• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • قانونچه فی الطب، محمد بن محمود چغمینی، تصحیح و ترجمه: اسماعیل ناظم، انتشارات المعی، ص64.

    الفصل السادس في الكبد و المراره و الطحال

    ترجمه: فصل ششم در كبد و كيسه صفرا و طحال است.

    اما الكبد فهو جسم مركب من اللحم و العروق و الشرائين و الغشاء الذي يسترها و ليس لها في نفسها حس اما غشاوها فله حس كثير
    ترجمه: كبد جسمي است شامل گوشت و سياهرگها و سرخرگها و پرده اي كه آن را مي پوشاند. كبد فاقد حس است ولي پرده اطراف آن بسيار حساس است.
    عكس كبد را مي توان در كتاب آناتومي گري جلد 1 صفحه 339 و 340 و 341 ملاحظه كنيد.
    «اللحم»: بافت آن لحمي است.
    «العروق»: مراد اورده و سياهرگها است. مي توان به عكس صفحه 340 و 341 مراجعه كنيد آنچه كه به رنگ آبي كشيده شده عروق مي باشد.
    «الغشاء»: مي توان به صفحه 339 مراجعه كنيد كه يك لايه نازكي بر روي آن است.
     
    «ليس في نفسها حس»: خود كبد حس ندارد در حاشيه قانونچه محشي علت آن آمده: «لئلا تتاذي من الاخلاط الحاره اللذاعه و الحامضه فان تولد الصفراء و السوداء في الكبد مما لابد منه و هو عضو رئيس فلو كان حساسا لتاذي بهما دائما و اضرّ البدن» براي اينكه كبد اذيت نشود از اينكه اخلاط حاره و تند و ترش را ايجاد مي كند به سبب اينكه تولد صفرا و سوداء در كبد است و كبد عضو رئيس است پس اگر اين عضو رئيسي حساس باشد به واسطه صفرا و سوداء تاذي مي شود و به بدن ضرر مي زند.

    «اما غشاوها فله حس كثير»: در اينجا ضمير مونث آمده ولي در اول عبارت تعبير به «فهو جسم مركب» كرد اين به خاطر اين است كه كبد هم به صورت مذكر و هم به صورت مونث استعمال شده است.
    در قانونچه محشي اينگونه توضيح داده است «اما الحس فلكونه حافظا لها عن كل ما يرد من الآفات و اما كثرة حسه فلكون حفظ العضو الرئيس» علت اينكه حس دارد به خاطر اين است كه حافظ باشد از هر چيزي كه وارد بر كبد مي شود و علت اينكه اين حس، كثير است به خاطر اين است كه مي خواهد حفاظت از عضو رئيسه كند.

    و لونها شبيه بالدم الجامد و هي منبت العروق الغير الضوارب التي تسمي الاورده
    ترجمه: كبد رنگي بسان رنگ خون منعقد شده دارد و خاستگاه رگهاي ناجهنده بدن است كه آنها را وريدي مي گويند.

    و موضعها في الجانب الايمن و ظهرها يلاصق بضلوع الخلف و بطنها یلاصق بالمعده و اعلاها في ما بين حجاب الصدر و اسفلها ينتهي الي الخاصره
    ترجمه: موضع كبد در سمت راست بدن واقع شده و از ناحيه پشت به دنده هاي آزاد و از ناحيه بطن به معده مي رسد. از بالا بين حجاب حاجز واقع شده و از پايين به استخوان لگن خاصره منتهي مي شود.
    براي ديدن جايگاه كبد مي توان به جلد اول آناتومي گري صفحه 333 ملاحظه كرد. اينكه در جانب راست بدن مي باشد از اين تصوير معلوم مي شود.


     
    پشت آن به دنده هاي خلف چسبيده است به صفحه 330 مراجعه كنيد.


    بطن آن يعني مقعر آن به معده چسبيده است كه مي توان آن را در صفحه 330 و 318 ملاحظه كنيد.

    بالاي كبد، حجاب صدر است چون جزء اعضاي گوارشی است به عكس صفحه 316 و 345 مراجعه كنيد.

    اسفل و پايين آن منتهي به لگن خاصره مي شود به عكس صفحه 338 و 330 توجه كنيد. البته دقت كنيد كه كمي فاصله بين انتهاي كبد و لگن خاصره است.
    و منفعتها توليد الدم لتغذيه الاعضاء
    ترجمه: وظيفه كبد توليد خون براي غذارساني به اعضاي بدن است.
    قبلا در بحث كيفيت تولد اخلاط در صفحه 19بيان شد كه كبد، 4 خلط صفرا و دم و بلغم و سوداء را توليد مي كند چرا در اينجا لفظ دم را مطرح كرد و اخلاط ديگر را بيان نكرد؟ در كتاب مفرح القلوب صفحه 242 به اين سوال پاسخ مي دهد و مي گويد « و تخصيص ذكر او به توليد دم، با وجود آن كه توليد اخلاط ديگر نيز مي كند، بنا بر عموديت خون است. و در مبحث اخلاط گفته شد كه غذا في الحقيقه خون است و اخلاط ديگر بمثابه ابازير مصلح وي اند».
    «ابازير»: در فرهنگ عميد آمده جمع ابزار است البته جمع الجمع بزر است كه به معناي داروهايي است كه در اغذيه مي ريزند از قبيل فلفل و زردچوبه و دارچين. ولي مراد از ابازير در اينجا همان جمع ابزار است.
    از اين توضيحي كه در كتاب مفرح القلوب آمده معلوم مي شود كه ايشان قائل به غذا بودن اخلاط ديگر غير از دم نيست چون اختلاف است كه آيا همه اخلاط غذا براي بدن هستند يا فقط دم غذا است و بقيه اخلاط به عنوان ابرار هستند؟ به اينصورت كه وقتي مقدار خون كم مي شود و بدن نياز به خون دارد بلغم را تبديل به خون مي كند و وقتي كه خون بايد رقيق شود تا به داخل مويرگها برود صفرا آن را رقيق مي كند و وقتي كه خون بايد غليظ شود سوداء با آن مخلوط مي شود و آن را غليظ مي كند.

    و اما المراره فهي ملاصفه بالكبد و هي وعاء المرء الصفراء
    ترجمه: كيسه صفرا به كبد چسبيده و محل جمع شدن و ريختن صفراست.
    عكس مراره را مي توان در صفحه 340 و 341 مشاهده كنيد كه به صورت سبز رنگ است. مراره به كبد چسبيده است.


    و منفعتها جذب المره الصفراء من الكبد
    ترجمه: وظيفه كيسه صفراء جذب صفرا از كبد است.
    کبد صفراهاي اضافي را جذب مي كند تا در وقت نياز آنها را استفاده كند. در حاشيه قانونچه محشي آمده «و ذلك لتنقيه الدم منها فانها ان بقيت معه لاحدثت اليرقان و امراضاً اخري و ايضا لتغذيه المراره و لِصَبِّ المراره الي المعده و الامعاء من المجريين المذكورين». فايده طحال اين است كه دم را از صفرا تنقيه و پاك كند زيرا اگر صفرا با دم باقي بماند باعث ايجاد يرقان و امراض ديگر مي شود و همچنين براي تغذيه خودِ كيسه صفراء، نياز به صفرا است. و همچنين براي اين است كه به معده و امعاء مي ريزد.

    و اما الطحال فهو جسم مركب من اللحم و العروق و الشرايين و الغشاء، متخلخل کمد اللون شبيه بالكبد ليس له في نفسه حس و اما غشاؤه فله حس كثير
    ترجمه: طحال جسمي است كه شامل گوشت، سرخرگها و سياهرگها و پرده و حفره حفره مي باشد. رنگ آن تيره و مانند كبد است. طحال فاقد حس، ولي پرده آن حساس است.
    براي ديدن عكس خود طحال مي توان به صفحه 346 از آناتومي گري جلد اول مراجعه كنيد.


    «مركب من اللحم»: بافت آن لحمي و متخلخل است.
    «الشرائين»: سرخرگهاي آن را مي توان به عكس صفحه 353 و 346 مراجعه كنيد.


    «العروق»: سياهرگهاي آن را مي توان به عكس صفحه 346 و 359 مراجعه كنيد.



    «غشاء»: همان پرده نازكي است كه روي آن كشيده شده است.
    «ليس له في نفسه حس»: در حاشيه قانونچه محشي آمده «لئلا يتاذي عن حموضه السودا» يعني متاذي از حموضت سوداء نشود.
    «اما غشاؤه فله حس كثير»: در حاشيه قانونچه محشي آمده «ليدرك الآفات و يدفعها» يعني آفات را بشناسد و آنها را دفع كند.

    و موضعه في الجانب الايسر بين ضلوع الخلف و المعده و هو وعاء المره السوداء
    ترجمه: موضع طحال در جانب چپ بدن و بين دنده هاي آزاد و معده واقع است و محل جمع شدن سوداست.
    براي ديدن جايگاه آن مي توان به عكس صفحه 352 آناتومي گري مراجعه كنيد.


     
    و منفعته جذب المرة السوداء من الكبد
    ترجمه: وظيفه طحال جذب سوداء از كبد است.
    در كتاب مفرح القلوب صفحه 244 آمده «و در اين جذب دو فايده است يكي آن كه جگر از سوداي زائد پاك ماند و امراض سوداويه تولد نكند. دوم آن كه قدري از اين سوداء هنگام خلو معده بر فم معده ريزد جهت تنبيه او بر شعوب طعام چنانچه در ابتدا گفته شد» يعني چنانچه كه در صفحه 25 كتاب قانونچه سطر آخر بيان شد.