* روال و مسیر زندقه در طول تاریخ بسیار چای تأمل و تحقیق دارد که بسیاری از آن زندقه در تاریخ بسیار اذهان قویه داشته و حرفهایی میزدند که از امروزیها قویتر بوده است.
* در برخورد با شبهات، معصومین(ع) به شکلهای گوناگون برخورد کردهاند. البته اینگونه برخورد نکردهاند که ترویج اشکال کردن و شک کردن باشد، بلکه ترویج اصل فهم و تدقیق بوده است.
* زمینه سخن همان چیزی است که در فضای طلبگی ما تحت عنوان اضافی مطرح میشود، مثل حصر اضافی. وقتی میگوییم ما فی الدار الا زید، مقصود این نیست که مثلاً فرش و بالش و این چیزها نیست. این وابستگی به زمینه سخن، مباحث بسیار خوبی در کتب ما در مورد آن هست.
* در مورد الاشیاء تعرف بمقابلاتها:
* ظهور مفاهیم معلل به مقابله است، پس مقابله در مرحله قبل از ظهور، درک میشود، یعنی تعدد در مرحله پیشین ادراک میشود. آیا این ادراک، حصولی است یا حضوری؟
* آیا این تقابل دو لنگه از یک بار یا دو شاخه هستند از یک ریشه؟
* آیا این درک حضوری است یا نه؟ سؤال این است که مقابله چگونه رخ میدهد؟
* احتمال دارد که جمع کنیم بین نگاه دو لنگهای و نگاه تشعبی، البته در دو موطن. در مرحله معدّات میتوانیم بگوییم دو لنگه است یعنی نفس در بستر زمان تقابل را از بابا دو لنگه درک میکند و آن هم نه با عقل، بلکه با عقل حس کننده از طریق مشاعر. اما این معدات وقتی میخواهد عقل را آماده کند تا واقعیت عقلانی تقابل را درک کند و نه حسی که میخواهد معد باشد، میتوان گفت دو شاخه میشوند از یک ریشه.
* مستشکل: در جامعهشناسی معرفت گفته میشود که واقعیت و معرفت و زبان از هم جدا نیستند. مثلاً کلمه آبی را در زبان فارسی نداشتهایم و از تعابیر سبز و فیروزهای استفاده میشده. وقتی این کلمه نباشد، همه آن درک خارجی را در آن قالب میریزد. گفته میشود این زبان که با فرهنگ گره خورده، روی ادراک تأثیر میگذارد. وقتی میخواهیم از علم حضوری به علم حصولی برسیم در مقام مفهومسازی، فرهنگ مداخله میکند. شاید بتوان گفت که اگر جایی حقیقت تکمقابلی داشته باشیم، در همه جهان یکجور میشود اما اگر چند مقابلی باشد متفاوت میشود.
* پاسخ: به این معنی نیست که ما چیزی مستقل از زبان نداریم اما اصل اینکه تأثیر متقابلی بر هم دارند و در حوزههایی با هم جوش خوردهاند.
* اگر ابهام در همه جا بیاید، به این معنی است که فضای تکمقابلی نخواهیم داشت.
* تکمقابلی به این معنی که چیزی را بین الحدین را با بیرونش مقایسه کنیم اما ذهن میتواند تمرکز کند و در درون بین الحدین بحث کند که ابهام میآید.
تقریر درس:
ادامه متن: ویژگی پنجم
«
5. وابستگي به زمينة سخن. معمول است كه بسكتباليست ها افراد داراي قد 190 سانتيمتر را در جمع خود قدبلند نمي دانند، در حالي كه همين افراد در جمع هاي معمول ايراني، قدبلند محسوب مي شوند. اين نشان ميدهد كه دايرة مصاديق محمول «قدبلند» به زمينة سخن (Context) وابسته است. وضع بسياري از عبارات مبهم ديگر نيز مشابه است. مثلاً ممكن است كسي در جامعة جودوكارهاي سنگين وزن لاغر محسوب شود، اما همان فرد در يك جامعة متعارف لاغر نباشد، حتي ممكن است چاق نيز دانسته شود. نيز يك كيلومتر براي مسافتي كه قرار است پياده طي شود، نزديك نيست، اماهمين مسافت اگر قرار باشد با ماشين طي شود، نزديك حساب مي شود. مثال هاي از اين دست براي عبارت هاي مبهم بسيارند.»
این همان بحث حصر اضافی است که در بحثهای خود ما هم مطرح است. وقتی میگوییم لیس فی الدار الا زید، منظور این نیست که فرش و تلویزیون و ... هم در خانه نیست.
در ادامه تذکر خوبی میدهند:
«
ذكر يك نكته در پايان اين قسمت سودمند است: ويژگي هاي چهار و پنج ارتباط مستقيم به پارادوكس خرمن ندارند. چرا كه ويژگي چهارم، يعني ابهام مراتب بالاتر براي يك محمول، در واقع نسبت دادن ابهام به محمول هاي ديگر است. اين ابهام ممكن است منجر به پارادوكس خرمن براي همان محمول ها باشد. نيز ويژگي پنجم تأثيري در بروز پارادوكس ندارد. محمول «قدبلند» چه دربارة بسكتباليست ها و چه دربار ة افرادمعمول به كار رود مستعد پارادوكس خرمن است. به بيان واضح تر، مي توان زمينة سخن را وارد محمول كرد و به جاي اينكه بگوييم محمول «قدبلند» را در جايي براي بسكتباليست ها و در جاي ديگر براي افراد معمولي جامعه به كار مي بريم، مي توان گفت كه دو محمول «قدبلند براي يك بسكتباليست» و «قدبلند براي يك فرد معمول جامعه» را به كار برده ايم. از اين رو هر يك از اين دو محمول مثالي از محمول هاي مبهم خواهند بود و پارادوكس مخصوص به خود را خواهند داشت. از اين رو هر جا بحث از ابهام و پارادوكس خرمن داشته باشيم، تنها سه ويژگي اصلي را در تحليلها وارد خواهيم نمود.»
قبل از اینکه وارد صورتبندی شویم، نکتهای در جلسات قبل مطرح شد درباره اینکه الاشیاء تعرف بمقابلاتها. که ظهور معانی به مقابله است. یکی از حضار نکتهای نوشتهاند که: «پس این مقابله در مرحله قبل از ظهور درک میشود. یعنی تعدد در مرحله جلوتر درک میشود. این ادراک ادراک حضوری است یا حصولی؟»
این نکته خوبی است. در همان مقاله نکتهای در نقطه به این مساله این طور پرداخته بودیم که آیا واقعا ذهن تقابل را چگونه درک میکند؟ این تقابل دو لنگه یک بار است یا دو شاخه یک درخت؟ فرایند حضور تعدد در فهم چگونه رخ میدهد؟
البته احتمال دارد بتوان دو لنگه را با دو شاخه جمع کرد. نفس اگر میخواهد در مرحله معدات ملاحظه کند میتوان گفت تقابل دو لنگه است مثلا در بستر زمانی دو حالت متفاوت را تا دید تعدد را بفهمد؛ اما وقتی این معدات میخواهد عقل را آماده کند که واقعیت عقلانی تقابل را بفهمد ظاهرا دو شاخه یک درخت است.
سوال: یک مقابلی بودن که شرط بدیهی بودن بود، در مورد اعداد چگونه است؟
پاسخ: در هر عددی مفهوم واحد و تکرار فقط حضور دارد ولاغیر. (این بحث نیاز به پیگیری بیشتر دارد)