• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • صفحه 43 سطر اول

    المقاله الثانيه فی التشریح

    مقاله دوم درباره تشريح است ولي قبل از اينكه مقاله دو را ما شروع كنيم بايد نكته اي كه مربوط به مقاله اول است توضيح داده شود. اگر يادتان باشد در ابتداي قانونچه که شروع كرديم در صفحه 5 بيان شده بود «المقاله الاولي في الامور الطبيعه ». لفظ «الطبيعه » را توضيح داديم كه به چه معناست. در آنجا بيان شد كه امور طبيعیه 7 مورد است كه عبارتند از اركان و امزجه و اخلاط و اعضا و قوي و ارواح و افعال. اما اين 7 مورد به چه مناسبت به طبيعت منسوبند؟ در آنجا بيان شد كه نمي توان وجه نسبت به طبيعت را بيان كنيم باید اين 7 مورد بيان شود و توضيح داده شود بعداً نسبت آنها با طبيعت بيان گردد.
     براي توضيح اين مطلب ابتدا مقدمه اي بيان مي شود. اين مقدمه از كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم بيان مي گردد که در مقاله علت و معلول آمده است.
    مقدمه: اگر يكي از كارهاي خود را كه اختياري مي ناميم مثلا دوختن يك پيراهن را مورد مطالعه قرار دهيم خواهيم ديد به وجود آمدن يك پيراهن كه معلول است موقوف است به مقداري پارچه كه پيراهن دوز براي پوشيدن با ابزار ويژه خود آن را به شكل مخصوص در مي آورد و وجود پيراهن به همه اين اطراف بسته مي باشد. سپس نتيجه مي گيرد  كه نياز به چهار چيز داريم:
    1ـ فاعل يا علت فاعلي كه پيراهن دوز يعني خياط است.
    2ـ غايت و آرمان كه پوشيدن مي باشد.
    3ـ ماده كه پارچه است.
    4ـ صورت كه به شكل پيراهن باشد. يعنی باید به شكلي باشد كه مثلاً آستين و يقه و دكمه داشته باشد.
    اين مطالب را بيان كرديم براي اينكه وارد بحث خودمان بشويم و بگوييم كدام يك از امور طبيعیه علت مادي و كدام يك علت صوري و كدام يك علت فاعلي و كدام يك علت غائي اند. جواب اين مطلب در كتاب مفرح القلوب صفحه 7 بيان شده است « و اين هفت امور است: اركان و امزجه و اخلاط و اعضاء و ارواح و قوا و افعال. و نسبت اين ها به طبيعت از اين جهت است كه بعضي از اين ها ماده است مر طبيعت را و آن اركان و اخلاط و اعضا و ارواح است و بعضي صورت است مر آن را و آن امزجه و قواست زيرا كه امزجه صورت اولي است و قوا صورت ثانيه، و بعضي غايت است مر آن را و آن افعال است».
    بيان مي شود آنچه كه ماده براي صورت نوعیه انسان مي گردد چهار مورد است كه عبارتند از اركان و اخلاط و اعضا و ارواج «يعني همانطور كه يك پيراهن خوب اگر بخواهد به خوبي كار كند يكي از شرائط لازمش اين است كه ماده و پارچه داشته باشد و اين ماده و پارچه هر چقدر كه محكمتر باشد پيراهن هم محكمتر مي شود لذا اركان، ماده ي بدن هستند ولي اركان، ماده ي اوليه براي بدن هستند و اخلاط، ماده ي بدن هستند ولي اخلاط، ماده ي ثانويه براي بدن هستند يعني وقتي غذا را مي خوريد ماده ي اين غذا كه اركان است وارد بدن مي شود و تبديل به خلط مي گردد. از كبد به سمت قلب مي رود و به دو بخش لطيف و کثيف تبديل مي شود. بخش كثيف همان اعضا است و بخش لطيف همان ارواح است. توجه كنيد كه مراد از «ثانويه» ثاني نيست بلكه مراد «ما لیس باولی» است يعني دوم و سوم و... . در ما نحن فيه اعضا و ارواح كه سوم و چهارم هستند را شامل مي شود.
    اگر مشكلي در يكي از اين 4 تا به وجود بيايند باعث ايجاد مشكل در بدن انسان و ماده انسان مي شود.
    اما بعضي از امور طبيعي، صورت است و آن عبارت از امزجه و قوي است كه امزجه صورت اُولي و قوا، صورت ثاني است. در اين مثالي كه در مقدمه بيان شد گفته شد كه شكل پيراهن علت صوري پيراهن است. شكل بدن انسان هم علت صوري مي شود. اين شكلي كه براي بدن انسان حاصل مي شود به واسطه مزاجي است كه انسان از تركيب آن مواد و اركان برايش حاصل مي شود. مزاج انساني مخصوص به انسان و در نوع انسان است. يعني آن قواي انساني «مثل قوه حيوانيه و نباتيه و نفسانيه» صورتِ انسانيت انسان را مي سازند. مزاج هم باعث مي شود كه انسان به اين صورت در بيايد ولي صورت «يعني علت صوري اُولي» مزاج است يعني تا  وقتي كه مزاج انسانيت حاصل نشود صورت انساني بر اين ماده سوار نمي شود.اين صورت اولي انساني را كه گرفت صورت ثانيه كه قوا مي باشد مي آيد. يعني متناسب با اين صورت انسانيه، قوايي است كه منسوب و مرتبط با انسان است بر بدن انسان سوار مي شود. قواي طبيعي انسان مخصوص انسان است.  و قواي طبيعي حيوان مخصوص به حيوان است اما اين دو از نظر جنس شبيه هم هستند هر دو قوه طبيعي هستند ولي از نظر نوع فرق مي كنند يعني آن غذايي كه مزاج انساني مي خورد يك تاثيري در آن مي گذارد و همان غذا را اگر مزاج حيواني بخورد يك تاثيري ديگري مي گذارد. هر حيواني تاثير خاص خودش را مي گذارد. پس اين قواي انساني يك صورت مخصوصي دارد كه متناسب با صورت انساني و طبيعت انساني است. قواي حيوانات ديگر هم مخصوص به همان حيوانات است.
    اما بعضي از امور طبيعي غايت است . يعني از صورت نوعه انسان و طبيعت انسان چه چيزي اراده مي شود؟ افعال اراده مي شود. یعني هدف از اين 6 امر طبيعي «كه عبارت از اركان و مزاج و اخلاط و اعضا و ارواح و قوا مي باشد» اين است كه از بدن انسان افعالي صادر شود.
    نكته: تا اينجا سه علت از چهار علت مطرح شد اما علت فاعلي بيان نگرديد؟ علت فاعلي مربوط به علم طب نيست لذا در علم طب بيان نمي شود. علت فاعلي طبيعيت، مفيضِ طبيعت مي باشد كه نفس و عقل فعال است يعني همان كه نفس را در بدن افاضه مي كند طبيعت را افاضه مي كند.


    المقاله الثانيه في التشريح

    مقاله دوم:
    از اينجا وارد در تشريح مي شويم. معناي تشريح در كتاب خلاصه الحكمه ج 1 صفحه 121 آمده: تشريح در لغت به معني اظهار و كشف و تبيين شيء است. مي گويند « شرح كرد معني غامض را » يعني ظاهر و مبين نمودم آن را. و به اصطلاح، عبارت از علمي است كه شناخته مي شود به آن حقيقت اعضا از روي كميت و كيفيت و وضع، يعني تعداد و صُور و اشكال و وضع و موقع و نسبت آن ها با هم از قرب و بُعد و مشاركت و محاذات و غيرها.
    فايده علم تشريح: فايده آن در كتاب خلاصه الحكمه صفحه 123 تا 130 بيان شده.
    فايده اول: از جهت عمل، يعني جايگاه عضو را بشناسد كه اگر بناست يك دارويي را بر روي آن بمالد، بداند كه در كجا بمالد مثلاً اگر بنا است يك دارويي را بر روي قلب بمالد بايد بداند قلب در كجا قرار دارد يا مثلاً جاي بعضي استخوانها را بداند كه اگر در رفتگي حاصل شد بتواند در جاي خودش قرار دهد.
    فايده دوم از جهت استدلال: مثلاً استدلالي به ورم كبد به آنكه در زير شراسيف اضلاعِ جانب راست، صلابتي كروي و يا هلالي شكل محسوسي گردد.
    و هي تشتمل علي سبعه فصول الفصل الاول في العظام
    اين مقاله مشتمل بر 7 فصل است. فصل اول در استخوانها است قبل از ورود در استخوان ابتدا توضيح مختصري درباره استخوانها داده مي شود.
    فايده استخوان: در كتاب قانون به ترجمه آقاي مسعودي صفحه 130 انتشارات مرسل آمده است.
    فايده اول: بعضي از استخوانها نسبت به بدن چون پايه مي باشند كه بنياد بدن بر آن استوار است مانند ستون فقرات که شالوده ای است که بدن بر آن تكيه داده است چنانچه كشتي بر چوبي كه در ابتداء و وسط كشتي به طول قرار داده شده بنا مي گردد. يعني كشتي بر آن چوب سوار مي شود بدن ما هم برروي آن استخوانهاي ستون فقرات سوار مي شود.
    فايده دوم: بعضي از استخوانها براي بدن چون سِپَر و حفاظ مي باشند مانند استخوان كاسه سر.
    فايده سوم: بعضي از استخوانها چون اسلحه در برابر ضربه اي از بدن دفاع مي كنند مثل استخوانهايي كه خار ناميده مي شوند و در پشت ستون فقرات قرار گرفته اند.

    صفحه 45 سطر سه قوله « اما الجمجمه»

    از اينجا وارد در تشريح استخوان جمجمه مي شود.
    جمجمه مركب از هفت استخوان است كه چهار تا از آنها مانند چهار ديوار يك خانه است. و دوتا مانند سقف بر روي آن قرار مي گيرد و يكي هم مانند قاعده است كه در تحت قرار مي گيرد.
    آن استخواني كه در تحت قرار مي گيرد بناي چهار استخوانِ اطراف بر آن قرار مي گيرد.
    توجه كنيد از اينجا آدرس به كتاب تشريح مي دهيم. كه بر اساس كتاب آناتومي گري است. اين كتاب توسط انتشارات خسروي در 3 جلد چاپ شده  جلد اول درباره تنه است و جلد دوم درباره اندام بدن است و جلد سوم درباره سر و گردن است.
    براي توضيح عكس جمجمه به جلد سوم صفحه 19 و 34 و36 و 37 و 39 مراجعه كنيد.

    جمجمه
    نمای خارجی جمجمه
    نمای خلفی جمجمه
    نمای فوقانی جمجمه
    نمای تحتانی جمجمه
    آن چهار استخواني كه مانند جدار است عبارتند از استخوان پيشاني و دو استخوان كه گوش در آن قرار گفته است و يك استخوان در پشت سر قرار گرفته است. دو استخوان هم بر روي آن قرار گرفته كه به آنها استخوان قحف مي گويند. و يك استخوان در تحت قرار گرفته است.
    در كتاب مفرح القلوب ج 1 ص 147 و 148 بيان مي كند. «جدار مقدم را عظم جبهه گويند و موخر را عظم قمحدوه و دو عظم ديگر كه در يمين و يسار واقع اند مسمی به حجریَّین اند و حجري از آن گويند كه سخت اند نسبت به عظم جبهه و در اين دو عظم گوش مخلوق شده ...  استخوان قاعده استخواني است كه فك اعلي در آن مركوز است و آن را عظم وتدي نامند». دو استخوان باقيمانده كه بر سر قرار گرفتند يافوخ گفته مي شود كه كاسه سر از آن تاليف مي شود.
    استخوان پيشاني جلد 3 صفحه 32
    نمای قدامی جمجمه
    استخوان پشت سر جلد 3 صفحه 36
    نمای خلفی جمجمه
    استخوان بالاي سر جلد 3 صفحه 37
    نمای فوقانی جمجمه


    استخوان قاعده در صفحه 38 بحث آن آمده به نام اسفنوئيد است و در صفحه 39 عكس آن كشيده شده و با رنگ زرد مشخص شده است.
    نمای تحتانی جمجمه

    توضيح عبارت

    اما الجمجمة فهي مركبة من سبعة اعظم: اربعة كالجدران و واحدة كالقاعدة و الباقيان يتالف منهما القحف
    اما جمجمه مركب از هفت استخوان است كه چهار تا از آنها مانند ديوار هستند و يكي از آنها مانند قاعده است و دو تاي باقيمانده، قحف از آنها تاليف شده است.
    و بعضها مثقوب الي بعض آخر بدروز يقال لهما «الشؤون»
    بعضي از اين استخوان ها در بعضي ديگر به صورت درز تداخل كرده كه به اين درزها شؤون مي گويند. دو ارّه را ملاحظه كنيد كه دندانه دارد. دندانه هاي اين دو اره را مي توانيد در يكديگر داخل كنيد. يا مثلاً بنّا كه مي خواهد گوشه ديوار را بچيند به طوري قرار مي دهد كه اين آجري كه از ديوارِ اين طرف است در ديوار آن طرف چِفت می شود. استخوان هاي سر هم داراي دندانه است. براي توضيح اين بحث مي توان به كتاب مفرح القلوب جلد اول صفحه 148 و 149 و 150 مراجعه كند. عكس آن هم در جلد 3 صفحه 19 آناتومی گری آمده.
    جمجمه

    ترجمه: بعضي از اين استخوانها در بعضي ديگر داخل شده به واسطه درزهايي كه به آنها شؤون اطلاق مي شود.
    و هذه العظام تسمي «قبائل الراس»
    اين استخوانها را استخوانهاي قبائل راس يعني مجموعه استخوانها سر مي گويند.
    نکته: چرا استخوان كاسه سر يكي قرار داده نشد بلكه 7 تا قرار داده شد؟ در كتاب مفرح القلوب صفحه 150 آمده «نفع متعدد بودن آنها آن است كه دماغ عضو رئيس و مخزن مشاعر است و سر وقايه اوست و بديهي است كه عضو كروي عظمي كه از عظام متعدده مجعول باشد استوار مي باشد نسبت به آن چه يك لَخت بود و در سريان عفونت كه در جزئش وارد مي شود ابعد مي بود بالنسبه اليه».
    يعني عضو كروي كه از استخوان هاي متعددي تشكيل شده باشد باعث اين مي شود كه استواري خاصي داشته باشد تا يك دست باشد زيرا اگر عفونتي به آن برسد باعث مي شود كه فقط به يك استخوان برسد و به استخوانهاي بعدي نرسد. مثلاً وقتی ضربه اي به سر بخورد اگر استخوانِ سر يكي باشد تكه تكه مي شود ولي وقتي خود استخوانِ سر چند تكه باشد اگر ضرب بخورد باعث مي شود كه ضرر و آفت به تمام استخوانها نرسد.