• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •                     فایل صوتی

    صفحه 29 سطر 2 قوله *« و اما الاعضاء المرؤوسة »*

    بحثی كه در این فصل شروع شد بحث از اعضاء بود. در این فصل سه بحث وجود داشت:
    بحث اول: تعریف اعضا. این بحث تمام شد.
    بحث دوم: تقسیم اعضا.
    مصنف اعضا را به دو قسم تقسیم می كند. كه در جلسه قبل وارد تقسیم اول شدیم:
    تقسیم بندی اول: تقسیم اول این بود كه اعضا در یك تقسیم بندی به دو قسم تقسیم می شوند:
    قسم اول: اعضاء رئیسه. این قسم به دو قسمت تقسیم می شود:
    اول: عضو رئیسه به حسب بقاء شخص كه عبارت از قلب و دماغ و كبد است.
    دوم: عضو رئیسه به حسب بقاء نوع كه عبارت از قلب و دماغ و كبد و انثیین است.
    قسم دوم: عضو غیر رئیسه. در این جلسه وارد توضیح قسم دوم می شویم این قسم به دو قسم تقسیم می شود:
    اول: خادم رئیسه هستند. چون اعضاء رئیسه به حسب بقاء شخص سه تا است و به حسب بقاء نوع چهار تا است پس خادم این اعضاء به حسب بقاء شخص سه تا و به حسب بقاء نوع چهار تا است كه عبارتند از اعصاب كه خادم دماغ اند و شرائین كه خادم قلب هستند و اورده كه خادم كبد اند و اوعیه منی كه خادم انثیین هستند.
    دوم: غیر خادمه رئیسه هستند. این هم به دو قسم تقسیم می شود:
    1 - مرؤوسه است.
    2 - غیر مرؤوسه است.
    اینكه در كتاب تعبیر به *« بلا خادمه »* كرده می توان آن را مقسم قرار داد و در هر دو قسم آورد و گفت:
    1 - مرؤوسه *« بلاخادمه »* است.
    2 - غیر مرؤوسه *« لا خادمه و لا مرؤوسه »* است.
    توضیح اعضاء مرؤوسه *« بلا خادمه »*: اعضایی هستند كه قُوی و نیروها از اعضای رئیسه به آنها جاری می شوند مثل كلیه و معده و طحال.
    نكته: مراد از اینكه این اعضاء، خادمه به حساب نمی آیند این است كه این اعضاء، خادمه ی مهیّیء هستند اما خادمه مطلقه نیستند یعنی خود معده خادم برای كبد هست به عنوان اینكه معده، غذا را هضم می كند و به كبد می دهد و ریه هم هوا را تنفس می كند و به قلب می دهد پس باید اینها را خادمه بگویید توجه كنید كه مراد ما از خدمت، خدمت مطلقه نیست كه شامل اینها هم بشود بلكه خدمتی مراد است كه قوه و نیروهایی كه در سه عضو رئیسی تولید می شود به اعضا بدن برساند. این نكته در قانونچه محشی صفحه 16 آمده است.
    نكته در وجه تقسیم بندی عضو به رئیسه و مرئوسه و خادمه كه در شرح عربی بود و در جلسه اول درباره آن بحث كردیم در صفحه 28 آمده است اگر كسی خواست مراجعه كند.

    توضیح عبارت

    *« و اما خادمة الرئیسة فمثل الاعصاب للدماغ و الشرائین للقلب و الاورده للكبد و اوعیة المنی للانثیین »*
    اما اعضا خادمه رئیسه مثل اعصاب برای دماغ است و شرائین برای قلب است و اورده برای كبد است و اوعیه منی برای انثیین است.
    *« و اما الاعضاء المرؤوسة بلا خادمة فهی الاعضاء التی تجری الیها القوی من الاعضاء الرئیسة »*
    اما عضاء مرؤوسه *« یعنی اعضایی كه اولا رئیسه نیستند و ثانیا خادم رئیسه هم نیستند »* اعضایی هستند كه از طریق اعضا رئیسه به این اعضاء، قُوی و نیرو افاضه می شود. در قانونچه محشی در تعریف اعضاء مرؤوسه آمده *« التی تقبل من الرئیسة عطایاها آنا فآنا »* یعنی اعضایی كه هر لحظه به لحظه از عضو رئیسه به این اعضاء، قوه و نیرو افاضه می شود. چون این اعضا هم حس و حركت دارند و هم حیات دارند و هم تغذیه می شوند.
    ترجمه: اعضاء مرؤوسه بلاخادمه اعضائی هستند كه به سوی این اعضاء، قُوی از عضو رئیسه جریان پیدا می كنند.
    *« كالكلی و المعدة و الطحال و الرئة »*
    مانند كلیه و معده و طحال و ریه.
    « كالكلی »: جمع منطقی است و دلالت بر دو كلیه می كند چون هر انسانی دو كلیه دارد.
    *« و اما الاعضاء التی لیست بخادمة و لا بمرؤوسة فهی الاعضاء التی تختص بقوی غریزیة لها »*
    اعضائی كه خادم رئیسه نیستند و مرئوسه هم نیستند یعنی اعضایی هستند كه از اعضای رئیسه، قُوه و نیرویی به آنها جریان پیدا نمی كند مثل استخوان و عضروف كه حس و حركتی از دماغ به آنها افاضه نمی شود و تغذیه ای از كبد به آنها افاضه نمی شود و حیات از قلب به آنها افاضه نمی شود.
    ترجمه: اما اعضایی كه خادمه و مرؤوسه نیستند اینها اعضایی می باشند كه مختص هستند به آن قوه ای كه به صورت غریزی در ذات آنها قرار داده شده است.
    *« و لا تجری الیها من الاعضاء الرئیسة قوی اخری كالعظام و الغضاریف »*
    به سوی این اعضایی كه خادمه و مرؤوسه نیستند از طریق اعضاء رئیسه، قوه دیگری جریان پیدا نمی كند مثل استخوان ها و غضروف ها.
    نكته: مراد از *« قوی غریزیة »* در كتاب قانونچه محشی لفظ *« غریزیة »* را به معنای *« طبیعیة »* گرفته اما در كتاب مفرح القلوب صفحه 90 به اینصورت نوشته كه مراد از قوه غریزیه، قوه طبیعیه و نفسانیه هر دو است و قوه حیوانیه استثنا كرده و دلیل آن در مفرح القلوب آمده كه چون هر عضوی قبول حیات از قلب می كند و عضوی كه حیات نداشته باشد نداریم چون اگر حیات نداشته باشد متعفن می شود یعنی استخوان عضوی است كه حس و حركت از دماغ به آن افاضه نمی شود و غذایی از كبد به آن افاضه نمی شود.
    نكته: در قانونچه محشی صفحه 17 این مطلب آمده است و در ترجمه قانون كه توسط آقای مسعودی انجام شده در صفحه 118 آمده كه بعضی از اطبا این نظریه را دارند كه استخوان همان ابتداء غذای خودش را از واهب الصور اخذ می كند یعنی همان كسی كه صورت نوعیه انسان را به انسان افاضه می كند غذای استخوان را هم در درون استخوان قرار می دهد. عبارت قانونچه محشی به این صورت است *« فذهب طائفة من الاطباء و الفلاسفه الی ان هذه الاعضاء انما تبقی بقوی فیها تخصها لم تاتها من مباد اخر »* یعنی این اعضا به وسیله قوه ای باقی می مانند كه در این اعضا وجود دارد و مخصوص به آنها است و از هیچ مبدئی، این قوی به آنها افاضه نمی شود *« بل استفادتها فی اول التكون من واهب الصور »* بلكه این قُوی را از ابتدا از واهب الصور استفاده می كند *« و اذا وصل الیها غذاءها كفت انفسها بتلك القوی »* وقتی غذای استخوان و غضروف به آنها رسید به همین غذا اكتفا می كنند *« و لا تفید عضوا آخر القوه التی فیها و لا یفیدها عضو آخر قوه اخری »* از این اعضا به اعضای دیگر قوه ای افاضه نمی شود و عضو دیگری هم به اینها افاضه قوه نمی كند *« و ذهب طائفة الی ان تلك القوی فاضت الیها من الكبد و القلب فی اول التكون تم استقرت فیها »* این قوی در ابتدای تكون از طریق كبد و قلب به استخوان و غضروف افاضه می شود سپس این قوه در درون استخوان و غضروف استقرار پیدا می كند *« و هذا مذهب جالینوس و اختاره الشیخ »* این قول جالینوس است و شیخ آن را اختیار كرده است *« و كلام المصنف یستقیم علی كلا المذهبین »* مصنف طوری بیان كرده كه با هر دو قول سازگاری دارد زیرا مصنف گفته كه از اعضای رئیسه به اینها قوه ای افاضه نمی شود حال ممكن است در ابتدا واهب الصور به آن افاضه كرده و دیگر افاضه نشد یا ممكن است كبد و قلب به آن افاضه كردند و دیگر افاضه كردند.
    نكته: اگر از شیخ سوال شود كه كدام یك از این دو قول انتخاب شود؟ ابن سینا جواب می دهد كه در اینجا طب خوانده می شود نه فلسفه، و در علم طب برای طبیب، اختلاف در این مساله هیچ دخالتی ندارد. یعنی در بحث طب این مطلب دخالت ندارد كه واهب الصور افاضه كرده یا كبد و دماغ داده است. این یك بحث فلسفی است كه باید در فلسفه مورد بحث قرار بگیرد. در ترجمه قانون آقای مسعودی صفحه 370 به اینصورت آمده *« بر طبیب بررسی و كشف راهی به سوی حقیقت از این دو اختلاف با ارائه برهان ضرورت ندارد و بر وی به اقتضای طبیب بودن راهی برای گشایش آن وجود ندارد »* چون بحث از وجود و عدم است كه مربوط به فلسفه می شود  *« و زیانی نیز متوجه او از اینگونه مجادلات نمی باشد »* چون طبیب می خواهد انسان را درمان كند و در دمان كردن، ندانستن این مطلب ضرری ندارد.
    نكته: این نكته از استاد خودمان نقل می كنیم ایشان فرمودند: امروزه می گویند سیستم عصبی در استخوان و غضروف وجود دارد. اگر وجود داشته باشد می توان دو جواب داد:
    جواب اول این است كه این بحثی كه شده طبق مبنای قدما است.
    جواب دوم این است كه یك نكته اساسی در اینجا وجود دارد و این نكته را باید از اول قانونچه تا آخر قانونچه مد نظر داشته باشید و آن نكته این است كه مطالبی كه در این كتاب مطرح می شود نسبی است. در اینجا هم از این قانون استفاده می شود و گفته می شود اعصاب حس و حركت در بدن انسان به طور ملموس قابل شهود است اما وقتی استخوان را با دست و پا كه دارای عصب حسی هستند مقایسه كنید می بینید استخوان نسبت به دست و پا چنین حسی را ندارد لذا گفته می شود حس ندارد.
    همین دو جواب را می توان در این مطلب بیان كرد كه گفته می شود مغزِ استخوان از ورید تغذیه می كند و خود استخوان هم از مغزِ استخوان تغذیه می كند.
    نكته: در كتاب مفرح القلوب صفحه 89 آمده عضو مرنوس چهار گونه است زیرا دو عنوان در اینجا وجود دارد كه عبارتند از رئیس بودن و خادم بودن است. آن 4 صورت عبارتند از:
    1 - رئیس باشد اما خادم نباشد مثل دماغ و انثیین.
    2 - رئیس باشد و خادم هم باشد مثل كبد. چون كبد به خاطر اینكه قوه تغذیه را به اعضا می رساند و منشا نیروی نباتی است لذا عضو رئیسه است اما بنابر اینكه قبول حیات از قلب می كند پس مرؤوس است و بنابر اینكه خدمت برای قلب و دماغ می كند خادم است.
    3 - رئیس نباشد اما خادم باشد مثل معده. اما اگر مثال به اورده و شرائین زده شود بهتر است
    4 - رئیس نباشد، خادم هم نباشد مثل لحم حساس.

    صفحه 29 سطر 13 قوله *« و تنقسم »*

    تقسیم بندی دوم: اعضای بدن به طور كلی به دو قسم تقسیم می شود. عضو یا مفرد است یا مركب است.
    عضو مفرد و مركب: عضوی است كه اگر بخشی از آن عضو را جدا كنید و كنار خود عضو قرار دهید هر تعریفی كه برای كل عضو شود اگر برای جزء هم صادق باشد و همان اسمی كه برای كل عضو گفته می شود برای جزء هم گفته شود به این عضو، عضو مفرد می گویند. اما اگر به اینصورت نباشد به آن عضو مركب می گویند مثل استخوان و لحم كه اگر یك تكه از آن را جدا كنید به همان جزء، تعریف استخوان صدق می كند به همان نحوی كه تعریف استخوان بر كل استخوان صدق می كرد و اسم استخوان هم بر آن جزء صدق می كند به همان نحوه ای كه بر كل استخوان صدق می كرد اما عضو مركب عضوی است كه به اینصورت نباشد مثل دست كه اگر بند انگشت را جدا كنید به آن، بند انگشت می گویند نه دست.

    توضیح عبارت

    *« و تنقسم الاعضاء بالجمله الی مفرده »*
    *« بالجمله »*: در حاشیه محشی نوشته « علی الاجمال » یعنی به طور مجمل تقسیم بندی دیگر می كنیم. شاید وجهش این باشد كه در ابتدا تقسیم بندی مفصل واقع شد الان تقسیم بندی دوم نسبت به تقسیم بندی اول مجمل می شود.
    *« و هی التی ای جزء محسوس اخذ منها كان مشاركا للكل فی الاسم و الحد »*
    *« فی الاسم »* متعلق به *« مشاركا »* است. ضمیر *« اخذ »* و *« كان »* به *« ای »* بر می گردد.
    عضو مفرد عضوی است كه هر جزء محسوس*« یعنی مرئی از آن را ملاحظه كن نه اینكه اینقدر ریز باشد كه نتوان آن را دید »* كه آن جزء از آن اعضا اخذ شود آن جزء مشارك با كل می شود در اسم و حد.
    *« و الی مركبه و هی التی لا تكون كذلك »*
    و تقسیم می شود به عضو مركب و عضو مركب مثل عضو مفرد نیست.
    *« لا تكون كذلك »*: یعنی *« ای جزء محسوس اخذ منها لم یكن مشاركا للكل فی الاسم و الحد »*
    *« و تسمی الاعضاء الآلیه »*
    به عضو مركب، اعضا آلی می گویند. در كتاب مفرح القلوب بیان كرده كه عضو مركب را عضو آلی گویند چون آلت و وسیله نفس در تمام حركات و افعال خودش است در اینجا اشكال می شود كه عضو مفرد هم آلت نفس انسان هست مثل اورده و شرائین. جواب داده می شود كه این حرف صحیح است ولی تسمیه عضو مركب به عضو آلی مناسب تر است چون مقصود از خلقت عضو مركب این است كه آلت و وسیله نفس باشد بر خلاف عضو مفرد كه مقصود از خلقت آن، این است كه برای عضو مركب استفاده شود.