• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                     فایل صوتی

    صفحه 31 سطر اول قوله *« الفصل الرابع »*

    فصل چهارم از مقاله اول درباره قُوی است. در بحث از قوی ابتدا تعریف قوی و بعدا اقسام قوی بیان می شود.
    تعریف قوی: در كتب فلسفی تعریف شده و اگر كسی خواست به این آدرس مراجعه كند. در كتاب شرح اشارات نشر بلاغت جلد 2 صفحه 86 و شرح اشارات به تصحیح علامه حسن زاده حفظه الله جلد 2 صفحه 116 و 117 آمده است.
    در كتاب بحر الجواهر به اینصورت معنا شده است: *«هیئه فی الجسم الحیوانی بها یمكنه ان یفعل افعاله بالذات »* یعنی هیئتی در جسم حیوانی وجود دارد كه به واسطه آن هیئت، این حیوان می تواند افعال خودش را ذاتا انجام دهد. از این هیئت تعبیر به قوه می شود.
    آقای ناظم در حاشیه قانونچه آورده *« قوه لفظ مشتركی است كه در بسیاری موارد بكار رفته و ترجمه همه آنها به نیرو یا قوه، خوانندگان را دچار اشتباه می كند. از این رو در ترجمه این فصل، میان نیرو و قوه فرق گذاشته ایم. مراد از نیرو، انرژیِ اصلیِ برخاسته از منبع، و منظور از قوه، زیر مجموعه های همان نیروی اصلی است كه در بدن كارهای مختلفی انجام می دهند و شدت و ضعف دارند »*.
    برای روشن شدن كلام آقای ناظم ابتدا توضیح داده می شود:
    در كتاب مفرح القلوب صفحه 96 مطرح شده كه قوه بر دو قسم تقسیم می شود:
    1 - قوه اولیه.
    2 - قوه ثانویه.
    قوه اولیه تقسیم به سه قسم می شود كه عبارتند از:
    1 - قوه حیوانی.
    2 - قوه نفسانی.
    3 - قوه طبیعی.
    قوه ی ثانویه، قوه هایی است كه زیر مجموعه سه مورد قبل است. مثلا حس لامسه و حس ذائقه و حس سامعه و ذائقه وجود دارند كه جزء حواس ظاهری هستند و زیر مجموعه ی قوه نفسانی قرار دارند. از اینها تعبیر به قوه ثانوی می كنند. اما به خود قوه نفسانی كه منبع اصلی برای شنیدن و چشیدن و دیدن است از آن تعبیر به قوه اولی می كنند. آقای ناظم كه در ترجمه قانون این مطلب را آورده كه یك نیرو و انرژی اصلی برخاسته كه از منبع قوی صادر می شود داریم یعنی آنچه كه از مغز و قلب و كبد صادر می شود به آن قوه گفته می شود و وقتی این قوه در بدن پخش می شود در زیر مجموعه های خودش پخش می شود. یعنی در زیر مجموعه قوه نفسانی حس ذائقه و لامسه و باصره و ... وجود دارد.
    نكته: در ابتدای فصل بیان می كند كه قوی بر سه قسم هستند علت اینكه سه قسم است در كتاب شرح الموجز صفحه 75 و در حاشیه قانونچه محشی اینگونه بیان شده است كه چون فعلی كه در بدن انسان وجود دارد یا همراه با شعور و درك است كه این همان قوه نفسانیه است و اگر بدون شعور و درك باشد بر دو قسم می شود یا مختص به حیوان است كه همان قوه حیوانیه است یا مختص به حیوان نیست كه همان قوه طبیعیه است.

    توضیح عبارت

    *« الفصل الرابع فی القوی و هی ثلاثة اقسام »*
    فصل چهارم در قوی است و این قوی بر سه قسم هستند.
    *« طبیعیة و هی فی الكبد »*
    یكی قوه طبیعیه است كه در كبد هست.
    *« و حیوانیة و هی فی القلب »*
    یكی قوه حیوانیه است كه در قلب هست.
    *« و نفسانیة و هی فی الدماغ »*
    یكی قوه نفسانیه است كه در دماغ هست.

    صفحه 31 سطر 7 قوله *« اما القوه الطبیعیة »*

    از اینجا وارد تفصیل در قوه طبیعیه می شود. قوه طبیعیه در یك تقسیم بندی به دو قسم تقسیم می شود:
    قسم اول: خادمه كه خود این به چهار قسم تقسیم می شود كه عبارتند از:
    1 - جاذبه.
    2 - ماسكه.
    3 - هاضمه.
    4 - دافعه للثفل.
    قسم دوم: مخدومه كه خود این به دو قسم تقسیم می شود:
    اول: برای بقاء شخص است كه خود این بر دو قسم است:
    1 - غاذیه.
    2 - نامیه.
    دوم: برای بقاء نوع است كه خود این بر دو قسم است:
    1 - مولده و خود مولده به دو قسم تقسیم می شود:
    الف: یفصل المنی فی الذكور و الاناث یعنی تولید كننده منی در مردان و زنان.
    2 ـ یفصل القوی التی فی المنی *« مغیره اولی »* یعنی منی را به شكل اعضای بدن در می آورد
    ب: مصوره « مغیره ثانیه »
    نكته: چرا مصنف ابتدا قوه طبیعیه را مطرح كرد و بعدا قوه حیوانیه و در آخر قوه نفسانیه را مطرح می كند؟ چون قوه طبیعیه عمومیت دارد یعنی هم در حیوان وجود دارد و هم در نبات وجود دارد و چیزی كه عام باشد شناخت آن آسانتر است زیرا اگر بخواهیم خاص را بفهمیم باید علاوه بر اینكه عام را بفهمیم قید دیگری هم شناخته شود. این مطلب در قانونچه محشی صفحه 17 آمده است.
    تعریف قوه مخدومه: قوه مخدومه آن است كه خدمت رسانی به بدن انسان می كند تا شخص انسان یا نوع انسان باقی بماند. به عبارت دیگر اگر شخص انسان بخواهد عمر 50 یا 60 یا ... ساله كند احتیاج به این قوه دارد و اگر نسل انسان بخواهد ادامه پیدا كند احتیاج به این قوه دارد. پس قوه مخدومه یا برای بقاء شخص است یا برای بقاء نوع است.

    توضیح عبارت

    *« اما القوة الطبیعیة فتنقسم الی قسمین مخدومة و خادمة »*
    اما قوه طبعیه تقسیم به دو قسمِ مخدومه و خادمه می شود.
    *« اما المخدومة فتنقسم الی ما یتصرف فی الغذاء لبقاء الشخص و هی الغاذیة و النامیة »*
    اما مخدومه تقسیم می شود به قوه ای كه تصرف در غذا می كند تا شخص باقی بماند و آنها عبارتند از قوه غاذیه و قوه نامیه.
    *« و الی ما یتصرف فی الغذاء لبقاء النوع و هی المولدة و المصورة »*
    یا قوه ای است كه تصرف در  غذا می كند تا نوع باقی بماند و آنها عبارتند از قوه مولده و قوه مصوره.
    نكته: مراد از « غذا » غذای بالقوه است نه بالفعل، یعنی مراد همان چیزهایی است كه می خوریم غذا. توضیح این مطلب به طور مفصل در تعریف خلط بیان شد.
    *« اما الغاذیة فهی التی تحیل الغذاء الی مشابهة المغتذی لیخلف بدل ما یتحلل منه »*
    از اینجا مصنف وارد تعریف قوی می شود.
    تعریف قوه غاذیه: غذایی كه می خوریم چهار هضم در آن صورت می گیرد كه عبارتند از هضم معده ای و هضم كبدی و هضم عروقی و هضم عضوی. وقتی این چهار هضم حاصل شد این غذا می خواهد تبدیل به جوهر عضو شود در اینجا لازم است یك قوه و نیرویی در بدن انسان یا حیوان یا درختان وجود داشته باشد تا بتواند آن غذایی كه در آن هضوم اربعه واقع شده را تبدیل به جوهر عضو كند چون عضو همیشه در حال تحلیل است و باید بدل این تحلیل، چیزی جایگزین شود.
    نكته: در كتاب شرح الموجز صفحه 76 این مطلب آمده كه خود قوه غاذیه سه فعل انجام می دهد و اگر در هر یك از افعالش اختلال ایجاد شود باعث مریضی می شود:
    فعل اول: جوهر غذا را تحصیل می كند و مراد از جوهر غذا، دم طبیعی است یا خلطی است كه قریب الاستحاله به دم طبیعی است كه عبارت از بلغم طبیعی می باشد. اگر این قوه نتواند آنچه كه بعد از هضم چهارم واقع می شود را تحصیل كند باعث مریضیِ هزال و لاغری می شود یعنی نمی تواند بدل ما یتحلل در بدن خودش را جبران كند و اعضای آن شخص كم كم تحلیل می رود و منجر به لاغری می شود.
    فعل دوم: وقتی جوهر غذاء را تحصیل كرد باید آن را ملتزق و متصل به عضو كند تا آن را تبدیل به عضو كند. اما اگر نتواند آن را به عضو بچسباند در بدنش جریان پیدا می كند و باعث بیماری استسقاء می شود یعنی بیماری پیدا می كند كه گویا در بدنش آب افتاده است.
    فعل سوم: باید این غذایی را كه به عضو چسبیده به شكل عضو در آورد اگر اختلالی در این فعل ایجاد شود باعث بیماری برص می شود یعنی بیاض اللون پیدا می كند.
    ترجمه: اما قوه غاذیه، قوه ای است كه تبدیل می كند غذا را به مشابهت مغتذی *« یعنی غذا را شبیه می كند به چیزی كه می خواهد غذا را تغذیه كند كه همان عضو است. شباهت پیدا كردن به عضو در مزاج و قوام و لون است. یعنی اگر غذایی كه خورده می شود وقتی به عضو لحمی بچسبد رنگ آن را قرمز می كند و قوام لحمی به آن می دهد »* تا جانشین شود بدل بخشی از عضو كه تحلیل رفته است.
    نكته: در قانونچه محشی لفظ *« تحیل »* را معنا كرده *« المراد بالاحاله خلع الصوره الغذائیة من الغذاء و لبس الصورة العضویة »* یعنی صورت غذائیت از غذای بالفعل جدا می شود و صورت عضویت بر این غذا گذاشته می شود.
    *« و اما النامیة فهی التی تزید فی اقطار الجسم علی التناسب الطبیعی لیبلغ علی تمام النشو »*
    تعریف قوه نامیه: انسان می خواهد رشد و نمو پیدا كند یعنی در طول و عرض و عمق اضافه پیدا كند. این زیادی در اقطار ثلاثه به واسطه یك نیرویی حاصل می شود كه از آن تعبیر به قوه نامیه می كنند. یعنی غذایی كه خورده می شود همه آن صرف بدل ما یتحلل نمی شود بلكه مقداری از آن غذا ذخیره می شود تا بواسطه آن، زیادیِ اقطار ثلاثه بدن انجام بگیرد.
    نكته: در این تعریف دو قید *« اقطار الجسم »* و *« التناسب الطبیعی »* آمده لذا كسی كه چاق می شود زیادی در اقطار ثلاثه پیدا می كند ولی زیاده در اقطار ثلاثه به تناسب طبیعی نیست آنچه كه به تناسب طبیعی باشد به واسطه قوه و نیروی در بدن انسان است كه از آن قوه و نیرو تعبیر به نامیه می كنند.
    ترجمه: قوه نامیه قوه ای است كه در اقطار جسم زیاد می شود و این زیاد شدن بر تناسب طبیعی است تا برسد بر تمامی نشو « یعنی آنچه كه نشو و نمای انسان است به غایت خودش برسد و این قوه نامیه تا سن خاصی این فعل را انجام می دهد اما بعد از سن خاصی كه 30 یا 35 سالگی است این قوه وجود دارد ولی كارآیی ندارد.
    *« و اما المولدة فعلی نوعین نوع یحصل المنی فی الذكر و  الانثی »*
    اما قوه مولده بر دو نوع می شود:
    1 - قوه ای كه باعث ایجاد منی در مرد و زن می شود. یعنی قوه ای است كه وقتی هضم رابع در غذا واقع شده و می خواهد مصرف در عضو شود مقداری از آن زیاده می آید و یك نیرویی در بدن انسان وجود دارد كه آن مقدارِ زائد بر بدل ما یتحلل عضو را اخذ می كند و آن را تبدیل به منی در مرد و زن می كند.
    ترجمه: مولده بر دو نوع است نوعی كه تحصیل منی در مرد و زن است.
    نكته: اینكه زن دارای منی هست یا نه؟ در شرح قانون آملی صفحه 180 بحث شده است.
    *« و نوع آخر یفصل القوی التی فی المنی »*
    وقتی منی حاصل شد در واقع حاصل شده از فضولاتِ هضوم اربعه ی تمام اعضای بدن انسان است. اما این منی چگونه تبدیل به یك انسان می شود و دست و پا و گوش و قلب در آن به وجود می آید؟ بیان می كند كه اینها به واسطه یك نیرویی است كه جزء هایی را كه در منی وجود دارد به هر یك از آنها مزاجی خاص می بخشد كه لایق و مناسب آن باشد مانند آن كه جزء عظمی را مزاج عظمی و جزء عصبی را مزاج عصبی و جزء غضروفی را مزاج غضروفی می دهد. به این قوه، مولده اولی گویند به جهت آنكه تغییر می دهد مزاج و صورت منی را از مزاج و صورت اصلی خود منی، به مزاج و صورت عضوی. این مطالب در خلاصه الحكمه صفحه 89 آمده است.   
    ترجمه: نوع دیگر كه تفصیل و جدا می كند قوایی را كه در منی است.
    *« القوی »*: مراد از *« قوی »* كه در منی است همان كیفیات مزاجیه است چون هر بخشی از منی از یك عضوی از اعضا بدن گرفته شده و همان كیفیت و مزاجی را كه آن عضو دارد این قوه به این جزئی از منی كه از آن عضو گرفته شده همان كیفیت را می دهد سپس تبدیل به همان عضو می شود. اینطور نیست كه آن بخشی كه از قلب گرفته شده تبدیل به مغز شود.
    *« فیمزِّجها تمزیجات مختلفة بحسب كل عضو عضو »*
    ضمیر فاعلی *« یمزجها »* به *« نوع آخر »* و ضمیر مفعولی به *« القوی »* بر می گردد.
    این قوه ممزوج می كند آن قوه را ممزوجات مختلفه به حسب هر عضو عضوی كه در بدن وجود دارد.
    *« و تسمی المغیرة الاولی »*
    به این قوه، مغیره اولی گفته می شود.
    *« و اما المصورة فهی التی تصدر عنها تخطیط الاعضاء و تشكیلاتها »*
    وقتی اجزاء منی دارای مزاج مخصوص هر عضوی شدند قوه مصوره آن جزء ها را تبدیل می كند به عضوی كه مزاج خاص آن عضو را گرفته یعنی اگر یك جزء از منی، مزاج خاص عصبی را گرفته كه برودت است تبدیل به عصب می شود و یك جزء از منی، مزاج خاص دماغ را گرفته كه رطوبت است تبدیل به دماغ می شود. لذا به مصوره، مغیره ثانیه می گویند. چون ابتدا قوه مغیره اولی تغییرات مزاجیه را حاصل می كند و قوه مصوره، به این اجزاء صورتهای خاص آن عضو را می دهد.
    ترجمه: اما مصوره قوه ای است كه از آن قوه تخطیط اعضا و تشكیلات اعضا صادر می شود.
    *« تخطیط الاعضاء »*: در قانونچه محشی آمده *« تمییز بعضها عن بعض »* یعنی بعضی از اجزاء را از بعض دیگر تمیّز می دهد *« و اول ما یتمیز القلب »* و اولین جزئی كه تمیّز پیدا می كند و شكل می گیرد قلب است.
    « تشكیلاتها »: به این اجزاء شكل می دهد.
    *« و تسمی المغیرة الثانیة »*
    به این قوه، مغیره ثانیه هم می گویند.
    *« و اما الخادمة فهی الجاذبة و الماسكة و الهاضمة و الدافعة للثُفل »*
    آن قوه ای كه به قوه طبیعیه خدمت می كند چهار تا است:
    1 - جاذبه: یعنی در تمام اعضا بدن نیرویی وجود دارد تا غذایی را كه نافع برای عضو است جذب كند.
    2 - ماسكه وقتی غذا به سمت عضو جذب شد باید مدتی در درون عضو باقی بماند تا عضو در آن فعل و انفعال انجام دهد و آن را تبدیل به جوهر خودش كند لذا به آن نیرو و قوه، قوه ماسكه می گویند.
    3 - هاضمه: وقتی غذا در عضو باقی می ماند باید نیرویی باشد كه این غذا را مستحیل كند تا صورت غذایی پیدا كند یعنی از صورت خلطی به صورت غذایی در بیاورد كه به آن نیرو و قوه، قوه هاضمه می گویند.
    4 - دافعه: وقتی كه هضم صورت می گیرد فضولاتی از آن باید دفع شود *« چون فضولات در هر هضمی است »* پس باید نیرو و قوه ای باشد كه فضولات را دفع كند نه اینكه این فضولات در درون عضو باقی بماند و بِگَندَد تا باعث فساد عضو شود. این نیرو و قوه را، قوه دافعه می گویند.
    نكته: فرق بین قوه هاضمه و قوه غاذیه در جلسه بعد بیان می شود.