• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • موضوع: شرائط ربای معاوضی

    ربای معاوضی دو شرط دارد:

    الف؛ متماثلین باشند.

    ب؛ مکیل و موزون باشند.

    میزان مثلیت چیست؟

    در اینجا باید به سه چیز مراجعه کنیم:

    1: مراجعه به روایات

    2: مراجعه به کلمات فقها

    3: مراجعه به قاعده

    به بیان بهتر! اولاً، باید روایات را بخوانیم تا ببینیم روایات میزان را در مثلیت چه گرفته اند.

    ثانیاً، باید کلام فقها را مطالعه نمود که از کلام آنان چه استفاده می شود؟

    ثالثاً، سراغ قاعده برویم، به این معنی که در پرتو این روایات و کلمات فقها، بتوانیم یک ضابطه ای برای مثلیت ارائه بدهیم

    بنابراین، بحث ما در سه مرحله خواهد بود:

    1؛ روایات

    2؛ کلمات فقها

    3؛ قاعده در مثلیت

    البته یک بحث چهارمی هم داریم و آن اینکه اگر شک در مثلیت کردیم، چاره چیست؟ آیا ملحق به مثلیت است یا ملحق به متخالفین؟

    تحدید المثلیة حسب الروایات

    لا شک أنّ الموضوع للحرمة، هو استبدال المثلین بزیادة و جوازه عند اختلافهما:

    1: روی الکلینی ِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِي الْبُرِّ بِالسَّوِيقِ فَقَالَ مِثْلا بِمِثْلٍ لَا بَأْسَ قُلْتُ إِنَّهُ يَكُونُ لَهُ رَيْعٌ إِنَّهُ يَكُونُ لَهُ فَضْلٌ فَقَالَ أَ لَيْسَ لَهُ مَئُونَةٌ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ هَذَا بِذَا وَ قَالَ إِذَا اخْتَلَفَ الشَّيْئَانِ فَلَا بَأْسَ مِثْلَيْنِ بِمِثْلٍ يَداً بِيَد»[1]

    شاهد در این روایت بر سر جمله: « إِذَا اخْتَلَفَ الشَّيْئَانِ فَلَا بَأْسَ مِثْلَيْنِ بِمِثْلٍ يَداً بِيَد» است که در واقع کبری فرموده و حال آنکه بحث ما در صغری است.

    روایت دوم مال اهل سنت است:

    2: روی عبادة بن الصامت قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: « الذهب بالذهب – إلی أن قال: مثلاً بمثل سواء بسواء یداً بید فإذا اختلف هذه الأصناف فبیعوا کیف شئتم إذا کان یداً بید»[2]

    هذا من جانب، و من جانب آخر، الأحکام تدور بصدق الاسماء فی العرف، فالحنطة لا تصدق علی الشعیر و کذا العکس و یدلّ علی ذلک أمران:

    الف؛ لو حلف أن لا یأکل الحنطة لا تنقض یمینه بأکل الشعیر

    یعنی اگر کسی قسم بخورد که نان گندمی نخورد، چنانچه نان جوین بخورد، این آدم نقض قسم نکرده، یعنی قسمش را نشکسته است. چرا؟ چون نان جو غیر از نان گندم است.

    ب: إذا کانت عنده حنطة و شعیر، کلّ دون النصاب فلا یکمل نصاب أحدهما بالآخر - فرض کند کسی دو مزرعه دارد، یکی مزرعه گندم ودیگری مزرعه جو، هیچکدام به تنهایی به حد نصاب نمی رسد، ولی اگر دوتا را با یکدیگر ضمیمه کنند، به حد نصاب می رسد، فقها می گوید: هر عنوانی برای خودش حساب جداگانه دارد - إلی غیر ذلک من الأمور الّتی تشهد علی أن الأحکام تدور مدار صدق اسمائها غیر أنّ الشارع تعبدنا فی باب الربا علی خلاف ذلک الملاک – یعنی اینکه احکام تابع اسما نیست - فقد ورد ما یدلّ علی خلاف الضابطة، - منتها شرع مقدس ما را متعبد کرده بر اینکه شعیر و حنطة از جنس واحد است-

    نکته: باید به این نکته توجه داشت که در زمان سابق پول کم بود و غالباً داد و ستد به وسیله جنس بود و غالباً هم در اختیار مردم گندم و جو بود، سایر حبوبات مال طبقه بالا بود، این دوتا را جنس واحد حساب کرده تا جلوی ربا را بگیرد، این آدم اگر گندم را نقداً بدهد و شش ماه دیگر دوبرابر جو بگیرد، این حرام است، چون شرع مقدس اینها را جنس واحد حساب کرده تا ربا خواران از این طریق به ربا خواری دست نزنند.

    بررسی کلمات فقها

    بیان محقق حلی، جناب محقق حلی می فرماید اگر خرما ده نوع هم باشند، جنس واحد شمرده می شوند، انگور هر چند بیست نوع هم باشد، مثلان هستند، در انگور و خرما، اختلاف شان در خوبی و بدی سبب نمی شود که آنها دو جنس بشوند، خرما همه اش یک جنسند، انگور همه اش یک جنس هستند، تا می رسد به مسأله لحوم، در لحوم می فرماید باید هر حیوانی را مستقلاً ملاحظه کنیم، گوشت غنم غیر از گوشت بقر است، گوشت این دوتا غیر از گوشت شتر است ولذا انسان می تواند گوشت گوسفند را در مقام معامله و مبادله به دوبرابر گوشت شتر معامله کند و به عکس،. چرا؟ چون اینها لحوم مختلفند.

    آنگاه ایشان سراغ البان (جمع لبن، یعنی شیر) می رود و می گوید لبن هر حیوانی تابع آن حیون است، اگر حیوان دوتا شد، در مقام مبادله، کم و زیادش اشکال ندارد، مثلاً من صد کیلو شیر گوسفند را مبادله می کنم در مقابل دویست کیلو شیر شتر و به عکس، این اشکال ندارد زیرا هر لبن و شیری، تابع حیوان خودش است.

    سپس ایشان (محقق) سراغ عصاره ها می آید و می فرماید عصاره هر چیزی تابع خودش است، به این معنی که شیره خرما، حکم خود خرما را دارد، از این رو، انسان حق ندارد شیره خرما را در مقام مبادله، به دو برابر (یا بیشتر) خرما مبادله کند، شیره انگور نیز تابع خود انگور است، یعنی انسان حق ندارد که شیره انگور را به چند برابر انگور مبادله کند.

    بعداً می گوید گاهی ازلبن (شیر) خامه می گیرند که عرب به آن می گویند:« زبد»، گاهی کره می گیرند که عرب به آن می گویند:« مخیص»، می گوید خامه با شیر یک جنس شمرده می شود و حال آنکه خامه از نظر قیمت گرانتر از شیر است، همچنین است کره و کشک.

    متن کلام محقق حلی در شرائع الإسلام

    قال المحقق: الحنطة و الشعیر جنس واحد فی الربا علی الأظهر، لتناول اسم الطعام لهما [3] ، وثمرة النخل جنس واحد و إن اختلفت أنواعه، – خرما برای خودش انواعی دارد، می فرمایده همه آنها جنس واحد شمرده می شوند - و کذا ثمرة الکرم – انگور نیز برای خودش انواعی دارد، در عین حال همه انواعش یک جنس محسوب می شوند - ، و کذا ما یعمل من جنس واحد یحرم التفاضل فیه، کالحنطة بدقیقها – گندم را در مقابل آرد مبادله می کنند، باید مساوی باشند و حال آنکه گندم ارزانتر از آرد است - و الشعیر بسویقه و الدبس المعمول من التمر بالتمر – یعنی شیره خرما، با خرما ازیک جنس حساب می شوند- و کذا ما یعمل من العنب بالعنب - شیره انگور با خود انگور یک جنس شمرده می شوند، و حال آنکه شیره انگور گرانتر است – و الألبان تتبع اللحوم فی التجانس و الاختلاف – لبن و شیرگاو، مسلماً غیر از شیر گوسفند است، چرا؟ چون اصل و مبدأ شان دوتاست- ، و لا یجوز التفاضل بین ما یستخرج من اللبن و بینه

    ، کزبد البقر مثلاً بحلیبه – یعنی خامه با شیر یک جنس حساب می شود، و حال آنکه خامه گرانتر است – و مخیصه (کره) و أقته (کشک)، و الأدهان تتبع ما تستخرج منه، فدهن السمسم جنس (کنجد، کنجد ممکن است انواعی داشته باشد، همه آنها یک جنس شمرده می شوند- و کذا ما یضاف إلیه، کدهن البنفسج و النیلوفر، و دهن البذر جنس آخر، و الخلول (جمع خل، سرکه ها) تتبع ما تعمل منه، فخلّ العنب مخالف لخلّ الدبس» [4]

    و ما ذکره صاحب الشرائع، هو المستفاد من الروایات، فقد عقد صاحب الوسائل باباً سمّاه بباب أنّ الحنطة و الشعیر جنس واحد فی الربا، و الذی اشتمل علی ثمانیة روایات نذکر منها ما یلی:

    1: روی الکلینی عن هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَبِيعُ الرَّجُلَ الطَّعَامَ الْأَكْرَارَ فَلَا يَكُونُ عِنْدَهُ مَا يُتِمُّ لَهُ مَا بَاعَهُ فَيَقُولُ لَهُ خُذْ مِنِّي مَكَانَ كُلِّ قَفِيزِ حِنْطَةٍ قَفِيزَيْنِ مِنْ شَعِيرٍ حَتَّى تَسْتَوْفِيَ مَا نَقَصَ مِنَ الْكَيْلِ قَالَ لَا يَصْلُحُ لِأَنَّ أَصْلَ الشَّعِيرِ مِنَ الْحِنْطَةِ وَ لَكِنْ يَرُدُّ عَلَيْهِ الدَّرَاهِمَ بِحِسَابِ مَا يَنْقُصُ مِنَ الْكَيْلِ»[5] .

    شخصی ( به بیع سلفی) به دیگری گندم فروخته بود، ولی متاسفانه موقع رسیدن اجل و مدت پرداخت، گندم در بازار پیدا نمی شود ولذا به بایع می گوید من به جای یک خروار گندم به شما دو خروار جو می دهم، حضرت می فرماید این کار جایز نیست چون گندم و جو از جنس واحدند.

    2: روی الشیخ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يَجُوزُ قَفِيزٌ مِنْ حِنْطَةٍ بِقَفِيزَيْنِ مِنْ شَعِيرٍ فَقَالَ لَا يَجُوزُ إِلَّا مِثْلًا بِمِثْلٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الشَّعِيرَ مِنَ الْحِنْطَة»[6] .

    و عقد (صاحب وسائل) باباً آخر بأنّ حکم الدقیق و السویق و نحوهما حکم ما یکونان منه، و أورد فیه خمس روایات، منها:

    1: روی الکلینی ِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِي الْبُرِّ بِالسَّوِيقِ فَقَالَ مِثْلا بِمِثْلٍ لَا بَأْسَ قُلْتُ إِنَّهُ - الضمیر یعود إلی الْبُرِّ - يَكُونُ لَهُ – الضمیر یعود إلی الْبُرِّ - رَيْعٌ[7] إِنَّهُ يَكُونُ لَهُ – الضمیر یعود إلی السَّوِيقِ - فَضْلٌ فَقَالَ أَ لَيْسَ لَهُ – الضمیر یعود إلی السَّوِيقِ، یعنی روی سویق کار شده، اما روی آرد کار نشده - مَئُونَةٌ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ هَذَا بِذَا وَ قَالَ إِذَا اخْتَلَفَ الشَّيْئَانِ فَلَا بَأْسَ مِثْلَيْنِ بِمِثْلٍ يَداً بِيَد»[8] .

    2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « الْحِنْطَةُ بِالدَّقِيقِ مِثْلًا بِمِثْلٍ وَ السَّوِيقُ بِالسَّوِيقِ مِثْلًا بِمِثْلٍ وَ الشَّعِيرُ بِالْحِنْطَةِ مِثْلًا بِمِثْلٍ لَا بَأْسَ بِه‌»[9] .

     

    و الأصحاب یتبعون فی فتاواهم هذه إلی الضابطة الواردة فی الروایات السابقة من قولهم: «إنّما أصلهما واحد»

    أقول: لولا التعبّد لکانت الضابطة ما ذکرنا، من أنّ الأحکام تدور مدار الأسماء، أین الحنطة من الشعیر، و أین الغنم من المعز.

    یعنی اگر این روایات نبودند، ما هرگز زیر بار این سخن نمی رفتیم که گندم و جو از جنس واحدند، بلکه می گفتیم: «الأحکام تابعة للأسماء»، ولی چه کنیم که این روایات، جلوی ما را گرفته است.

    تا کنون رو ایات و کلمات علما را خواندیم، و هکذا قاعده را نیز خواندیم که:« الأحکام تابعة للأسماء»، فقط جلوی ما را روایات و فتاوای علما گرفت.

    مخالفت ابن ادریس در سرائر

    اما در قرن ششم یک مجتهد آزاد اندیشی ظهور کرد بنام محمد بن ادریس، ایشان همه اینها را رد کرده است و می گوید این حرف ها چیست که شما می گویید. در کجای دنیا دیده اید که حنطه (گندم) و شعیر (جو) را یکی گرفته باشند ، یا باید در این زمینه خبر متواتر باشد یا خبر محفوف به قرینه باشد یا آیه قرانی باشد، این اخباری که شما بیان کردید، خبر واحدند و خبر واحد هم حجت نیست.

    آنگاه می گوید: بله، دو نفر از فقهای ما این حرف را زده اند، بقیه هم مقلد آنها شده اند، یکی شیخ مفید است و دیگری شیخ طوسی، اما بزرگان دیگر چیز دیگر گفته اند، مانند حسن بن ابی عقیل، ابن جنید و مرحوم صدوق، همه اینها، بعد مرحوم ابن ادریس می گوید همه اینها مخالفت کرده اند، تمام عبارات ابن ادریس ناظر بر این است که زیرآب این اصل را بزند، البته علامه حلی هم کمی تحت تاثیر قرار گرفته است، ولذا صاحب جواهر بر علامه حمله کرده.

    در جلسه آینده عبارات ابن ادریس را می خوانیم، و سپس حمله صاحب جواهر را بر علامه بیان می کنیم، علاوه براین دو، ما نیز یک بحثی داریم و آن اینکه:

    الف؛ ما هو الضابطة فی المثلیة؟

    ب؛ ما هو المرجع لو شککنا فی المثلیة؟

     


    [2] بلوغ المرام لإبن حجر العسقلانی، ص176، باب الربا، برقم4.
    [3] طعام در اصطلاح حجازی ها به گندم و جو می گویند، اما در اصطلاح عراقی ها، طعام به غذای پخته شده می گویند.
    [7] ریع، به معنای فضل و زیادی است.