• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • گفته شده بود كه اگر بنا باشد كه اختصاص داشته باشد این قاعده تجاوز به همین فرض كه در صورت علم به حكم و موضوع منشا شك نسیان  یا غفلت باشد این عسرو حرج لازم می آید بلكه اختلاف نظام معاشا و معادا لازم می آید واینها را دلیل بر این گرفته بودند كه اطلاق ادله است ولو اطلاق ادله هم نباشد خود اینها مستقلا دلیل هستند و منتهی چون درست ثابت نمی دانستند لابد این حرف را زده اند.
     ما عرض كردیم كه اما در باب عبادات كه اگر چنانچه یك شك زیادی باشد و ربطی به آثار هم  داده بشود در باب صلاه است  و اما سایر عبادات نه این قدر ما مستطیع داریم كه اگر چنانچه مستطیع ها بخواهند ترتیب اثر بدهند لازمش اختلال نظام و بهم خوردن نظام است ولو عسر وحرج نسبت به آنها هم محتمل است لكن اصلش اصلش شكوك آنها اینقدرزیاد نیست اونهایی كه حج می روند خب اعمال محدوده ای دارند كه همه می توانند عمل شبیه بهم بكنند و اركان حج به جا می آید و در باب صوم هم اینقدر ها شكوكی نیست در كار اینی كه مهم است صلاه است  كه اگر بنا باشد كه اگربناباشد تمام شكوك صلاتی را ترتیب اثر بدهند باید مردم معتكف مسجد بشوند و هی نماز بكنند اینكه امسال نماز خواندند برای سال ها ی سابق بعد سال بعد كه پیش آمد بازهمین شكوك هستش كسی نمی تواند علم پیدا كند به واقعیات حالا ما.
     بناء علیه لكن ما از وجوهی عرض می كنیم كه نه همچین چیزی لازم نمی آید نه عسر وحرجی است نه اختلال نظامی است نه از این مسائل.
    یك وجه این بود كه این طور نیست كه همه مكلفین بدانند كه از روی جهل بوده است و من باب تصادف بوده است یا من باب مثلا انطباق بر ضد بوده است مكلفین مختلفند اكثر مكلفین كه در بازار ها زندگی می كنند آنها مسائل را می دانند و بله خب یك دسته هم آنهائی هستند كه در مثلا خارج هستند و در كوهستان ها هستند و اینها كه اصلا اعتنائی هم به این مسائل ندارند به بازار هم مربوط نیست نظام هم به آنها مربوط نیست اونهایی كه نظام به آنها مربوط است  عبارت از اهالی شهرستان ها بازارهای مسلمین و اینها هستند و اینها اینطور نیست كه مسائل را ندادند و همه شان روی مسئله ندانستند اشتباهی كرده باشنداكثر اینها مسائل را می دانند و اشتباهشان روی این است شبهه شان این است كه آیا از روی سهو و نسیان اتیان كرده اند ین نه. و لا اقل اینكه نمی دانند حال سابقشان چی بوده . چون این معنا رانمی دانند یه وجه این  بود كه نه استصحاب جاریست نه قاعده تجاوز و چون قضا به امر جدید است برائت دارند از قضا وقتی اثبات قضا نشد برائت است.
     وجه دیگری كه عرض كردیم و یك قدری مثل اینكه درست تقریب من وافی نبوده است این است كه ما به قاعده لاتعاد تمسك كردیم و عرض كردیم كه اما راجع به اركان كه اعاده لازم دارد حكمی است در كار بسیار كم است آدمی كه نداند نمازش ركوع دارد و سجود دارد و تكبیره الاحرام دارد می دانند این مطلب را و اگر چنانچه اشتباهی در كار باشد و احتمال تخلفی باشد احتمال در غیر اركان است حالا ما فرض می كنیم كه در غیر اركان كه این شكوك می آید یك وقت فرض می كنیم كه قاعده لا تعاد هم برای جاهل به حكم است و هم برای ناسی حكم و مشتبه و اینها آنی كه ما عرض می كنیم راجع به لا تعاد است این است كه لا تعاد مال محرز ترك نیست مال ترك واقعی است كسی كه این غیر این خمسه این اجزاء را غیر این خمسه این اجزاء را به حسب واقع ترك كرده است چه بداند كه ترك كرده چه نداند كه ترك كرده است این لا تعاد الصلاه دارد علم به اینكه من ترك كرده ام این علم دخالت ندارد در مسئله لا تعاد الصلاه الا من خمس یعنی از هیچ جهتی از جهات دیگری از واقعیات اینها نماز اعاده ندارد و صحیح است نماز كنایه از صحت نماز است  نماز اگر این خمس مفروض باشد صحیح است و در غیر این خمس هر خللی دارد بشود و مقصود خلل واقیعت است نه خلل احرازی.
     بناءعلیه ما در هریك از این اجزای كه غیر خمسه است شك بكنیم این علم داریم تفضیلا كه نمازمان صحیح است و در غیر این خمس هر خللی دارد بشود و مقصود خلل واقعیت نه خلل علمی احرازی.
     بناء علیه ما در هر یك از این اجزائی كه غیر خمسه است شك بكنیم این علم داریم تفصیلا كه نمازمان صحیح است برای اینكه یا اتیان كردیم یا موضوع قاعده لاتعاد است از این دو حال خارج نیست مثلا اگر من شك كردم كه حمد را بجا آوردم یا به جا نیاوردم به حسب قواعداولیه وقتی شك كردم باید بجا بیاورم یعنی نماز را اعاده بكنم برای اینكه جزء مركب اگر چنانچه اتیان نشد باطل است مركب لكن ما علم داریم به اینكه اعاده لازم نیست و نماز صحیح است برای اینكه یا اتیان كرده ام یا اتیان نكرده ام اگر اتیان كرده ام كه اتیان شده است و اگر هم اتیان هم نكرده ایم لاتعاد است لاتعاد می گويد اتیان نمی خواهد اعاده نمی خواهد صحت را علی فرض اینكه ترك كرده باشم ما لاتعاد را اجرا می كنیم نه در مورد شكش كه بگویم لاتعاد موضوع شك را نمی گوید موضوع فی الواقع را می گوید مورد شك ما یك طرفش واقع است عمل شده است یك طرفش واقع عمل نشده است اگر بحسب واقع ما قرائت را اتیان كرده باشیم كه نمازمان صحیح است و اگر بحسب واقع اتیان نكرده باشیم لاتعاد می گوید نمازتان صحیح است آن به حسب قواعد اولیه صحیح است این طرفش هم به حسب قاعده لاتعاد صحیح است .
    بناء علیه ما شبهه ای در صحت صلاه نداریم در شك ماادای اركان و شك اركان هم از ناحیه شبهه حكمی این یا نیست یا بسیار نادر است كه نوبت به این كه بازار به هم بخورد  و اینها نمی رسد و عسر وحرج هم لازم نمی آید اگر چنانچه فقط شكشان هم مربوط به اركان باشد این كم است و این قدر نیست كه عسر و حرج حتی لازم بیاید.
     بناء علیه ما كه لاتعاد را تمسك می كنیم این برای این جهت بود نه برای اینكه ما بگويیم لاتعاد شكم را می گیرد نه لاتعاد واقع را می گیرد نه مشكوك را می گیرد نه متیقن بما انه متیقن موضوع حكم است واقع موضوع حكم است و واقع هم آنجا از دو حال خارج نیست یا اتیان شده است یا اتیان نشده اتیان نشده لاتعاد دارد اتیان شده هم به حسب قواعد صحیح است این هم یك حرف.
     یك حرف دیگر هم این است كه ما غمض عین از همه این مطالب بكنیم ما نمازی كردیم فرض این است كه قاعده تجاوز بعد از اینكه نماز را حالا اتیان كرده حالا تجاوز در اصل صلاه تجاوز كرده یا نه آنكه شك آن قسم از تجاوز است و موضوع بحث ما این نیست حالا موضوع بحث این است كه نماز را می داند كه در سابق نمازهاش را اتیان كرده است لكن شك در این معنا دارد  كه آیا این نماز ها را مطابق با مامور به اتیان كرده است یا مطابق با تكلیف اتیان نكرده است .
    بناءعلیه استصحاب عدم صلاه نیست در اینجا اگر چنانچه من احتمال بدهم كه این نمازی را كه در خارج اتیان كرده ام صحیح است من احتمال این را بدهم این احتمال از باب این می شود كه من شك دارم در اینكه  آیا قضا بر من است یا نه برای اینكه اگر چنانچه نماز من صحیح باشد فقط قضا نیست و اگر صحیح نباشد قضا است شما باید اثبات بكنید كه این نمازی كه اتیان كردی مطابق با مامور به نیست تا آن را اثبات نكنید و از آن طرف این نمازت مطابق مامور به نیست یقین هم داری دیگر نمازی دیگه نخواندی پس باید اعاده بكنی پس باید قضا بكنی مادامی كه اصل در این صلاتی كه من اتیان كردم یك وقت به عبارت اخری یه وقت من شك دارم كه آیا نماز خواندم یا نه انجا استصحاب عدم اتیان نماز و آن حرفها است كه آیا با استصحاب عدم اتیان نماز قضا حاصل می شود یا نه او احتمال این بود گفتیم قضا ممكن است ثابت بشود یك وقت این نیست من احتمال اینكه نماز نخوانده باشم نمی دهم نماز را می دانم خوانده ام احتمال می دهم كه نماز را مطابق با مامور به انجام داده باشم و احتمال می دهم كه مخالف با مامور به این احتمال من كه این نماز من موافق با مامور به هستش از باب این می شود كه من شك كنم كه قضا آمده است به عهده ام یا قضا نیامده این احتمال كافی است در اینكه در قضا برائت حاصل بشود برای اینكه محتمل است قضا آمده باشد محتمل است نیامده باشد و چون قضا تكلیف جدید است احتمال من می دهم كه یك تكلیف جدیدی بر من تعلق گرفته باشد احتمال هم می دهم نگرفته باشد قاعده برائت است و شما بخواهید كه این نمازی را كه من اتیان كردم اثبات كنید كه مطابق مامور به نیست نمی توانید برای اینكه این نماز كه من اتیان كردم چه وقت موافق با مامور به نبود تا شما استصحاب كنید اینكه حالت سابقه ندارد كون رابطش حالت سابقه ندارد كه بگوید این نمازی را كه من خوانده ام یك وقتی نماز خوانده یك وقت مطابق با مامور به نبود و حالا هم من استصحاب می كنم عدم مطابقت با ما مور به اینكه حالت سابقه ندارد بخواهید بگوئید كه من قبل از اینكه اصلا نمازی اتیان كنم نمازم موافق با مامور به نبوده است نمازم موافق با مامور به نبوده یعنی اتیان نكردم من اصلا چون اتیان نكردم پس موافق با مامور به نبوده این كون تام است شما بخواهید بگوئید نماز لم یكن صلاتی لم تكن صلاتی موافقا للما مور به لاجل اینكه صلاتی نبوده است این را بخواهید بیاورید تا این زمان و بگوئید این صلاه من موافق با مامور به كون تام را كه لم تكن صلاتی مطابقتا للمامور به را به كون تام بیاوری تا این زمان و حالا چون منحصر به این فرد است بگوید كه وقتی لم تكن صلاتی منطبقتا للماموربه تا حالا پس این صلات من به طور كون رابط لم یكن مطابقا للمامور به این هم اصل مثبت است با كون معمولی استصحاب می خواهید بكنید و كون رابط را استصحاب بكنید و این هم اصلش جاری نیست از باب اینكه مثبت است نمی توانید شما با این كون رابط آن كلی استصحاب بكنید بعد حال این مصداقی كه در خارج تحقق پیدا كند كشف بكنید و منتقلش كنید به این این هم مثبت است .
    بناءعلیه اگر ما هیچ هم نداشته باشیم الا همین معنا هیچی نباشد دركا ر الا همین معنا كه من نمازی كردم و احتمال صحت می دهم وقتی احتمال صحت دادم پس احتمال می دهم كه امر به قضا نداشته باشم قاعده برائت جاریست و شما در هر چی كه شك كرده باشید در ركن شك كرده باشید در غیر ركن شك كرده باشید حالاي كه شما نظر می كنید بر حال سابق خب احتمال این معنا كه نماز شما صحیح باشد می دید و ما نه قاعده تجاوز داریم و نه هیچ نداریم لكن شما باید اثبات این معنا را بكنید كه این فرد از صلاتی را كه من در فلان روز بجا آورده ام این موافق با مامور به نبوده است من هم فرض این است كه نمازی دیگر غیر از این نخوانده ام می دانم كه غیر از این دیگر نخوانده ام پس وقتی نمازی دیگر نخوانده ام این هم مطابق با مامور به نبوده است من باید قضا كنم لكن همچنین اصلی ما نداریم كه اثبات كند كه این مطابق با مامور به با این نیستش و این غیر اون مطلبی است كه من شك در اصل نماز دارم كه آن صحبت درآن روی این است كه استصحاب عدم اتیان صلاه تا آخر وقت اثبات قضا می كند با نمي كند این مسئله غیر از آن مسئله است این اصل عدم كون هذه الصلاه مطابقا للماموربه این معنا را ما نمی توانیم اثبات بكنیم وقتی این معنا را اثبات نكردیم من احتمال می دهم و احتمال كافی است در اینكه دیگر قضا نیاید بله اگر در وقت احتمال بدهم قاعده اشتغال هست  به اینكه من تكلیف داشتم در وقت و شك دارم در اینكه وقت را در وقت اتیان كردم اینجا قاعده اشتغال داریم اما صحبت سر این است كه گفت ما اگر بخواهیم كه نمازهایی كه در طول این مثلا چندین سال اتیان كردیم و  ما نمی دانیم كه آیا اجزاءو شرایطش را آنطوری كه باید به اصل به جا می آوریم و نیاوریم و این شكایات است هست دربين مردم وقتی كه اینطور شد ما باید احتمال همین معنا كه صحیح است  كافی است و اصل هم وقتی كه نداریم استصحاب عدم كون هذا موافقا للمامور به یك قسمش مثبت است و یك قسمش حالت سابقه ندارد.
     بناء علیه از ایت جهت هم ما فارق هستیم ولو در اركان هم ما شك بكنیم در هر چی بكنیم چون این معنا را نداریم و احتمال صحت هم می دهیم اصل برائت در قضاهستش این راجع به عبادات.
     و اما راجع به معاملات كه فرموده اند كه در معاملات انسان شك دارد و اگر چنانچه بخواهد ترتیب اثر بدهد در این حال لازمه اش عسر و حرج است  است و لازمه اش نمی دانم  اختلال نظام هست و امثال ذلك ببینیم كه در معاملات چه وصفی است كه ما لازم می آید كه عسر حرج مثلا پیدا بشود یا چه ولو اینكه عسر و حرج در باب معاملات نیست ضرر در باب معاملات هست ضرر عسر و حرج مگر گاهی وقت ها كه اگر بخواهد تمام معاملات را بر گرداند آن وقت گاهی وقت ها هم عسر و حرج هم حاصل می شود حالا ببینیم كه چه جوری است در باب معاملات یك قسم از معملات بیع است و صلحی كه نظیر مثلا بیع است یا مثل او هستش یك قسم از معاملات هم اجاره است و امثال اجاره یك قسم هم معاملات ورای امر از قبیل نكاح و طلاق و امثال ذلك است كه این ها را ما احتمال فساد درآن می دانیم.
     اما معاملاتی كه  از قبیل بیع و صلح و حتی اجاره و همه اینها غیر از عقد نكاح و اینها یك نظر جمعی وقتی كه به همه اینها  می كنیم معاملاتی كه در بازار مردم روزمره معاملات می كنند و اینها مورد شك شرع نیست كه من وقتی رفتم ماست خریدم  آيا صحيح است. این معاملات عمومی تو بازاری مثلا ده تومان چیز خریدم و پنج تومان آنی كه هستش معاملات مهم است كه خانه خریده باغ خریده اینطور چیزها كه اون ها معاملات ،معاملات معاملاتی واقع نمی شود غالبا اكثرا و معاملات و عقل و امثال ذلك واقع می شود و احتمال اشتباه و اینها درآن هست حالا ما این معاملاتی كه شده است و من تلف كردم مثلا تو بازار پارچه خریدم و تلف كردم اكثر معاملات از این قسم است كه معاملاتی كه تو بازار رایج است كه اگر بنا باشد كه ما ترتیب اثر بدهیم خیلی وضع را بهم می زند همین معاملات روزمره ای است كه روز ها در بازارها می رود انسان متاع می خرد و برای خوردن و برای پوشیدن و امثال ذلك اینها بلا اشكال همه شان تلف شده اند اینها از زمانهای ثابت كمی هست كه مثلا یك پارچه ای باقی مانده باشد  و الا اطعمه و اشربه و این ها كه خریداری می شود این ها تلف شده اند یك قسم اینها است كه تلف شده اند  كه اكثرا این طوری است و آن طرفش نادر است.
    یك قسم هم معاملات بزرگی است كه می شود كه خانه خریده و نمی دانم فرض كنید كه باغ خریده و امثال ذلك كه اینها معاملات بزرگ است در آن معاملاتی كه اینها هم یك قسم تلف ما داریم در بینشان یك قسم هم باقی است یك مقداریشان باقی هستند یك مقداریشان هم تلف شده اند  یا به تلف سماوی یا به تلف اتلاف متلف  كه خود صاحب معامله تلف كرده باشد یا اتلاف اجنبی مثلا در اینها آن حرف باز هست كه در معاملات گفتیم در عبادات كه گفتیم كه معاملاتی كه من كردم و حالا احتمال بطلان می دهم بواسطه مراعات نشدن بعضی از جهات احتمال می دهم كه من در این طول مدت در این حالت سابقه جاهل بودم و مراعات كه نشده از باب جهل است و احتمال تصادفی هم هست كه مصادف شده باشد كه نه من مراعات كرده باشم و یك قسمش هم عبارت از این هست كه این شاید احتمال می دهم كه من غفلت كرده باشم عمد هم بلااشكال نیست در كا ر مراعات نكرده باشم بواسطه غفلت بواسطه اشتباه مراعات نكرده باشم اگر مراعات نكردن من بواسطه غفلت و اشتباه بعد از علم بحكم باشد قاعده تجاوز دارد و اگر از آن قسم باشد قاعده تجاوز ندارد.
     بناءعلیه یك قسمش قاعده تجاوز دارد یك قسمش قاعده بنابرین مبنایی كه قاعده تجاوز مختص باشد و می فرمایند كه لازمه اش عسر و حرج است یك قسمش قاعده تجاوز دارد یك قسمش قاعده تجاوز ندارد .
    بناءعلیه استصحاب هم جاری نیست  نه قاعده تجاوز دارد خلاصه نمی دانیم كدام یكی است از این قسم است از این استصحاب داشته باشد یا قاعده تجاوز نباشد یا از آن قسم است كه قاعده تجاوز داشته باشد و استصحاب نداشته باشد نمی دانیم چون وضع را هم دلیل استصحاب قاصر از این است كه جاری بشود  و هم دلیل تجاوز وقتی اینها هر دو قاصر شده اند در اكثر این معاملاتی كه تلف واقع شده است در تلف من شك در ضمان دارم برای اینكه اگر از آن قسم باشد ضمان ندارد اگر از این قسم باشد ضمان دارد یعنی اگر از آن قسم باشد كه قاعده تجاوز درآن است من ضمان ندارد اگر از این قسم باشد كه قاعده تجاوز درآن جاری نیست من ضمان دارم پس من الان راجع به آن چیزهایی كه تلف شده است و او تلف شده ها زیاد است اگر ما بخواهیم ترتیب اثر بدهیم موجب زحمت می شود و عسر وحرج  می شود و اینها در این قسم زیاد اغلبی قاعده تجاوز روی فرض جاری است  روي يك فرض نیست پس قاعده تجاوز نداریم استصحاب روی فرض جاری نیست پس استصحاب نداریم .
    بناءعلیه نمی توانیم بگویم كه در همه موارد باید این برود و چه بكند در اینجا یی كه تلف شده همه جاش اصل برائت دارد مضافا الی اینكه باز همان حرفی كه در معاملات عرض كردیم كه این معامله ای كه در خارج واقع شده باشد اگر چنانچه صحیح احتمال بدهم كه صحیح واقع شده است من ضمان ندارم و اصل برائت جاری می كنم باید شما ثابت كنید كه این معامله ای كه در خارج واقع شده است این صحیح واقع نشده  و روی مقررات شرعی واقع نشده است این باز سئوال می شود كه خب این روی مقررات صحیح واقع نشده است چه  وقت بود  كه این معامله وجود داشت و روی مقررات شرعی نبود تا شما استصحاب كنید همین حالت سابقه ای ندارد بخواهید بگوید آن وقتی كه معامله نشده بود نه  مقررات شرعی بود نه نبود پس مقررات شرعی به طور معمولی نبود اصل ازلی نبوده همان اشكال است كه  شما باید این معامله را ثابت كنید كه روی این مقررات نبوده و این معامله را شما نمی توانید ثابت كنید تا برای اینكه   تا برای اینكه آن اصل كلی انطباقش بر این مثبت است و نسبت به خود این بخواهید جاری كنید بطور كون ناقص اینهم حالت سابقه ندارد .
    بناءعلیه باز در آن جاهایی كه تالف است اصل برائت است استصحاب ها هم همه او حسب اون فرض اولمان همه شان از بین می روند استصحاب وقتی آن جا جاری هم نیستش استصحاب حكمی هم اگر مثلا شما بخواهید بكنید مثلا استصحاب عدم انتقال و اینها باز آن اشكال را دارد كه یك فرضش تجاوز است یك فرضش لا تجاوز است اگر تجاوز دارد همه این استصحاب ها محكوم هستند و اگر نباشند آن وقت استصحاب هست پس این شبهه است در آنها راجب تالفش این اشكال است كه اصل برائت دارد انما الكلام راجب آن جائی كه عین موجود است و من احتمال می دهم كه عین كه موجود است  من عرض می كنم كه این مال من حالا باشد و احتمالي هم می دهم مال غیر باشد الان این مال را احتمال می دهم مال من باشد معاملات هم صحیح باشد و مال من باشد و احتمال  می دهم باطل باشد و مال غیر باشد اصل و استصحاب كه نداریم كه با استصحاب بكنیم لكن آیا قاعده در مالیات دلیل داریم بر اینكه مطلق احتیاط است یا نه اگر قاعده نداریم مطلقا اصل حل داریم من اصاله الحل دارم لكن اثبات نكردیم كه مال من احتمال می دهم كه مال او باشد چون احتمال می دهم مال او باشد اصاله الحل است  مگر شما اثبات بكنید به اینكه مال اوست مثلا انتقال به شما پیدا نكرده  كه استصحاب ها همه محكوم هستند و این استصحاب وقتی نیست شما باید اثبات بكنید كه اصل دلیلی ما در شرع داریم كه در مالیات مطلقا باید احتیاط كرد و همچنین دلیلی ما ثابت نیست پیشمان كه در همه جا باید احتیاط كرد حتی یك همچین مواردی كه اصلا بنای احتیاط نیست در كار.
    بناءعلیه از حیث معاملات هم اشكال واقع نمی شود باقی می ماند راجع به  عقد و طلاق و اینطور چیز ها ببینیم راجع به او چه اشكالاتی می آید  .