى مسئله كه برقى با يك واسطه نمى‏تواند نقل كند و
اگر وراق باشد حتماً بگوييم مراد غياث غياث ديگرى است آن غياث زمان حضرت باقر نيست اين كبراى كلى اين هم ناتمام است براى خاطر اين برقى از محمد بن سنان روايت مى‏كند و محمد بن سنان بلا واسطه از ابو الجارود روايت مى‏كند ابو الجارود از اصحاب حضرت باقر است پس برقى با يك واسطه از اصحاب حضرت باقر روايت كردنش هيچ مانع ندارد بنا به احتمال اتحاد آن اسماعيل بن ابانى كه برقى از او نقل مى‏كند يا حناط آ نجا مطلب روى اين احتمال قطعى مى‏شود براى خاطر اينكه اسماعيل بن ابان حناط او كه از اصحاب حضرت صادق است و خود حضرت صادق هم كه از اصحاب حضرت باقر است پس اسماعيل بن ابان حناط از اصحاب حضرت باقر كه امام صادق سلام عليهما باشد مى‏تواند روايت داشته باشد شما كه اين احتمال را كه داديد با دادن اين احتمال چطورى مى‏گويد لا يمكن چون محتمل است همان باشد و غير از اين كه خارجاً هم ثابت است كه برقى از محمد بن سنان روايت مى‏كند و محمد بن سنان واسطه است و محمد بن سنان كه شيخ برقى است از ابى الجارود كه از اصاب حضرت باقر است بلا واسطه نقل مى‏كند هم ثابت است نقل مع الواسطه آن و هم ممكن النقل است امكان داشت شما مى‏گويد لا يمكن خودتان داديد و محتمل هم هست كه‏بلا واسطه از اصحاب حضرت نقل كرده باشد اسماعيل بن ابان حناط باشد و بلا واسطه پس چرا شما اين را اين جورى قائل شديد.
و علاوه خود اينها بماند خود اسماعيل بن ابان وراق را ما مراجعه كرديم به كتب عامه تهذيب الكمال عنوان كرده اسماعيل بن ابان وراق حدود سيزده نفر من از مشايخ اسماعيل بن ابان وراق پيدا كردم حدود سيزده نفر كه اين سيزده نفر با يكى از اينها كه اصلاً از اصحاب حضرت باقر است كه اسماعيل بن ابان وراق از اصحاب حضرت باقر شخصاً خود اسماعيل روايت دارد و اين عبارت از همان ابى الجارود زياد بن منذر كه محمد بن سنان از او روايت دارد خود اسماعيل بن ابان وراق هم روايت دارد در تهذيب الكمال اين را نوشته از اين سيزده تا يكى اين است كه اصلاً خودش روايت دارد از امام باقر يعنى از اصحاب امام باقر از ابى الجارود دوازده تاى‏
ديگر هم بعضى هست كه ثابت است كه در زمان حضرت باقر را مشايخ كاملاً درك كردند بزرگ بودند يكى اسماعيل بن خليفه است سى سال بوده كه حضرت باقر وفات كرده چون هشتاد و چهار ولادتش است و صدو چهارده وفات حضرت باقر يكى عبدالرحمن نواده حنظله غسيل الملائكه ابن الغسل مى‏گويند او ديگر سن زيادى كرده ولو تا سنة هفتاد و يك و هفتاد و دو كه اختلاف هست فوت او آن وقت بوده ولى متجاوز از صد سال عمر كرده او قهراً موقع وفات حضرت باقر قهراً حوالى پنجاه سال و اين وقتها سن او بوده او هم كه درك كرده زمان حضرت باقر خيلى هم بزرگ بوده زمان حضرت سجاد را هم درك كرده تا برسد به حضرت باقر آن بقيه از اينها كه ولادت‏هاى آنها در دست نيست وفات‏هاى آنها در دست است وفات‏هاى آنها ابا ندارد كه نقل از اصحاب حضرت باقر بكنند چون بعضى‏ها هست فوتش صدو پنجاه و سه يا صد و پنجاه و چهار شيخ آنها صد و پنجاه سه و چهار ممكن است از اصحاب حضرت باقر باشد قريب چهل سال بعد از حضرت باقر است اصحاب حضرت باقر تا آن وقت هيچ مانعى نيست يا بين مثلاً گفتند بين پنجاه و شصت يا بين شصت و هفتاد از اين سيزده تا آخرين آن كه دورترين اشخاص كه فاصله بيشتر از همه دارد يك كسى كه صد و هفتاد و چهار خوشش است شمصت سال بعد از امام باقر آن هم امكان عرفى دارد كسى كه شصت سال بعداز امام باقر بوده امام باقر را درك كرده باشد روايت كرده باشد يك چيز غير متعارفى نيست.
خلاصه اسماعيل هم، هم امكان نقل اصحاب امام باقر دارد و هم بالاتر از امكان ادله و دليل بر امكان وقوع آن است چون از زياد بن منذر ابى الجارود روايت مى‏كند اين اسماعيل بن ابان او از اصحاب حضرت باقر است بلا اشكال خوب پس از ناحيه اسماعيل اشكالى كه كردند اين اشكال آنها وارد نيست.
امام فرمودند احد بن محمد بن عيسى به وسيله محمد بن يحياى خزاز نقل مى‏كند از اين مطلبى كه عرض شد كه برقى با يك واسطه صلاحيت نقل از اصحاب امام باقر را دارد از اين اثبات مى‏شود كه احمد بن محد بن عيسى هم صلاحيت را دارد چون او كوچك‏تر از برقى نبوده و لو فوت برقى را درك كرده ولى از نظر سن‏
كمتر ازبرقى نبوده و همان بعضى از ادله كه ما راحع به برقى ما ذكر كرديم گفتيم كه برقى از محمد بن سنان نقل مى‏كند به وسيله محمد بن سنان از ابى الجارود نقل مى‏كند با يك واسطه از اصحاب حضرت باقر نقل مى‏كند همين دليل درباره احمد بن محمد بن عيسى هم هست هم به وسيله محمد بن سنان از اصحاب از ابى الجارود نقل مى‏كند.
و علاوه احمد بن محمد بن عيسى مكرر و كم هم نيست از حماد بن عيسى نقل كرده برقى هم از حماد بن عيسى دارد ولى كم است آن را خيلى مطمئن به صحت نقل آن نيستيم ولى احمد بن محمد بن عيسى زياد نقل دارد و اين مسلم است نقل آن از حماد بن عيسى از شيخ احمد بن محمد بن عيسى حماد بن عيسى است حماد بن عيسى از اصحاب حضرت باقر نقل كردنش مسلم است چون يكى از اجله مهم‏ترين اصحاب حضرت باقر امام صادق است حماد بن عيسى هم جزير معاريف روات امام صادق است.
پس پنج نفر از آن طبقه اول از فقهاء كه اصحاب اجماع ذكر شده از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق پنج نفر زراره، محمد بن مسلم، ابو بصير فضيل بن يسار معروف به خرّبوز پنج تا برُيد نه، شش تا مى‏شود اين پنج تا حماد بن عيسى از تمام اين پنج تا كه جزء اصحاب حضرت باقر هستند از همه از اينها روايت دارد پس شيخ احمد بن محمد بن عيسى نقل مى‏كند از اصحاب حضرت باقر بلا اشكال از امام صادق نقل مى‏كند و از اين پنج تا از فقهاى درجه اول صاحاب اجماع را هم نقل مى‏كند كه اينها همه اصحاب امام باقر هستند پس از فقهاى درجه اول اصحاب اجماع را هم نقل مى‏كند كه اينها همه اصحاب امام باقر هستند پس از اين ناحيه هم هيچ اشكالى نيست بگوييم نمى‏تواند با يك واسطه ممكن نيست كاملاً ممكن است.
امام حميد بن زياد كه گفت به يك واسطه نقل مى‏كند اين يك مطلب به طور كلى روايات حميد اين جورى كه تحقيق شده مشتمل به مراسيل كثيره است ارسالات مراسيل در روايات حميد خيلى زياد است با نقل حميد تنها اگر شواهد ديگرى تعيين نكند نمى‏شود طبقات را تعيين كرد به وسيله آن چون خيلى كثير الارسال در
رواياتش هست خوب حالا قطع نظر از اين بكنيم بين وفات حميد كه سيصد و ده است و وفات امام باقر سيصد و چهارده اين از دويست سال يك چهار سال هم كمتر است ما اين بگوييم با دو واسطه از امام باقر چون از امام باقر دو واسطه مى‏شود حميد يك واسطه او عبارت از حسن بن على لؤلؤيى و يك واسطه هم عبارت غياث اين دو واسطه است تا امام باقر.
ايشان آقاى خوئى مى‏فرمايند در عرض صد و نود شش سال امكان ندارد با دو واسطه كه يكى خود راوى كه سه طبقه متأخر شود دو تا واسطه و يكى هم متأخر شما به حد متوسط شصت و پنج يا شصت و شش سال هر نقلى را متأخرتر از قبلى فرض بكنيم مى‏شود صد و نود و شش سال، حضرت باقر صد و چهارده است شصت و پنج سال روى صد و چهارده بياوريد مى‏شود صد و هشتاد آن وقت از صد و هشتاد تا سيصد و ده كه حميد وفات كرده صد و سى سال است دو تا شصت و پنج سال اين وسط هيچ محذورى ندارد و اين يك چيزى نيست كه ما بگوييم ممكن نيست.
شيخ طوسى وفات چهار صد و شصت است ايشان به توسط ابن صلت اهوازى روايت مى‏كند از ابن عقده ابن عقده هم اوائل شيوخش حدود دويست و شصت است تقريباً دويست سال آن شيخ اول صد و شصت است، نه حالا آن بماند، چون يك چيزهاى ديگر است قاطى مى‏شود با هم.
خلاصه در عرض دويست سال با سه طبقه متأخر بخواهد نقل كند هيچ اشكال چيزى ندارد و امثال آن بسيار زياد است ما به وسيله اين بخواهيم ابطال كنيم بگوييم حميد نمى‏تواند با دو واسطه نقل كند از امام باقر نه اشكالى ندارد با دو واسطه نقل كردند هيچ محذورى نيست هيچ تالى فاسد ندارد و ممكن هم هست علاوه بر اين كه روايت‏هاى حميد قابل آن نيست ما به آن اتكاء كنيم همين جورى كه عرض كردم‏ س؟ ج: كمتر استدلال نمى‏شود كه به اين، نه فى الجمله يظن زياد به طور وفور نيست ولى سندهاى عالى همين است اسناد عاليه همين است به سند عالى همين است كه وسائط كمتر است همين جور از متعارف وسائط مثلاً چهل و پنج سال چهل سال‏
يك واسطه مى‏خورد اين شده شصت و هفتاد سال.
س؟ ج: درك كرده مى‏گويم شصت و شش سال بعد از او درك كرده آن وقت فرض كنيد شانزده هفده سال بوده شصت و شش سال بعد درك كرده الان پيرمرد نود ساله چيست، نه نمى‏گويم متوسط سن او شصت و شش سال بعد از او وفات كرده هر شاگردش شصت و شش سال سال بعد از استادش وفات كرده اين را مى‏گويم نه اين كه سنش هشتاد و پنج سالش بوده فوت كرده دو سه تا سن اين جورى اين را عرض مى‏كنم نه اين كه.
اما على بن ابراهيم كه ايشان عرض كرديم با حميد حالا غير از اين كه گفتيم حميد اشكالى ندارد نقل كند با يك واسطه از حضرت باقر و على بن ابراهيم هم اشكال ندارد ولى اشكال عمده اين است كه ايشان على بن ابراهيم را اشتباه كردند اين على بن ابراهيم هاشم نيست تا اين بحث بيايد بگوييم با حميد هم طبقه است و حميد نمى‏تواند ممكن نيست درك كند اين يك على بن ابراهيم ديگرى است در فهرست شيخ تصريح شده «على بن ابراهيم بن معلى» ابن عقده در اينجا با سه واسطه دارد از اصحاب حضرت باقر نقل مى‏كند ابن عقده نقل مى‏كند از حسين بن همدان او نقل مى‏كند از على بن ابراهيم بن معلى و على بن ابراهيم نقل مى‏كند از زيدان بن عمر زيدان بن عمر از غياث كه از اصحاب مثلاً امام باقر ابن عقده با سه واسطه از اصحاب امام باقر نقل كردنش كه هيچ محذورى در آن نيست حتى با دو واسطه اشكال ندارد تا برسد به سه واسطه اگر به طبقه اين عقده و مشايخش كسى در نظر بگيرد مى‏بيند حتى با دو واسطه ممكن است از اصحاب امام باقر ابن عقده روايت كند تا چه رسد به سه واسطه در اينجا در سه واسطه است كه تا خود امام باقر چهار واسطه با چهار واسطه از امام باقر روايت كند و در نتيجه پنج طبقه عقب‏تر از امام باقر باشد چهار تا واسطه خودش هم مى‏شود پنج طبقه اين هيچ اشكال ندارد كه اين عقده با چهار واسطه از امام باقر نقل كند با سه واسطه هم مى‏تواند از امام باقر نقل كند تا برسد به چهار واسطه اين ايشان خيال كرده كه اين على بن ابراهيم، على‏
بن ابراهيم بن هاشم است و ايشان همان را اكتفا كردند و ديگر روشن دانستند كه نمى‏شود.
پس بنابراين اسماعيل بن ابان و تمام اينها همه رواتى را كه بلا واسطه از غياث بن ابراهيم نقل كردند اينها امكان اين كه همان باشد كه در اصحاب حضرت باقر بوده اين امكان هست، همان باشد كه در اصحاب حضرت باقر بوده اين امكان هست در غياث بن ابراهيم.
منتهى از راه‏هاى ديگر خواسته شده به اين كه نفى اتحاد شود حالا يكى از راه‏ها عبارت از اين است كه مسئله مذهب بينيم مسئله مذهب غياث بن ابراهيم حالا يا متحد يا غير متحد حالا فرض كنيم متحد هم نيست آيا غياث بن ابراهيم دليل داريم بر امامى بودنش امامى هست يا نه غياث بن ابراهيم معروفى كه در كتب ما هست آيا اين مذهباً چيست.
مرحوم مامقانى به وسيله رواياتى كه نقل كرده راجع به ائمه اثنى عشر و اسماء آنها را ذكر كرده آنها مى‏گويد دليل است دليل روشن و واضح است كه اين عبارت از امامى مذهب و اثنى عشرى مذهب است پس امامى شقه نجاشى هم كه توثيق كرده امامى ثقه ايشان مى‏گويد.
صاحب قاموس الرجال مى‏فرمايد آن دو روايتى را كه شما مدرك قرار داديد آن روايت در عيون و خصال هست دو تا در عيون هست يكى در خصال هست و روات او اكثر عامه هستند سنى‏ها هستند و نقل اين جور چيزها دليل بر امامى بودن راوى نيست ايشان مى‏گويد بلكه مؤيد براى امامى نبودن تعبيراتى است كه در اكثر روايات غياث وارد شده كه تعبير جعفر مى‏كند از امام صادق و سند ذكر مى‏كند براى روايات اين مال عامه است طرف عامه كه هست حضرت براى خاطر آنها سندش را ذكر مى‏كنند و الا امامى احتياج ندارد كه امام هم سند ذكر كند براى او.
اين هم مؤيد تعبير جعفر و ذكر سند هم مؤيد امامى نبودنش است.
مضافاً به اين كه محتمل الاتحاد اين غياث بن ابراهيم مترجم در كتب با غياث بن ابراهيم باب اصحاب حضرت باقر و ما دليل به اين كه اتحادى ندارد و يا اتحاد دارد شيخ اشتباه كرده در آن جا وارد كرده دليلى بر اين نداريم.
پس بنابراين احتمال اين مطلب كه مذهباً اين‏
امامى مذهب نباشد در كار هست، اين مطلب قاموس الرجال.
اين فرمايش اخير ايشان كه مضافاً تعبير مى‏كند اين مطلبى است دورى اشكال اشكال دورى است اين اشكال به هيچ نحو از نظر استدلال اشكال صحيحى نيست، چون ايشان اول مناقشه مى‏كند در ادله‏اى را كه اقامه شده براى امامى بودنش مناقشه كرده گفته آنها دليل نيست و بلكه مؤيدى هم هست بر طرف بر عدم امامى بودن مضافاً، مضافاً در كجا گفته مى‏شود معنايش اين است كه اگر آنها هم ذاتاً دليل باشد مع ذلك يك چيز ديگرى در كار هست كه آن خراب مى‏كند مطلب را او اين است كه محتمل است اتحاد داشته باشد اين غياث بن ابراهيم با هم ما مى‏گوييم اين احتمال دورى است.
اين احتمال اين كه تعدد داشته باشد و به وسيله اين احتمال ما بخواهيم استدلال بر، احتمال وحدت احتمال اتحاد داشتن اين مبتنى است كه دليل بر تعدد نداشت آن حرف‏هاى قبلى صحيح نباشد و الا اگر مطلب دليل قبلى صحيح باشد و اين امامى مذهب باشد امامى مذهب تعددش با تبرى كه روشن است.
پس شما مى‏خواهيد ابطال كنيد اتحاد را به وسيله آن احتمال، احتمال متوقف قبلاً دليل رد شده باشد تا شما احتمال بدهيد و الا اگر دليل ثابت باشد به همان دليل ما مى‏گوييم احتمال اتحاد نيست احتمال اتحاد متوقف بر عدم دليليت است نه عدم دليليت از روى احتمال اتحاد ما حكم مى‏كنيم به اين كه اين دليل دليليت ندارد، دليل اگر ذاتاً صلاحيت دليل داشته باشد اين احتمال را از بين مى‏برد شما مى‏گوييد ذاتاً ما احتمال مى‏دهيم قطع نظر از مراجعه به ادله ديگر بدهيم ولى وقتى مراجعه به ادله كرديم آن ادله فرض آن اشكال قبلى را قطع نظر كرديم اشكالات قبلى مضافاً مى‏خواهد بگويد و تمام دانستيم آن استدلالات كه بر امامى بودنش است آن احتمال اتحاد از بين مى‏برد پس ما وقتى مى‏توانيم احتمال اتحاد بدهيم كه قبلاً آن ادله را رد كرده باشيم به وسيله اين احتمال نمى‏توانيم آن ادله را رد كنيم.
اين دور است اين اولاً اشكال ايشان استدلال استدلال دورى است.
آن وقت اما آن مطالب كه ما مى‏دانيم در خصال نقل شده در امالى نقل شده اكثر روات آن عامى است آن روات بلافاصله كه از ائمه نقل مى‏كردند و آن هم يك كتاب‏
نقل كرده از آن او يقيناً اعتماد به امام صادق داشته در او حرفى نيست كه او نقل مى‏كند خودش هم معتقد است.
آن ناقل اين اگر روات سنى بعدى اين منافات ندارد ممكن است راوى بلا واسطه كه از امام كه مطالبى را كه خود امام نقل مى‏كند و به صدق امام هم معتقد است و قبول دارد مطالب او را آن راوى بلا واسطه ممكن است روات مع الواسطه كه نقل مى‏كنند آنها آدم‏هاى درستى نباشند يا آنها سنى باشند و آنها حتى راوى را قبول نداشته باشند.
الان در كتب اماميه علامه حلى و چى صحيح بخارى كتب عامه را نقل مى‏كنند.
آيا اينها كه كتب عامه را نقل مى‏كنند خيلى از اين وسايط را ابوحريره را قبول ندارد مع ذلك طريق به روايات ابو هريره دارد آنهايى كه سنى‏ها آمدند نقل كردند ممكن است خود اينها سنى هستند معتقد هستند كه اين وسايط و اينها درست نيست.
آن راوى محمد بن يحيى خزاز درست نيست ولى واسطه بلا واسطه آن كه بلا واسطه نقل مى‏كند آن معتقد به چيز است اين را نمى‏توانيم بگوييم با اين كه مى‏داند كه خلاف واقع امام صادق مى‏گويد يك كتاب از امام صادق بلاواسطه برود اخذ كرده باشد شاگردى كرده باشد نه اينها دليل بر اين كه آنها كه بلا واسطه است آنها امامى است ولى غير امامى ممكن است بگويد كه آقا يك عده اشخاص ديگر دروغگو آمدند غير امامى اين جورى بگويند از حضرت صادق يك مطالبى نقل كردند كه واقعيت ندارد ممكن است آنها بگويند.
آن وقت آن دو تا مؤيد كه ايشان ذكر كرده براى عدم امامى بودن آنها ممكن است چيز نباشد اما سند ذكر كردن خيلى موقع از اين امامى‏ها با عامه محشور بودند.
ائمه براى خاطر حشرى كه اينها داشتند سند براى آنها ذكر مى‏كردند كه براى آنها تحويل بدهند يا سند عام كه ذكر كردند خودشان روى سند عام در جاهاى ديگر سند ذكر مى‏كنند براى خاطر عامه تعبير جعفر كردن و امثال اينها اين تعابير خاصى كه در دوره‏هاى ما هست اوايل زمان معصوم و اينها نبوده عليه السلام‏ها را من ديدم شيخ طوسى هم تهذيب شيخ طوسى نسخه‏هاى اصلى كه با آن مقابله شده عليه السلام‏ها كه نوشتند همه را خط كشيدند من استبصار دارم كه از روى نسخه‏اى كه از نسخه شيخ مقابله ششده ابن المشهدى بوده يك مقدارش هست مقابله شده صلاة
استبصار اينجا عليه السلام‏ها را اكثر خط كشيدند اين بعد كه تشيع خيلى بى‏قوت كامل كاملاً به جا افتاده آن موقع تقيديه عليه السلام و القاب و امثال اينها پيدا كرده و الا دوره‏هاى اوايل به اين جورى كه ما الان مقيد هستيم هيچ وقت تعبير جعفر نكنيم هيچ وقت بدون عليه السلام نگوييم اين جورى نبوده پس بنابراين اينها هم شاهد بر عدم اماميت نيست.
اين نقل روايات ائمه اثنى عشر شاهد بر اماميت او است بنابراين غير تبرى است.

«والسلام»