• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  
     
     
     
     
      شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵

     خلاصه‌ای از مباحث و نکات طرح شده در جلسه به همراه متون مربوطه:

    * ما یک سری ثابت‌ها (ادات) منطقی داریم که در ابتدا از معنا جدا نبود و جوش خورده به معنا بود.

    * نشانه‌هایی هستند که دلالت طبعی دارند بر معنای خودشان. نمادهایی مثل فلش یا نماد نعلی در دل خود یک جهتی دارند و صوری محض نیستند.

    * آیا می‌توان نشانه را از هر معنا و مفهومی تخلیه کرد؟ این کار مهم و بسیار پرفایده است.

    * آیا علاوه بر محدودیت مقداری، محدودیت تعدادی یا متساوی بودن اندازه دانه‌های گندم هم باید فرض گرفته شود؟

    * آیا در پارادوکس خرمن آن (زمان) را فرض نگیریم، تغییری اتفاق می‌افتد؟

    تقریر درس:

    در جلسه قبل اشاره شد که قبلا یکبار راه حلی برای مساله تشکیک به ذهنم رسید و آن را نوشتم اما نوشته نیمه تمام ماند و احتمالات یورش آورد و هربار که بازگشتم دیدم که نمی‌شود آن را کامل کرد. مطلب مبتنی بر مفهوم فردبالذات است که خواستم متواطی و مشکک را از این طریق حل کنم:
    در حاشیه‌ای بر شرح منظومه کنار تیتر «غوص فی المتواطی و المشکک» نوشته‌ام:
    «باسمه تعالی. اعلم انّ کلّ مفهوم یحکی عن شأن من شئون الحقیقة و ما له إلا فرده الذاتی اذا لوحظ بشرط لا کالبیاض، فلاتشکیک بالذات فی المفهوم و لا تفاوت فی افراده و إنما التقاوت ینشأ من اتحاد الفرد الذاتی مع غیره اذا لوحظ المفهوم لابشرط،‌فعروض التشکیک للمفهوم یکون بالعرض مطلقاً»
    ملاصدرا در اسفار ج1، ص430 می‌گوید:
    و أنت تعلم أن القول بأن الشديد من السواد و الضعيف منه ليس بينهما تفاضل في السوادية و لا اختلاف في حمل السواد عليهما بل التفاوت إنما هو بين الجسمين المعروضين لهما فيه بعيد عن الصواب كيف و إذا كان الاختلاف الذي بين المبدءين- موجبا لاختلاف صدق المشتق على المعروضين فليكن ذلك الاختلاف مقتضيا لاختلاف صدق المبدإ على الفردين بل هذا أقرب.
    این اشکال واردی است بر آنچه من نوشته بودم. یعنی انسان با فطرتش متوجه می‌شود که واقعا دو سیاهی که با هم متفاوتند به خاطر خود سیاهی آنهاست نه صرفا به خاطر جسمی که حامل آنهاست؛ یعنی واقعا با فرد بالذات مشکل حل نمی‌شود و یک مصادره به مطلوب است؛ یعنی اگر تشکیک در مفاهیم داشته باشیم، فرد بالذات‌های مشکک هم خواهیم داشت. مرحوم علامه طباطبایی در اینجا تعلیقه زده‌اند:
    لایخفی ان هذا مجرد الاستبعاد لا یصح بناء الحقایق علیه
    حالا آیا واقعا حقایق این طور نیست؟
    اینجا آن نکته‌ای که دیروز از مرحوم صدرا نقل کردم که ادامه همین بحث است (ج1، ص431) خیلی مهم می‌شود:
    الجميع مشترك في سنخ واحد مبهم غاية الإبهام و هو الإبهام بالقياس إلى تمام نفس الحقيقة و نقصها وراء الإبهام الناشي فيه عن الاختلاف في الأفراد بحسب هوياتها.
    یعنی واقعا دو ابهام هست: یکی ناشی از افراد و یکی هم ناشی از خود طبیعت. وجود ابهام و تشکیک در افراد نباید دلیل شود که ابهام در نفس حقیقت را انکار کنیم. و قبلا در بحث صحیح و اعم، عبارت نهایة‌الدرایة محقق اصفهانی قده را آوردیم که فرمودند صلاة مبهم است غایة‌الابهام.
    * اما سراغ مقاله برویم:
    «چكيده: در اين نوشتار به معرفي مسئلة ابهام و پارادوكس خرمن خواهيم پرداخت.
    ابتدا بيان شهودي مطلب و سپس صورتبندي منطقي آن خواهد آمد . پس ازآن، نظري به مسائل فلسفي مربوط به نظريه پردازي ابهام و مسائل فلسفي مرتبط با ابهام خواهيم افكند. در پايان نيز نظريه‌هاي موجود دربارة ابهام رابراساس ملاك هاي مختلف دسته بندي كرده، توصيفي اجمالي از هر يك ارائه خواهيم كرد.»

    این بيان شهودي مطلب و سپس صورتبندي منطقي آن خیلی مهم است. تا صورت بندی انجام نشود، اصلا عمق علم نشانه‌شناسی معلوم نمی‌شود. یعنی هرچه در صوری کردن دقیق شوید اهمیت مساله جدی‌تر می‌شود. محتوای نشانه، همان ذوالنشانه است و صوری کردن یعنی به کلی از محتوا خالی شود. ابتدا بین نحو و معنا تفکیک نشده بود و علائمی که گذاشتند (ادات‌ها و ثوابت منطقی‌ای که ابتدا استعمال کردند) از معنا جدا نبود. مثلا همین فلش <-- که برای ارتباط مقدم و تالی گذاشته می‌شد یک نقش است که به صورت طبعی یا طبیعی، یک معنا، اعم از مفهوم یا مقصود، دارد. به هر حال این خالی کردن از معنا خودش مهم است که آیا می‌شود نشانه را کاملا از معنا خالی کرد؟
    * اکنون وارد اصل مقاله شویم:
    «معرفي ابهام و پارادوكس خرمن
    يك دانه گندم، خرمني از گندم تشكيل نميدهد. اجازه دهيد يك دانه گندم به آن بيفزاييم. اما افزودن يك دانه گندم به انباشتي از گندم كه خرمن نيست، باعث تشكيل خرمن نمي شود. يك دانه گندم در خرمن بودن يا نبودن، تأثيري ندارد. بنابراين خرمني به دست نمي آيد. اين كار را ادامه مي دهيم. باز هم خرمن به دست نمي آيد. با ادامة اينكار به اندازة دلخواه هيچ گاه خرمن گندم به دست نمي‌آيد. از اينرو ميتوان نتيجه گرفت كه خرمن گندمي وجود ندارد. اما مي‌دانيم در بعضي مزارع، واقعاً خرمنهايي از گندم وجود داشته اند، دارند و احتمالاً خواهند داشت. يكي از اين خرمنهاي گندم را در نظر بگيريد. فرض كنيد اين خرمن از صد هزار دانه گندم تشكيل شده باشد. يكدانه از آن برمي داريم. اما كاستن يك دانه گندم از انباشتي از گندم كه خرمن است، باز هم خرمني ديگر به دست خواهد داد؛ يك دانه گندم در خرمن بودن يا نبودن تأثيري ندارد. بنابراين خرمني ديگر به دست مي‌آيد. اين كار را ادامه مي‌دهيم. باز هم خرمن به دست مي‌آيد. با ادامة اين كار به اندازة دلخواه، همواره خرمن به دست خواهيم آورد.ازاين‌رو مي‌توان نتيجه گرفت كه يك دانه گندم نيز خرمني از گندم است.اما مي‌دانيم كه اين گونه نيست.»

    البته این پارادوکس نشد. وقت مخالف درک شهودی شد. تعبیر دقیقترش برای اینکه پارادوکس شود این است که دو مطلب را از دو طرف با هم در نظر بگیریم. یکی اینکه یک دانه گندم خرمن نیست و دوم اینکه خرمنی در مزرعه وجود دارد. از طرف یک دانه به سمت خرمن می‌رویم، هیچگاه یک دانه گندم خرمنی از گندم نیست. اما از طرف خرمن که حرکت می‌کنیم، به مرحله‌ای می‌رسیم که یک دانه گندم خرمنی از گندم است و این پارادوکس می‌شود.
    قبل از اینکه ادامه متن را بخوانیم بیایید خودمان یکبار در باره این موضوع بیندیشیم. در بحثهای اصولی خودمان هم خیلی مصداق داشت. مثلا بحث شبهه محصوره و غیر محصوره که در بحث علم اجمالی مطرح می‌شد و قبلا بحثهایی داشتیم.
    (سوال و جوابی نسبتا طولانی درگرفت که آیا علاوه بر این دو مولفه، مولفه سومی که محدود بودن خرمن است هم شرط است یا اصلا وقتی گفتیم خرمن، با توجه به اینکه هر دانه‌ای اندازه‌ای دارد، این محدود بودن به نحوی فرض شده و نیاز به فرض مستفل آن نیست)
    البته به نظر می‌رسد عناصر دیگری هم دخیل باشد. مثلا آن واحد خرمن چیست. مثلا آیا اگر هندوانه واحدش باشد (مخصوصا هندوانه‌های خیلی بزرگ) شاید مثلا تا 15 تا خرمن نباشد اما بعدش خرمن شود. یعنی خرمن یک محدوده و پیمانه‌ای دارد که اگر پیمانه خیلی بزرگ شد، شاید نشود آن استدلال را پیاده کرد.
    یا مساله دیگر زمان است. گویی در اینجا توالی آنات فرض شده است (هرچند مورد توالی آنات هم برای نشان دادن پارادوکس کافی است) وگرنه اگر صرفا ترتب ریاضی‌وار و بدون زمان را در نظر بگیریم، مثلا دستگاههایی طراحی شود که جداجدا هرکدام یک گندم را اضافه کند اما این دستگاهها همگی در آن واحد عمل کنند (ترتب ریاضی داشته باشند اما ترتب زمانی نداشته باشند) باز استدلال جواب می‌دهد؟ یعنی آیا وضعیتهای قبلی که «یکی» لحاظ می‌شد مشروط به این است که در آنات متتالیه به او اضافه شود، یا خیر، وضعیتهای سابق فقط وضعیتهای ریاضی‌وار است و ترتب ریاضی دارند و اگر همگی هم علی‌رغم ترتب ریاضی، در یک آن اضافه شوند، باز هم آن پارادوکس رخ می‌دهد؟
    یعنی خرمن یک واژه زبانی است که باید دید نفی و حدوث آن، صبغه ریاضی دارد یا فیزیکی؟ اگر ریاضی است زمان و تدریج را برمی‌داریم، و اگر فیزیکی است نمی‌توانیم بدون ملاحظه بستر اضافه کردن یک واحد، اصل استقراء ریاضی را اجرا کنیم.