• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 

22/06/77 يك شنبه

درس شماره (1) كتاب النكاح/سال اول

بسم الله الرحمن الرحيم‏

كتاب نكاح از كتاب هايى است كه هم روايت زياد دارد.
بحث هاى رواياتى كه عمده فقه روى آن قائم هست در آن هست و هم بحث هاى علمى صناعى در آن هست و هم محل ابتلاء نوع هست مشهد ما بوديم آقاى واعظ زاده كه نكاح جامع الاحاديث را گويا اصل آن را ايشان نوشته باشد مى‏فرمود كه مرحوم آقاى بروجردى كه دستور دادند براى تنظيم اين كتاب من مشهد بودم يا كجا، نامه‏اى مرقوم داشتند كه براى شما كتاب النكاح را ما در نظر گرفتيم تعيين كرديم ايشان گفتند من در جواب نامه ايشان اين را نوشتم ما به فال نيك مى‏گيريم چون آن وقت عيال نداشت گفت خود آقاى بروجردى خنديده بود در جلسه نقل كرده كه فلان كس اين جورى نوشته حالا شايد بعضى از آقايان به فال نيك بگيرند اشكال ندارد كتاب نكاح را.
كتاب النكاح.
النكاح مستحب فى حده نفسه بالاجماع و الكتاب والسنة المستفيضه بل المتواتره قال الله تعالى و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم و فى النبوى مروى بين الفريقين النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى و عن الصادق عليه السلام عن امير المؤمنين عليه السلام قال تزوجوا فان رسول الله(ص) قال من احب ان يتبع سنتى فان من سنتى التزويج و فى النبوى ما بُنى بناء احب الى الله تعالى من التزويج و عن النبى(ص) من تزوج احرز نصف دينه فاليتقى الله فى النصف الاخر.
ايشان مى‏فرمايند كه به ادله ثلاثه نكاح استحباب ذاتى دارد هم كتاب هم سنت هم اجماع حالا اين را ما سابقاً بحث كرديم كه بعضى‏ها اين را مى‏گفتند اگر يك چيزى ادله‏اى در مسئله قطع نظر از اجماع باشد اجماع خودش صلاحيت دليليت بالاستقلال ندارد چون دليلى مستقل است كه قطع نظر از ادله ديگر بشود استناد كرد
كه اگر آن ادله خراب بشود به آن استدلال كرد و اينها مى‏گويند چون مداركى اگر براى اجماع در كار باشد ما اگر مدارك را خدشه كنيم پايه حرف از بين رفته خود حرف ذاتاً ارزشى نخواهد داشت لذا از شرائط صحت اجماع گفتند اين است كه بايد مدركى نباشد آن وقت قهراً آن بالاجماع‏هايى كه در اينجاها هست بايد دليليت شأنيه داشته باشد نه دليليت فعليه يعنى اگر كتاب و سنت و اينها نبود، دركار نبود نه اين كه صلاحيت اسناد نداشت اگر كتاب و سنت و اينها نبود اجماع دليل بود يك چنين چيزى روى مبانى اين آقايان بايد عبارت را تفسير كرد.
ولى ما اين را مكرر عرض كرديم كه نه اين مطلب مطلب تمامى نيست اجماع چه مدركى باشد چه غير مدركى باشد اگر اتصال آن به زمان معصوم ثابت شد آن موقع و لو مدركى هم باشد و خود مدرك صلاحيت استناد نداشته باشد آن اجماع صلاحيت استناد پيدا مى‏كند اين را ما مكرر عرض كرديم چون دليل براى اعتبار اجماع دليل عمده‏اش عبارت از تقرير معصوم است يك مطلبى محل ابتلاء باشد و در تمام دوران معصوم هم كه تقيه در همه حالات و همه ساعات كه نبوده لذا تمام احكامى كه شديدترين مطالب ضد تقيه را ائمه بيان كردند چون هميشه همه آنات اين چنين نبوده كه در خلوت و جلوت و امثال اينها اگر يك مطلبى اجماعى شد اتفاقى شد و محل ابتلاء بود زمان معصوم و ردعى از ناحيه معصوم نشد و خوب مسئله تقيه كه درتمام مدت كه در كار نبوده علامت امضاء است پس اگر خود دليل صلاحيت دليليت نداشته باشد مدعا كه فتواى مجمعين باشد آن با نفس اجماع ثابت مى‏شود اعتبارش.
منتهى خيلى موقع مسائل اجماعى كه در بين متأخرين هست مستند به استدلالاتى است كه متأخرين كردند و منتهى نمى‏شود اين فتوا به زمان معصوم اتصال به زمان معصوم چون پيدا نمى‏كند از اين جهت شرط حجيت را فاقد است و اگر احياناً در بعضى از امور مثل همين استحباب نكاح كه از خود روايات اسئله خود
روات فقهاى روات اينها سوالات كردند جوابات شنيدند از مجموعاً استفاده مى‏شود كه نظريه فقهاى اماميه در زمان معصوم هم استحباب نكاح بوده آن موقع حالا اگر ادله مناقشه كنيم در خود ادله آن اجماع را از حجيت نمى‏اندازد.
پس يكى از ادله حجيت استحباب طبيعى نكاح اجماع است يكى هم سنت مستفيضين بل المتواتره كه كسى مراجعه كند مى‏بيند چقدر روايت در مسئله هست البته يك بحثى اينجا ما بايد بكنيم يكى هم كتاب است.
كتاب آيه آن را اينجا ذكر كرده و از سنت مستفيضه متواتر دو، سه تا ايشان روايت نقل كرده ولى خيلى زياد است.
آيه و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم زن هاى بى‏شوهر مرد هاى بى زن را شما براى آنها زوج تهيه كنيد دستور هست و الصالحين من عبادكم و إمائكم آن مربوط به منكم كه دارد تعبير مى‏كنند يعنى از شما احرار، آن الصالحين من عبادكم و إمائكم آن هم عبارت از مملوكها، را هم زوج براى اينها تهيه كنيد مرد برايش زن تهيه كنيد و كنيزه برايش شوهر تعيين كنيد و بعد هم إن يكونوا خطر اين كه حالا فقير هستند و نمى‏شود اداره كنند خداوند وعده داده كه نه يغنهم الله من فضله كه ذكر مى‏كنيم اين استدلال به آيه البته يك مقدمه هم دارد امر به اين كه شماها برويد اين كار را انجام بدهيد و براى اينها زنى تهيه كنيد از اين استفاده مى شود كه ذاتاً يك مطلب ممدوح شرع است مورد ترغيب شرع است حتى ديگران دستور داده شما براى اينها زن تهيه كنيد خود اينها اگر بالمباشره بخواهند اقدام بكنند و زنى بخواهند براى خودشان تهيه كنند شوهرى تهيه كنند ازاين عرفاً استفاده مى‏شود كه آن هم مورد ترغيب شارع مقدس هست و لو بالصراحه و باالمطابقه راجع به چيز خود آنها ندارد راجع به ديگران گفته كه شما يك چنين چيزى كنيد ولى از اين استفاده مى‏شود كه يك چيز ممدوحى است حتى براى ديگران هم وظيفه است تا برسد به خودشان، خودشان اولى هستند مثل اين است اگر بگويند مردم را شما موظف هستيد اصلاح كنند مى‏فهمد عرف كه خودش در درجه اول مطلوب‏
اين است كه اصلاح كند كه به ديگران هم بگويند شما آنها را مصلح باشد و اصلاح كنيد چه جور اين از اين جهت كه استدلال براى اين كه اين آيه دلالت دارد بر استحباب طبيعى نكاح.
منتهى يك مطلب هست كه آيا به طور كلى دلالت دارد كه مقصود هم همين است آن وقت با اين آيه كه و الصالحين من عبادكم و إمائكم، و انكحوا را درباره اين گفتند الصالحين من عبادكم و إمائكم اين را با اين چطور تطبيق دهيم و چه جور از اين استفاده كنيم عموم را كه مقصود هم عموم است اين كلمه و الصالحين سه تا احتمال داده شده يكى در تفسير ميزان كه اين مراد از الصالحين يعنى الصالحين للتزوج مراد اين باشد.
خوب اگرمراد اين باشد اين چه خصوصيتى دارد در ايامى يك چنين قيدى نخورد و در من عبادكم و امائكم اين قيد را زده باشد اين تقريباً يك چيز توضيح واضح است اصل آن كه بايد يك كسى باشد كه صلاحيت تزويج داشته باشد و تفكيك بين الايامى و مملوكها خيلى مستعبد است در آن جا صلاح را معتبر كرده باشد در قبلى معتبر نكرده باشد صالحين للتزويج يك احتمال.
يك احتمال ديگر عبارت از اين است كه ممكن است مراد اين باشد كه اين كه ترغيب شده مملوكها براى آنها زن گرفته شود يا شوهر اين مال افراد صالح افراد اگر ناجور باشد ممكن است كه يك نيرو و قوتى بگيرند مشكله‏اى در نظام اجتماعى آن دوره‏ها كه بالاخره قائم بوده به مسئله عبد و حر عبدى كه لا يقدر على شيى‏ء آن وقت در اينجا بناء شود زن بگيرد خائن هم باشد دست به دستش هم يا زن شوهر بگيرد و خود آن خائن باشد صالح نباشد ممكن است مشكله‏اى در زندگى اجتماعى آن دوره مثلاً فراهم مى‏آورده دعواهايى بين مماليك و عبيد و اينها مشكله ايجاد مى‏كرده بگويند در آن جا اين كه دستور دادند افرادى كه صالح هستند براى آنها هم شما زن تهيه كنيد اين هم يك احتمال كه اين احتمال البته تقريب نكردند اين تقريب، تقريبى بود كه بنده عرض كردم همين كه صالح به معناى ظاهرى خودش‏
باشد كه در تفسير ميزان مى‏گويد اين مراد نيست همين دو كلمه بيشتر نيست مى‏گويد اين مراد نيست صالح للتزويج مراد است اين بحث را تمام كرده هيچ بحث تقريبى براى مسئله ندارد.
چيز سوم كه به نظر ما مى آمد و ديدم در تفسير مجمع البيان هست يعنى مراجعه كردم ديدم آنجا هم هست يعنى به كنز الدقائق كه از مجمع البيان فرصت نشد مستقيم مراجعه كنم اين است كه مراد از صالح صلاح هر چيزى بحسبه است و صلاح ايمانى مراد است چون منكم مراد همان مؤمنين و احرار مؤمنين و امثال اينها آن خوب دستور هست ازدواج تهيه كند براى شوهر يا زن، ولى مماليك اينها هم از مسلمانها بودند و هم غير مسلمانها استرقاق مى‏شدند در خود دستگاه معصومين نصارى و امثال اينها بودند كه به عنوان مماليك اين كه براى اينها موظف باشد شخص زن تهيه كند اين شايد براى مسلمين اين وظيفه باشد كه مسلمانها را موظف براى مرد هاى مسلمان زن بگيرد براى زن هاى مسلمان شوهر تهيه كند اما اگر غير مسلمان باشد يك وظيفه داشته باشند مسلمين براى آنها زن تهيه كنند شوهر تهيه كنند ترغيب شده باشد به اين كار معلوم نيست.
و احتمال ديگر عبارت از اين است كه گفته شد و علت اين كه صالح را در ايامى نياورده چون در منكم صالح بودن دينى خوابيده ولى در مماليك مسلمين آنها ديگر صلاح دينى در آن نخوابيده و حكم هم اين ترغيبات اين جور نيست براى غير مسلمان هم يك چنين اقدامات دستور داشته باشد و آيه‏اى نازل شده باشد قرآنى و ترغيبى شده باشد براى آن و احتمال هست كه مراد اين باشد احتمال بعيد نيست آن وقت اگر مراد معناى ثانى باشد خوب را مى‏شود چون استحباب نكاح فعلاً ظاهر قضيه اين است كه كارى به مسيحى ها هم آيا آنها هم مستحب است نكاح كنند يا نه اينها را نظر ندارد مسلمين مستحب است كه نكاح بكنند فرقى ندارد مابين اين كه عبيدش باشد امائش باشد احرارش باشد همه از اينها روى اين حساب مى‏شود از آيه هم يك چنين استفاده‏اى كنيم.

س؟ ج: خوب اين كه مسلم بوده از اول چيز، از چيزهاى محل ابتلاء بوده به عنوان وجوب هيچ كسى چيز نشده نه خود شخص لازم است، از روايات ديگر كه هست معلوم مى‏شود كه مجرد بودن مذموم است نه به نحو حرمت خود لحن روايات، به عنوان اين كه تعزير شوند شلاق بخورند اينها قطعاً نبوده سيره هم بر خلافش است جزء قطعيات است در اين ترديدى نيست، اجماع مسلمين بر عدم وجوب ذاتى نكاح هست نه اشخاص خودشان، عزب بودن البته كراهتش از روايت استفاده مى‏شود.
اين راجع به كتاب اما سنت كه روايات خيلى زياد هست تعبيرى كه اينجا دارد السنة المستفيضة بل المتواترة.
در كلمه بل المتواترة مرحوم آقاى داماد مناقشه‏اى داشتند در تمام رواياتى كه به عنوان تواتر نسبت داده مى‏شود كه اين كتب حديثى كه هست مى‏فرمود كه هزار تا روايت هم داشته باشد هر چند روايت هم باشد اين را ما نمى‏توانيم اصطلاحاً متواتر بگوييم اشكال مى‏كرد در اطلاق متواتر طبق اصطلاحى كه قوم دارند در متواتر ايشان مى‏فرمود كه حالا فرض كنيد يك روايتى هزار تا حديث در كافى هست اين هزار حديثى كه در كافى هست ما كه مستقيم اين احاديث را از معصوم نشنيده‏ايم ما تا برسد به معصوم وسائطى مى‏خورد نسبت به خود كافى شما بگوييد تواتر انتساب به خود كافى هست هزار تا روايت اگر از معصوم كسى نقل مى‏كرد ثابت بود نَقَله از معصوم آن هم مى‏گفتيم تواتر هست ولى ما كه الان مى‏خواهيم هزار تا روايت چيز كنيم در تمام طبقات بايد كثرت يه جورى باشد كه نفس كثرت منشأ قطع به واقعيت قضيه داشته باشد ممكن است يك شيئى مقطوع باشد ولى تواتر نگوييم اگر يك چيزى امام زمان فرمود يا يكى از معصومين ديگر فرمود اين قطعى است ولى اين اطلاق تواتر به آن نمى‏شود تواتر چيزى است كه به وسيله كثرت جورى باشد كه منشأ قطع انسان بشود شما مى‏گوييد لندنى هست‏
خودتان هم نرفته‏ايد ولى آن قدر ناقلين نقل كردند از كثرت ناقلين يقين داريد به وجودش و همچنين قضايا سلف، ناصرالدين شاهى بوده، شاه عباسى بوده و هيچ كدام يك از اينها را شما درك نكرديد ولى از كثرت ناقلين شما يقين داريد به صدور اينها تواتر است.
ولى آقاى داماد مى‏فرمود اين كه ما هزار تا روايت ما مثلاً در كافى مى بينيم در تهذيب هم فرض كنيد و در فقيه هم ضميمه شود فوقش اين مى‏شود كه در بعضى از طبقات يك دو سه نفر عرض هم موجود هستند اين به درد نمى خورد براى اثبات تواتر اصطلاحى، ما قطع هم داشته باشيم به صدق و يقين هم داشته باشيم كه تعمد هم نمى‏كنند و حتماً هم نمى‏كنند و اشتباه هم از چند تاى متعددى كه بود ما اين هم يقين پيدا كنيم كه اينها هم اشتباه نيست در عين حال اين خبر واحد محفوف به قرائن قطعى است نه خبر متواتر، در معالم الان كه معالم معمولاً نمى‏خوانند حالا نمى‏دانم كتابهاى ديگر هم اين را دارد يا نه آنجا مثلاً مى‏گويد يك كسى مريضى بود و همين جور امروز و فردا صحبت فوتش بود يك كسى خبر مى‏دهد كه فلان شخص فوت كرد بعد آدم مى‏بيند كه دارند براى منزل او تابوت مى‏برند صداى شيون مى‏بيند كه بلند شده درب منزل را سياه كشيدند مجموع اينها مى‏بينيد كه براى انسان يقين حاصل مى‏كند با اين كه مخبر در آنجا يك نفر بيشتر نبوده كه خبر داده ولى محفوف به قرائن قطعى است ايشان مى‏فرمود كه ما اينهايى را كه اسم متواتر گذاشته‏اند اصطلاحاً هيچ كدام يك از اينها كه در كتب حديث هست متواتر نيست اينها خبر واحد محفوف به قرائن قطعى است ايشان اين جور مى‏فرمود.
ولى به نظر اشكالى در اصطلاح آقايان و اطلاق تواتر به اين جور موارد نيست و اشكال ايشان قابل جواب است آن اين است كه آن كه ما در مصطلح تواتر مى‏فهميم اين است كه مخبرين بلا واسطه كثرتى داشته باشند كه موجب يقين باشد نفس كثرت منشأ يقين باشد.
اين كه در وسائط اگر زياد شد مى‏گويند بايد در تمام طبقات‏
كثرت داشته باشد نه اين كه دو تا اصطلاح هست يكى راجع به مثلاً مخبر بلا واسطه يكى مع الواسطه، معيار عبارت از مخبر بلا واسطه است منتهى بايد اثبات شود كه مخبر بلا واسطه كثرتى دارد كه اگر اين كثرت را خود ما مستقيم اگر مى‏شنيديم به وسيله كثرت يقين پيدا مى‏كرديم كه مطلب چنين است اگر امام زمان يا معصوم ديگر به ما بفرمايد كه راجع به اين موضوع هزار نفر از معصوم شنيده‏اند اين اگر باشد اين تواتر اثبات مى‏شود چون ميزان تواتر عبارت از همان دوره اول است آن كه مستقيم خبر مى‏خواهد بدهد خبر جماعتى را كه مستقيماً خبر مى‏دهند اينها كثرتشان به حدى باشد كه احتمال خلاف در آن نرود وقتى كه معصوم گفت كه يك چنين كثرتى محقق است خوب ما مى‏دانيم كه يك كثرتى هست كه بلا واسطه خبر دادند و احتمال خطا خبر اين كثرت در اثر كثرت در كار نيست منتهى طريق اثباتش قول معصوم شده طريق اثباتش ممكن است خيلى موقع بايد كثرت، حاكى از كثرت باشد گاهى بعضى از افراد واحد كألف مى‏شود آن همان واحد هم اگر اثبات كرد آن را كافى است ما اين كه گفته‏اند بايد در تمام طبقات كثرت باشد براى خاطر اين كه اگر برسد در بعضى از طبقات كثرت باشد در بعضى طبقات نباشد يقين به اين كه در طبقه اول كثرتى بوده يقين حاصل نمى‏شود و اگر احياناً در بعضى از موارد كم يك چنين يقينى حاصل شد براى درجه اول اصطلاح آقايان هم بر خلاف اين نيست آنها مى‏گويند اخبار جمع كثيرى كه به مخبر به اينها كثرتش چيز بشود از قول معصوم ما مى‏دانيم چنين اخبارى شده هزار نفر خبر دادند به مسئله غدير خم مثلاً خبر دادند خوب ما مى‏گوييم غدير خم كثرت دارد و لو يك نفر نقل هزار نفر را بكند كه قطعى باشد و ما خيال مى‏كنيم تمام اين مواردى را كه حكم تواتر گفته‏اند همين است كه روات درجه اول كثرتى دارند كه آن كثرت احتمال خلاف نمى‏رود و اثبات اين روات اول هم به طور يقين شده حالا يك چيزى شيخ طوسى فرموده كلينى فرموده صدوق فرموده ديگران فرمودند از مجموع اينها انسان يقين پيدا مى‏كند كه‏
اينها جعل نكردند و خطائى در كار نيست و از آن طرف هم چون كثرت هست اين كافى است براى تحقق اصطلاحى تواتر.
بل يستفاد من جمله من الاخبار استحباب حب النساء ففى الخبر عن الصادق عليه السلام من اخلاق الانبياء حب النساء و فى آخر عنه عليه السلام ما اظن رجلاً يزداد فى هذا الامر گاهى فى هذا الامر مثل اين كه الايمان و اينها هست يزداد فى هذا الامر خيراً الا ازداد حبا للنساء مى‏گويد گمان نمى‏كنم يك كسى در مسئله ولايت بخواهد يك كار خير زائدى براى ولايتى بودن خودش از او سر بزند نمى‏شود مگر اين كه زيادى حب نساء داشته باشد كأنه اين از شئون علاقه به ولايت است چون من اخلاق الانبياء حب النساء و اينهاست اين دو تا روايت ايشان نقل كرده البته روايات متعدد است در مقابلش هم روايات متعدد هست كه حب نساء را مذموم داشته هر دو جورش.
جمع ما بين روايات دو جور مى‏شود جمع كرد.
يك جورش عبارت از اين است كه افراط در حب نساء مذموم است نه اصلش و خود روايات هم بعضى همين مطلب تصريح شده كه اگر كسى افراط كند چطور ذم شده خيلى خاطرات خوب همين تخت جمشيد به وسيله عشق يك زن اين تخت جمشيد يك چيز تمدنى از بين، به آتش كشيده شده خيلى از چيزها اين خاطرات به وسيله همين افراطى بودن كه به عقل او اينها مسلط شود خوب جورى باشد كه تمام قوا تحت الشعاع قرار بگيرد.
يك جورش هم عبارت از اين است كه بالاخره حب دنيا، حب نساء و امثال اينها هم دنيا است منتهى دنيا همين جورى كه حضرت امير درباره‏اش فرموده كه عين تعبير دقيقش نمى‏دانم شبيه به اينهاست من ابصر بها ابصرته و من ابصر اليها اعمته يك مرتبه هدف دنيا خوب اين همان است كه مذموم است چه زن باشد چه مال باشد چه جاهش باشد تمام لذائذ اما اگر اين به عنوان اين كه يك راهى است براى وصول‏
به كمالات و جهات معنوى و رسيدن به قرب خداوند و جهات ديگرى مقدمه است براى جهات ديگر با اين نظر باشد تمام لذائذ اينها حكم عبادت را پيدا مى‏كند.
با چيز خواسته بگويد اين مسئله زن بالاخره يك چيزى است كه لازم است در مقابل اين كه مسيحى‏ها اين را از بين برده بودند و اينها ترغيب شده براى اين كه علاقه داشتن به چيز كار خوبى است.
اين يكى دو جهت ولى يك مطلبى كه هست حب النسائى كه در اينجا هست آيا مربوط به بحث ما است يا مربوط نيست به اين دو تا روايت چون حب الازواج اگر باشد خوب مربوط به بحث نكاح است، حب النساء در مقابل حب الرجال است ممكن است كه مراد عبارت از اين باشد چون در دوره جاهليت زنها تحقير شده بودند زنده زنده به گور مى‏كردند ممكن است كه مراد از اين نساء كه در اينجا هست مراد ازواج نباشد مراد عبارت از جنس زن باشد و اين در مقابل تحقير، نه معنايش اين است كه به مرد خصوصيتى دارد كه علاقه به مرد مطلوب نيست، نه به بشر به تمام چيز تحقيرش درست نيست همه اينها بندگان خدا هستند بايد مورد چيز باشد منتهى چون آنها فكر جاهلى و فقدان تمدن منشأ شده بود آنها را از حيوان هم پست تر مى‏دانستند اينجا ترغيب شده كه يكى از اخلاق انبياء هست اخلاق مرسلين است.
اين يك قدرى ما تأمل داريم كه مراد از نساء ازواج باشد ومربوط باشد به بحث.
«والسلام»