• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • شكوكي كه گفتيم مربوط به اجزاء است و اين صحبتش تا حدودي شد ي; وقت شك در تحقيق شده است يا تحقيق مانع است يا حقيق رافع است اينها هم علي الاجمال عرض مي كنيم كه كليه شكوكي كه به صلاة تعلق بگيرد چه از حيث اجزاء و چه از حيث شرايط و چه از حيث موانع و قوامع چنانچه بعد از عمل باشد اعتنا نمي شود لكن در بعضي از شروط از لحاظ ديگر محل صحبت شده است.
     چند جور احتمال مي رفت در شرع يعني چند جور اعتبار شده است يه وقت يك چيزي را شرط نفس طبيعت الصلاة قرار مي دهند مثل استقبال مثل سطر طهور اينها شرط نفس طبيعت صلاة است اينكه در بعضي از نوشته ها هست كه اينها از شرائط صلاة هست در حال اجزاء اين تمام نيست بر عقيده من اينها از شرائط نفس طبيعت است یك قسم از شرائط برحسب تصور شرائط نفس طبيعت است يعني هيچ اجزاء ملاحظه نشده است همين نفس طبيعت ملاحظه شده است به شرط نفس طبيعت قرار داده شده است البته چيزي كه شرط نفس طبيعت قرار داده شد هر وقت همه اش اين شرط بايد باشد.
     يك قسم از شرائط شرائطي است كه شرط طبيعت است اما در حال اجزاء در حالي كه اين اجزاء محقق  مي شود يك شرطي را شرط طبيعت در اين حال قرار داده اند اين هم يه قسم از شروط كه محتمل است بعضي از شروط اينطور است .
    يك قسم از شرائط است كه شرائط اجزاء است حالا ممكن است كه شرط اجزاء تمام اجزاء باشد ممكن است شرط بعضي از اجزاء باشد به شرط طبيعت نيست شرط طبيعت است مثلاً در باب استقرارمحتمل است كه اين شرط استقرار شرط طبيعت در حال ايجاد جزء باشد و ممكن است كه شرط براي خود جزء باشد اين ديگر استظهارش كه از اين قسم است يا از آن قسم است در فقه است.
     بعضي چيزها هم هست كه شرط نيست لكن عقلاً مقوم جزئيت است مثل موالات در عروض كلمات اين از شرط كلمه نيست كه موالات داشته باشند در عروض بلكه مقدم تحقق كلمه اين است كه اين مثلاً سه حرف يا حرفي كه هست موالات داشته باشند اگر چنانچه يك حرفش را حالا بزند يك حرفش را ديگرش را بعد تلفظ كند با حرف ديگرش را بعدها تلفظ كند اصلش تحقق كلمه، كلمه محقق نمي شود در باب كلمات و آيات هم همين طور است يعني آيه هم اگر چنانچه مثلاً يك آيه اي را بخواهد بخواند يك كلمه را حالا بگويد يك كلمه اش را فردا كلمه ثالثش را هم پس فردا اين عقلاً كلمه محقق آيه محقق نشده است آيه يك نحو وحدتي درآن است و اثر اعتبار و اگر اين بخواهد محقق شود بايد توالي داشته باشد و توالي عرفي مثلاً يا توالي به طوري كه نحو صورت باشد اين طورها باشد .
    اما اگر چنانچه يك كلمه را حالا بگويد يك كلمه رابعد از دو روز ديگر بگويد يك كلمه را چند روز دیگر بگويدتا آيه سجده مثلا تمام بشود .اين آيه سجده نخوانده كه سجده لازم داشته باشد فرقي مابين حروف كلمه با كلمه اي كه در آيات است از اين جهت نيست گاهي وقتها هست كه تقوم آيه به اين است كه صورتش محفوظ باشد و بشود يك آيه اگر متفرقات باشد اين محقق نمي شود در نظر عقل و عقلاً به اينكه اين تحقق پيدا كرد بناءعلیه در بعضي از كلماتي كه مي بينيد فرق گذاشتن ما بين حروف و مابين كلمات و آيات اينها تمام نيست .
    حالا آن چيزي كه مورد بحث در اينجا هست اين است كه اگر چنانچه يك چيزي شرط باشد از براي طبيعت مثل طهور اينكه عرض كردم طهور شرط طبيعت است نه شرط اجزا طبيعت در حال اجزاء براي اينكه اگر چنانچه شرط طبيعت در حال اجزاء باشد معناش اين است كه در حالي كه اجزاء نيستند شرط نيست پس مي شود محدث مي شود در اين حال كسي تكبير بگويد و محدث بشود وضو بگيرد حمد را بخواند محدث بشود بعد سوره را بخواند بضرورة اين نمازش باطل است.و همين طور استقبال كسي اگر چنانچه شرط صلاة باشد در حال اجزاء چنانچه بعضي فرموده اند اين لازمه اش آن است كه اگر چنانچه يك آيه را بخواند بعد استدبار كند و برگردد آيه بعد را بخواند با نمازش صحيح باشد در حالي كه بلا اشكال باطل است اينها شرط طبيعت صلاة هستند و طبيعت صلاة فقط اجزاء نيست پيشتر هم عرض كردم وقتي تكبير گفت اين وارد در طبيعت است در آن حالي هم كه قرائت نمي كند باز وارد طبيعت است طبيعت صلاة الان هم محقق است در وقتي كه ركوع كرد چنانچه صلاة موجود است در آن وقتي هم كه ركوع نمي كند ايستاده است موجود است در آن حالي كه قرائت مي كند در آن حالي كه ذكر مي گويد در آن حال كه ذكر نمي گويد همه اينها صلاة محقق است .بناءعلیه اينطور از شرائط كه مثل قبله و طهور و اينها باشد ستر اينها شرائط نفس طبيعت هستند و نه شرائط طبيعت در حالي كه اجزاء را موجود مي كنند.
     بله مثل استقرار ممكن است اينطور باشد كه شرط طبيعت باشد در حالي كه قرائت نمي كند استقرار لازم نيست در حالي كه سجده مي كند در حالي كه سجده نكرده و ساكت است استقرار لازم نيست استقلال هم شايد همينطور باشد كه در حال قرائت و اينها استقلال لازم باشد. اما اگر چنانچه در حال قرائت نيست حالا خط كش را جايي بگذارد و قرائت را رها كند و معلوم نيست لازم باشد.
     حالا آن چيزي كه در موضوع ما محل كلام است اين است كه من يك وقت شك مي كنم در شرط طبيعت يا شرط طبيعت در حال اجزاء قبل از ورود در صلاة خوب بلااشكال اگر شك كردم كه ستر موجود است طهور موجود است استقبال موجود است همه بايد احراز بكنم هنوز شك وارد نيست يك وقت هم بعد از فراق است تمام شد نماز شك مي كنم معلوم است كه اعتنا نكنيم .
    يك حال ديگر بين صلاة است در بين صلاة من شك مي كنم كه آيا طهور دارم يا ندارم آيا راجع به طهور در بين صلاة بايد چه بگوييم ،بگوييم كه طهور محقق و به طور مطلق محقق است اين نماز را با آن بخوان نمازهاي بعد هم بخوان يا بگوييم طهور به نسبت اين صلاة محقق است و از حالا به بعد نماز را تمام كن و براي نمازهاي ديگر طهور تهيه كن يا بگوييم تا حالا محقق بوده از حالا به بعد بايد شما طهور را تهيه بكنيد و نماز را بايد رها كني طهور را محقق كني.
     گفته شده است به اين كه يعني دو نفر از اعازم يكي ازآنهااينطور گفته است كه ممكن است مابين طهور و استقبال و ستر فرق بگذاريم استقبال و ستر اينها محلي ندارند اينها خود صلاة محلشون است يك محل مقرر شرعي ندارد اينها در حال صلاة بايد باشند و اما قبل از صلاة اينطور نيست كه محل ستر تستر باشد يا محل استقبال باشد قبل از تحقق صلاة اينها محلش نيستند. بناءعلیه اينها معتبر در خود صلاة هستند اينكه ما بايد قبل از صلاة هم بايد ستر را تهيه كنيم و هم استقبال را احراز كنيم اين حكم عقل است به اينكه اين مقدمه بايد براي اينكه شرط را محقق كنم اين مقدمه جلو بيفتد .
    و اما از نظر شرع شارع نفرموده است كه محلش اينجا است .اما در باب طهور اينطور است كه محل دارد اگر ما طهور را عبارت از مسح كان كان غسل كان دانستيم كه محل ان قبل از صلاة است بلااشكال .و اگر چنانچه ما شك كرديم در اين كه اين را غسل كان و مسح كان را ايجاد كرديم بايد بگويم ايجاد شده است و اگر چنانچه ما مسح كان و غسل كان را محصل طهور بدانيم طهور در صلاة معتبر است لكن مسح كان و غسل كان محصل طهور هستند اينجا گرچه طهور نسبت به اجزاء آتيه نسبت به اجزائي كه بعدي مي آيند وقتش نگذشته است نسبت به مامضي نسبت به اجزاء گذشته وقت طهور گذشته است و تجاوز شده است اما نسبت ماياتي تجاوز نشده لكن نسبت به محصلشان تجاوز شده است اطلاق كل ما شككت و فيه مما قد مضي محصل را مي گويد محقق شده است محصل وقتي محقق شد اثرش هم مرتب مي شود كه طهور است نسبت به اين نماز طهور را ما احراز كرديم به اينكه قاعده تجاوز را جاري كرديم در محصل وقتي محصل را شارع فرمود هست پس اثر مترتب بر او هم كه طهور است هست وقتي طهور تحقق پيدا كرد نسبت به اجزايي كه موجود نشده است طهور را ما می گوييم ما محقق است و آنجا كه محصلش است گذشت و كافي است براي همين معنا نسبت به نمازهاي آتيه بايد ما وضو بگيريم اين مال يك نفر از محققين است .
    یك نفر ديگر از ايشان متحير مانده است در اينكه خب استصحاب و قاعده تجاوز چه فرقي دارند اگر بنا باشد كه قاعده تجاوز اصل محرز باشد استصحاب هم اصل محرز باشد چه طور در استصحاب اگر شما استصحاب طهور مي كرديد ديگر نمي گويي براي اين نماز مي گويي براي همه اما وقتي احراز طهور را به قاعده تجاوز كردي مي گويي براي همين نماز نه براي همه پس نمي دانيم بايد چه بگوييم مشكل است كه ما بگوييم كه براي همه بخواهيم اختصاص بدهيم پس فرقش با قاعده استصحاب چيست بعدا بعد از ترديد و تحير و اينها مي گويند بهتر است اينطور بگويي كه نسبت به اين نمازي كه در دستش است كافي است همين احراز شده است نسبت به نمازهاي ديگر بايد احراز شود يه وجهش هم نمي گویند از باب اينكه نمي دونند چه بگويند.
     ما عرض مي كنيم اما آن مطلبي را كه شيخ ما رضوان الله تعالي عليه فرمودند كه اول بود آن مورد مناقشه است اين مطلب را هر دو هم مرحوم شيخ رحمة الله و هم مرحوم ديگري فرموده اند كه از آيه شريفه بعيد نيست كه استفاده كنيم كه محل طهور قبل از صلاة است اذا قلتم الا الصلاة فاغسلوا وجوهكم  اين معناش اين است كه شارع فرموده است وقتي كه  شروع به نماز مي خواهي بكنيد و نماز مي خواهيد بخوانيد بايد طهور تهيه كنيد پس معلوم مي شود وقتش اينجااست به خلاف سترواينها كه وقت معيني شارع معين نكرده است اين حرف مورد مناقشه است براي اينكه وقتي بناشد كه اگر ما فرض كرديم كه طهور مال صلاة است صلاة طهور دارد عقلاً حكم مي شود كه وقتي مي خواهيد طهور را تهيه كنيد وقتي مي خواهي نماز بخواني وضو بگيری اين حكم عقل است اين جايي كه حكم عقل است كه وقتي مي خواهي نماز بخواني بايد حالا وضو بگيري قبل از نماز وضو بگيري بعد از اينكه حكم عقل به اين معنا باشد ما نمي توانيم بگوييم كه اين حكم شرعي است اينكه شارع فرموده است اذا قمتم الي الصلاة فاغسلو وجوهكم و ايديكم اگر نگوييم كنايه از اعتبار طهور در صلاة است لااقل اين معنا است كه ازآن اعتبار اين معنا كه شارع اين را برايش وقتي معين كرده است و آن وقتش قبل صلاة است از آيه شريفه نمي شود استفاده اين معنا را كرد .
    حالا اگر چنانچه اين معنا را استفاده نكرديم اما كلام شيخ ما كه اگر مسح كان است كه در نماز معتبر باشد اين وقتش گذشته است صحيح اما اگر طهور معتبر باشد ايشان مي فرمايند اصل را بر محصل جاري مي كنيم و ترتيب اثر مي دهيم اين مورد مناقشه است در جاهايي كه شارع مقدس يك چيزي را مي خواهد اعتبار كند سبباً از براي يك شي ديگري يك وقت اينطور لسان دليل اينطور است كه اذا وجد هذا وجد هذا اگر چنانچه غليان حاصل شد يحرم اذا غلي يحرم خب حرمت را جعل مي كنند دنبال غليان كه جعل حكم است دنبال يك شي ديگري.يك وقت هم جعل سببيت مي كنند مي گويند الغليان سبب لذلك بالتعيين. اگر چنانچه جعل حكم بكند جعل حرمت را بكند دنبال اين اشكال ندارد چنانچه با اصل ما ثابت كرديم اين را ترتب حكم مي شود چون ترتب حكم شرعي است حكم دنبال اين است اگر غليان را بايك اصلي مثلاً ما ثابت كرديم حكم شرعي بر آن مرتب مي شود.اگر اما چنانچه جعل سببيت بكند جعل محصليت بكند ترتب مسبب بر سبب عقلي است نه شرعي شارع نفرموده كه الغليان سبب براي حرمت ولو سبب شرعي ،سبب شرعي للحرمه بسيار خوب سبب بودن شرعي بودن شرعي اين از براي حرمه معلوم اما ترتب سبب بر مسبب ديگر به حكم شرع نيست اين حكم عقل است .
    بناءعلیه اگر چنانچه ما با اصلي بخواهيم ثابت بكنيم اين را كه ترتب پيدا كرداين مسبب بر اين سبب اين مثبت است ما نحن فيه از اين قبيل است كه فرض اين است كه شارع مقدس طهور را شرط قرار داده است و از براي طهور محصل قرار داده است غسل كان و مسح كان را محصل طهور قرار داده است پس ما يك محصل به شرط داريم يك ترتب محصل بر محصل داريم كه اين مرتب بر اين است ايني كه شرعي است اين است كه طهور شرط است براي صلاة و همين طور مسح كان و غسل كان محصل و سبب براي طهور اما اينكه الطهور وجد بعد هذا المحصل اين عقلي است بعد از اينكه سبب قرار داد شارع اين را براي او قهراً حكم عقل اين است كه وقتي سبب محقق شد مسبب هم محقق مي شود حالا شما مي خواهيد با قاعده تجاوز كه اصلي از اصول است كه كل ما شككت فيه مما قد مضي فامضه كما هو مي گوييد محصل محلش عبارت از قبل از صلاة است لكن شما مي خواهيد كه با قاعده تجاوز احراز كنيد محصل را احراز هم كرديد محصل را لكن شما مي خواهيد بعد از اين احراز كنيد طهور را براي صلاة اين احراز طهور از براي صلاة محل اشكال است را اینكه طهور را سببيت دارد محصل از براي تحقق طهور و سبب هم شرعي است سببيت هم شرعي است لكن ترتب مسبب علي السبب عقلي است و چون اين ترتب سبب علي المسبب عقلي است ما نمي توانيم با قاعده تجاوز اگر جاري كرديم در محصل نمي توانيم بگوييم كه طهور حاصل شده است و احراز طهور كرديم تا اينكه مترتب شود بر آن مطلبي ديگر كه صلاة محقق است با طهور اين اشكال در نظرشان است كه اين را نمي توانيم بگوييم .
    اما اين تحيري كه بعضي آقايون دارند راجع به اينكه بايد چه بگوييم آيا محرز است چي هست خب اين را يك كلمه شيخ دارند در محل خودش كه مورد اخير هم هست كه عرض كرديم كه محرز یك وقت محرز مطلق است استصحاب مي گويد كه وقتي طهور داشتي سابقاً نقض يقين به شك نكن كه طهور داري هيچ قيدي نمي خورد بر طهور داری علي هذا اگر چنانچه ما قبل از صلاة شك كرديم كه آيا طهورداريم يا نه استصحاب طهور را مي كنيم براي این نماز و براي آن نماز و براي هر نمازي در دنيا آن طهور كافي است براي آنكه شارع تعبد كرده ما را به تحقق طهور و احراز طهور كرده محرز است استصحاب طهور را به قول مطلق در قاعده تجاوز قول مطلق نيست حكم در  كلما شككت فيه مما قد مضي است و براي اين محرز هم بشود براي مامضي محرز است اگر چنانچه من بعد از نماز شك كنم دراينكه طهور داشتم يا نه ما مضي عبارت است از اين نمازي كه من خواندم طهور داشتم شارع مي فرمايد كه بنسبه الی مامضي توطهور داشتي اما نسبت به ماياتي تعبد نكرده است نگفته است دليلي نسبت به اينكه توطهور داري وقتي دليل اين را نگفته است مقتضاي اشتغال مقتضاي استصحاب اين است كه من طهور براي نماز تهيه كنيم اما در بين صلاة اگر بين صلاة من شك بكنم در اينكه آيا طهور دارم يا نه و فرض هم اين است كه طهور مال طبيعت است يا مال طبيعت در حال اجزاء است هر كدام از اينها مي خواهد باشد اگر چنانچه مال طبيعت باشد يا مال طبيعت در حال اجزاء باشد نسبت به طبيعت تا اينجا محقق است و نسبت به اجزاء تا اينجا مامضي است از اينجا به بعد مال ماياتي نفس طبيعت است و طبيعت در تمام اينجاها محقق است از اول كه تكبير مي گوييد وارد طبيعت هستيد تا وقتي كه سلام مي گوييد در بين نماز در ركعت اول كه شما شك كرديد طبيعت تا اينجا مستمر بوده است و طبيعت ما مضي و ماياتي دارد مامضي طبيعت قاعده تجاوز درستش مي كند اما ما سياتي طبيعت را نمي تواند درست كند مامضي اجزاء را قاعده تجاوز درست مي كند، اما ماسياتي اجزاء را نمي تواند درست كند بناءعلیه كه اولا اشكال كرد كه چرا محرز مطلق نباشد جوابش اين است كه عرض كردم و ثانيا اختيار مي كنم نسبت به همين نماز هست نسبت به مامضي و ماسياتي اين تفسير بي جايي است برای اینكه اگر چنانچه مامضي را ماسياتي هم درست مي كند بايد مطلقا درست كند و اگر نسبت به مامضي درست مي كند هم اجزاء این آتيه و ماياتي است و هم شرائط بعد ماياتي است اين تعبير تعبير صحيحي نيست و الحق اين است كه طهور مال نفس طبيعت است لاصلاة الا بطهور افاده مي كند كه نفس طبيعت اين طهور را درآن اعتبار شده است و اگر در بين نماز يا شك بكنيم نسبت به ما بقي ماسياتي نمي توانيم درست بكنيم و چون نمي توانيم درست بكنيم اگر دليلي نباشد كه حالا وضو را بگير وبعدش را درست بكن ابن نماز باطل است و بايد برويم طهور تهيه بكنيم و نماز بخوانيم اين راجع به شرط اينطور.
     قضيه اجزاء حروف و كلمات و اينها همشون وقتي مامضي باشد و من شك بكنم شكم به حساب شي است فرق مابين شرائط ،اجزاء، موانع هيچ نسبت زيرا همه اينها بر شيئ صدق مي كند و فرموده است كل شيئ شكلت فيه و قد جاوز يا كل ما شككت فيه مما قدمضي  به حساب شيئ تمام اجزاء كه اعتبار شده است از شرع يا عقل آن را اعتبار كرده و شرع هم دنبال كرده و تصويب كرده آن  را تمام اينها را قاعده تجاوز درست مي كند.