یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵
خلاصهای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متون مربوطه:
* نکاتی در مورد فواید مطالعات منطقی حاضر
* چون مدلول تصوری محض زیربنای مدلول تصویقی است و حیث نحو و معنای مدلول تصوری محض بسیار زحمت کشیده شده تا از هم جدا شود.
* اسماء اشاره: از اشاره گر در منطق و جاهای مختلف استفاده شده و یکی از چیزهایی که روند خیلی از چیزها را تغییر داد و اثرگذار بود، مفهوم اشاره است. بحث عدم تمامیت گودل در نظامات صوری ناشی از خودارجاعی بود که از اشارهنشأت گرفته. خودشمولی و خودارجاعی دو مشکل اساسی بوده. البته خودارجاعی کارش مشکلتر است.
* همانطور که قبلاً گفته شد، اشاره کار انجام می دهد و نه توصیف.
* قیود در لسان طبیعی واقعیت دارند اما در زبان صوری منطق چه؟
* در ادبیات عرب ما قید نداریم و حال داریم. در ادبیات عرب، صفت تابع است ولی حال معمول عامل. اگرچه ظاهر آن یک اثر اعرابی است اما پشتوانه آن یک واقعیت منطقی است.
* گویا تمام گستره منطق موجهات، همین قیود است و اگرچه شروع آن با مواد ثلاث است (ضرورت و امکان و امتناع) اما گویا قابل تسری به همه قیود باشد.
* واقعاً قید، یک عنصر نحوی جدایی است.
* در زبان عربی حال، عامل دارد و حال فاعل و مفعول و ... و از نظر نحو بین المللی مهم است. قید هم یک عنصر نحوی است و عنوان نحوی است و نه صرفی.
تقریر درس:
سوال: بنده ارتباط این بحث حاضر با مباحث اصول و تعارض احوال را درست متوجه نشدم.
پاسخ: پشتوانه مدلول تصدیقی، مدلول تصوری است یعنی ابتدا جمله با قرائن داخلیه خودش چه معنایی را میرساند و سپس اینکه متکلم چه چیزی را اراده کرده است. در اواخر بحث تعارض احوال، یک بحث جدی مطرح شد که آیا اصالت عدم قرینه پشتوانه اصالت الظهور است یا خود کلام فی حد نفسه یک ظهوری دارد مستقل از اراده متکلم. حالا هم میخواهیم به نحو دقیقتری این ظهور تصوری را پیگیری کنیم آن هم در فضایی که حدود صد سال است دیگران در این زمینه حرفهایی زدهاند. حالا چرا سراغ این بحث آمدیم؟ رمزش این است که وقتی میخواهیم تلاش کنیم که نشانه را از ذوالنشانه جدا کنیم و صوریسازی کنیم دشواریهای کار معلوم میشود و اینکه انتقال از صورت به معنا به این سادگی نیست. دقت در این مشکلاتی که اینها در مقام صوریسازی مواجه شدهاند ذهن ما را بعدا هنگام رسیدن به مدلولهای تصوری و کشف آنها بسیار کمک میکند که میفهمیم این نماد در اینجا چه نقشی ایفا میکند.
سوال: آیا واقعا عرف این دقتهای عقلی را دارد؟
پاسخ: اینها دقتهای عقلی نیست، بلکه دقت در فهم عرفی است که هر کسی ارتکازا دارد. مثلا وقتی عرف با دو جمله «اکرم کل عالم» و «اعتق رقبة» مواجه میشود میفهمد که اولی عام استغراقی است و دومی عام بدلی است ولو این دو اصطلاح را نداند.
سوال: آیا ملاک عرف آن زمان نیست؟ این دقتها بعدا با پیشرفت بشر حاصل شده و عرف آن زمان که این دقتها را نداشته است.
پاسخ: آنچه با پیشرفت بشر حاصل میشود تکامل در محتوای دانشهاست نه خود روش مفاهمه. هرچه این دقتها بیشتر شود، فهم ما از کلام مخاطب مصونتر از خطا میشود نه اینکه مفاد جدیدی بر کلام او افزوده شود. البته اگر مولفمحوری (و نه مفسرمحوری) حفظ شود اینکه ممکن است در کلام او مطالبی باشد که آیندگان به خاطر فهم بیشرشان، مطالب بیشتری را بفهمند (رب حامل فقه الی من هو افقه منه) کاملا صحیح است، اما این غیر از مانحن فیه است. این سخن شبیه سخن کسی است که میگفت: لیس الاصول الا العقل و العرف فاما العقل فعندنا و اما العرف فنحن! بله، عقل و عرف را همه داریم اما چه اندازه مصون از خطا از آن استفاده میکنیم.
به هر حال، این ابهام سد مهمی در برابر صوریسازی بود و افراد را متوجه ظرایفی در خصوص مدلول تصوری و تفکیک حیث نحوی آن از حیث معنایی آن و ... کرده است که همه اینها برای ما اهمیت دارد.
* ادامه متن:
«5. اسمهاي اشاره: اين، آن و.... اسم اشاره به اشيائي اشاره مي كنند كه اسم هاي خاص بدانها اشاره دارند. از اين رو اگر ابهام اسم هاي خاص را بپذيريم، ابهام اسمهاي اشاره واضح خواهد بود.»
چرا اسم اشاره را آورد؟ توجه کنید که اشارهگرها در منطق و جاهای مختلفی استفاده شدهاند و از مهمترین معضلاتی که حتی روند بحثهای فیزیکی را هم تغییر داد همین اشاره و مساله خودارجاعی بود و عدم تمامیت که گودل مطرح کرد و سیستمهای صوری را دچار چالش کرد (که در هر سیستمی یک چیزی پیدا میشود که وقتی به خودش ارجاع میشود سیستم از توجیه آن ناتوان است) ریشه در همین مساله داشت. توجه شود که خودارجاعی غیر از خودشمولی است. دومی در حیطه مفاهیم است مثلا میگوییم مفهوم «کلی» خودشمول است یعنی خودش هم یک کلی است (اما مفهوم جزیی خودشمول نیست)؛ اما خودارجاعی در فضای اشاره است نه فضای مفهوم و توصیف. مثلا با کلمه «این» به خود لفظ این اشاره شود.
یکی از حضار: همان مثالی که میزدند و جملهای میگفتند و بعد میپرسیدند «این چند تا نقطه دارد» و طرف باید نقاط «این» را میگفت نه نقاط حروف جمله را. هرچند این مثال دقیقا خودارجاع نیست، یعنی کلمه «این» در اینجا برای اشاره به کار نرفته، و طبیعیِ لفظِ «این» منظور است، مثل: «این، اسم اشاره است.» که در اینجا اشارهگر نیست، بلکه اسم است، خودارجاع مثل این است که در حالی که «این» را شدید میگوید، بگوید «این را شدید گفتم» (یعنی اشاره کند)
بحث اشاره و توجه به اینکه یکی از کارهای ذهن اشاره کردن است از بحثهای مهمی است که مدتها مغفول مانده بود و سعی میشد تمام کارهای اشاری ذهن بر اساس توصیف توجیه شود و چالشهایی ایجاد میکرد. اینکه توجه کنیم ذهن دو کار مختلف انجام میدهد یک کار، توصیف است که با مفاهیم و اخطار مفهوم در ذهن سر و کار دارد و کار دیگرش اشاره است که ذهن اخطار بالبال نمیکند بلکه دارد کاری انجام میدهد.
* ادامه متن:
«6. قيدها: به تندي، به گرمي، به وضوح و.... اگر كسي به تندي در حركت باشد، هركس كمي كندتر از او حركت كند، نيز به تندي در حال حركت است. حال فردي رادر نظر بگيريد كه به تندي در حال حركت باشد. با تغييرات اندك مي توان حركت او را متوقّف كرد. اين در حالي است كه طبق جملة اول در تمام مرحله ها اين حركت به تندي انجام گرفته است. اين يعني پارادوكس.»
سوال: قید همان صفت است. یعنی اگر اگر ابهام در «بهتندی» رخ میدهد ناشی از آن است که خود وصف «تند» ابهامی داشته است.
پاسخ: توجه کنید که آنجا که «صفت» و «روابط» را میگفت به یک تقسیمبندی منطقی (محمولهای یک موضعی و چند موضعی) توجه داشت. اما این قید خودش برای فضای منطق مشکلاتی ایجاد کرده است. مثلا یکبار میگویید «زید رفت» و یکبار میگویید «زید خیلی سریع رفت» الان در زبان منطق محمولها این را نمیتوانند بیان کنند.
امروزه از منطقهایی که خیلی توسعه پیدا کرده منطق موجهات است که اصل آن، بحث از ضرورت و امکان است (یا مواد ثلاث) اما به نظر میرسد که منطق موجهات هرچه گسترش یابد به همین قیود هم مربوط میشود.
در عربی ما قید نداریم، حال داریم. تفاوت حال و صفت در این است که صفت تابع است اما حال معمول است. صفت، عامل مستقل نمیخواهد و صرفا پیرو متبوع است اما حال عامل میخواهد یعنی به لحاظ نحوی چیزی باید بر آن اثر بگذارد (نه فقط عامل اعراب لفظی، که بحث خاص زبان عربی بشود؛ بلکه عامل نحوی منطقی)
میدانید که در زبان منطقی، فعلها هم جزء صفتها قرار میگیرد (مثلا «زید رفت» را محمول تک موضعی بیان میکنیم) حالا روی همین صفتی که فعل بود، یک چیزی میخواهد اضافه شود؛ برای همین در فضای صوریسازی برای قیدها باید حساب ویژهای باز کنیم. در جایی دیدم 13 نوع قید برشمرده بود: قید زمان، مکان، مقدار، حالت، استثناء، تاسیس، استفهام، تاسف، تعجب، شک، تکرار و ...
* ادامه متن:
«7. ...»
اینجا یک شماره گذاشته یعنی «وغیره». بعد پاورقیای دارد که:
«شايد كسي بگويد اين يعني همة زبان مبهم است. احتمالاً به جز رياضيات، همين گونه است. اتفاقاً اهميت بسيار زياد ابهام از همين جا ناشي مي شود. از داور ناشناسي كه سبب شد اين نكته را به صـراحت بـازگوكنم تشكر مي كنم.»
(بحثی در گرفت که آیا منظور ایشان از این جمله این بود که «همه زبان قطعا مبهم است و ریاضیات احتمالا مبهم است» یا این که: «احتمالا همه زبان مبهم است، غیر از ریاضیات که میدانیم مبهم نیست» خود این بحث نمونهای است که ابهامی که ناشی از روابط درون متن است)
کلمه احتمالاً، تأیید احتمالی «شاید کسی بگوید» است، ولی ریاضیات قطعاً نزد مولف ابهام ندارد و توضیح بیشتر در کتاب و فایل تفصیلی پایاننامه ایشان آمده است.