• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بحسب فرمايش آن قائل كه قائل است به اينكه شك مطلق شك بعد التجاوز مطلق موجب عدم اعتنا است وقاعده تجاوز اخبار قاعده تجاوز اطلاق دارد نسبت به همه عنوان شك اين است كه مي فرمايند قطعه ما داريم به اينكه عقلاء اعتنا نمي كنند به اين شكي كه بعد از تجاوز حاصل مي شود واگر بنا باشد كه اعتنا بشود اين موجب اختلال نظام مي شود نظام معاش ومعاد مختل مي شود وموجب عسر حرج است كه منفي في شرعيه .
    وبعد مي فرمايند كه اگر چه اين مسائل ازليات است وما مدعا را نمي توانيم با اين مطلب ثابت كنيم تمام مدعا را لكن آنقدر هست كه بواسطه اين مطالب مي فهميم كه منحصر نيست اين شكي كه اعتنائش نبايد كرد منحصر نيست به آن جاي كه ظاهر حال اقتضا مي كند يعني آن قسمي كه علم به كوضوع حكم هست واحتمال سهو نسيان مي رود انحصار به او از اين مطالب ثابت مي شود كه نيست .
    بنا ءعليه ما اطلاق ادله را اخذ مي كنيم وبا آن روايتي هم كه وارد شده است كه هو حين يتوضو اذكر أو حين انصراف اقرب إلي الحق اينها هم بعد از طلاق صلاحيت ندارد از براي اينكه تقيد بكنند چون انحصار از آنها علت منحصر فهميده مي شود از اين جهت اطلاق را تقيد نمي توانند بكنند .
    پس بناء عليه اطلاق ادله اقتضاء مي كند كه تمام شكوكي كه انسان مي كند تمام اينها چيز باشد اعتنا به آن لازم نباشد نبايد اعتنا بكند واختصاص ندارد به بعضي شكوك حين بعض حالا ما يكي يكي مطلب ايشان را كه البته مهمش قضيه عسر حرج اينهاي است كه مي فرمايند واختلال نظام لكن ما همه مطالبي ايشان را طرح مي كنيم عرض مي كنيم ببينيم كه آيا تمام است آنهاي كه مي فرمايند يك ادعا ادعاي اينكه سيره قطعيه هست منتها مي فرمايند كه اين سيره قطعيه چون نمي توانيم همه موارد را اثبات بكنيم پس قدر متيقن از سيره بايد اخذ بكنيم خوب اين ادعاي است جواب آن هم يك نقضي اين يك چيزي نيست كه حالا ما ديگر اثبات بر آن كه نداريم بر مطلب اين يك ادعاي است كه ايشان مي كنند وما هم برايمان ثابت نيست اين سيره قطعيه اي كه ايشان مي فرمايند حالا ما فرض مي كنيم كه خير سيره قطعيه باشد لكن اخذ مي كنيم به اين فرمايش خودشان كه ما سيره را در همه جا نمي توانيم اثبات بكنيم مسلمش در آنجاي است كه متيقتش آنجاي است كه منشاش سهو نسيان باشد بلا اشكال اين اگر كسي سيره قائل باشد اين مسلما مورد سيره بايد باشد .
    اما آن جاي كه اعتقاد به ذكر دارد احتمال مي رود كه اتيان صحيحش غفلتا اشتباها باشد آنجا كه جزء مورد شكش هست واگر نگوييم مورد خلافش وهمين طور آنجاي كه من باب فساد، فسخ خودش را مقيد مي داند ما بين قصر اتمام وليكن بعد از اينكه اتيان كرده احتمال مي دهد كه قصر كرده باشد تصورا قصر را اتيان كرده باشد آنجا هم مورد شك است كه آيا سيره هست يا نه آنيكه بعد از تصريح به اينكه سيره قطعيه اي هست آني كه مورد اثبات است وثابت مي توانيم بكنيم بعد از تسليم مطلب همين مورداست كه علم بحكم وموضوع هست واحتمال اين كه من باب سهو وغفلت ترك كرده باشد اين جزء را مثلا يا اين شرط را .
    خوب اگر ما بنابراين گذاشتيم كه آنكه ما مي توانيم از سيره اثبات بكنيم همين مقدار است آن وقت چطور ما از اين مطلب ثابت مي توانيم بكنيم اين انحصار به موردي كه ظاهر حال دخالت نمي كند انحصار ندارد آن كسي كه مي گويد انحصار دارد مي گويد كه فقط آن مقدار را مي گيرد كه باسيره به همان مقدار هست يا دليل بيشتر از اين نيست كه كسي كه علم به اطراف قضيه حكم موضوعا دارد واحتمال اشتباه خطا مي رود كه ترك اشتباها يا خطا شده ياشد اينجا قاعده تجاوز هست ايشان مي خواهند اثبات بكنند اطلاق را مي فرمايند كه سيره قطعيه هست لكن قدر متقين دارد خوب قدر متيقني كه آن صور ديگري هم هست خوب نمي توانيد بگوييد كه آني كه قدر متيقن هست همين مقدار هست كه آن طرف شما ادعا مي كند خوب اگر چنانچه قدر متيقن از سيره اين باشد چطور سيره مي تواند اثبات اين مطلب را بكند كه انحصار به مقتضاي حال ندارد به آن چيزي كه اقتضا حال اقتضا ي حال يعني همين كه با احتمال غفلت اينها هست .
    حال مكلفي كه مي خواهد بياورد اين است كه عمدا ترك نمي كند وغفلت هم خلاف قاعده است كه ترك بكند علي اي حال اين است كه آورده است اين جزء را اين مراعات كرده است وسيره هم همين مقدار بيشتر دلالت ندارد چطور شما مي خواهيد با اين سيره اي كه بيشتر از اين نمي توانيد اثباتش بكنيد اثبات بكند كه نه ظاهر حال نيست مقصور به ظاهر حال نيست بلكه اگر يك همچنين سيره اي به فرمايش شما باشد طرف شما ممكن است ادعا بكند كه اين روايات همه شان ارشادا لهذه سيره يك چيز تازه اي نيست اگر يك همچنين سيره اي در كار باشد كه عقلاء سيره داشته باشند در يك موضوعي بعد رواياتي وارد شده باشد همه ذهن عقلاء مي رود دنبال هماني كه سيره دارد ما مي گفتيم سيره عملي ثابت نيست لكن ارتكاذي هست كه نكته جعل اين است لكن شما مي گويد كه نه خير سيره قطعيه هم هست اگر سيره قطعيه ما داريم وسيره قطعيه هم اين مقدارش را ما مي توانيم ثابت كنيم بيشترش را نمي دانيم هست يا نيست خوب اين مقداري كه الان سيره قطعيه هست بر قضيه كه آن عبارت از همين مورد علم به حكم موضوع واحتمال اينكه غفلتا يا سهوا اين ترك كرده باشد همين معنا همين سيره اي كه عقلاء بر مطلب دارند عقلاء مي روند سراغ همين سيره اي كه دارند همين كه روايات را حمل مي كنند به همين مطلب ارشاد به همين مطلبي كه هست .
    بناء عليه ما كه بيشتر از اين نمي توانيم ثابت كنيم اخبار هم بيشتر اين نمي توانيم اثبات بكنيم چطور شما اين را منشاء قرار داديد از براي اينكه ما اخذ به اطلاق بكنيم اين را عكس قرار مي داديد بهتر بود كه ما اخذ به اطلاق نكنيم .
    بناء عليه از اين راهي كه ايشان فرموده اند اين راه تمامي نيست واما قضيه اختلال نظام عسر حرج اينها اگر چنانچه مدعي ايشان صحيح باشد ديگر ما اطلاق نمي خواهيم اطلاق لازم نيست لكن بايد ببينيم مدعاي ايشان درست است اگر ما قائل بشويم به اينكه قاعده تجاوز منحصر است به همان مورد نظام مثلا جامعه به هم مي خورد براي مسلمين ديگر سوخت باقي نمي ماند تنزيل از آن هم كه بكنيد عسر حرج چيز مي شود اينها ببينيم اصلا عسر حرجي پيدا مي شود اصلا هيچ دست مي خورد به بازار مسلمين تا براي خاطر مسلمين اين براي خاطر حفظ نظام ما دست بر داريم از مطلب خودمان ما عرض مي كنيم كه آني كه ما قاعده تجاوز را درآن مي خواهيم جاري بكنيم ايشان هم بيانش اين است كه هيچ مكلفي نيست إلا اينكه شاك است در اعمالي كه سابق انجام داده است در زمانهاي سابق  انسان كارهاي را اعمالي را موجود كرده است از معاملات تا از عبادت از اينها والان شاك است در اينكه اينها را بجا آورده است از باب اينكه احتمال مي دهد جهلا بجا نياورده باشد احتمال مي دهد سهوا بجا نياورده باشد .اگر بنا باشد كه اطلاق در كار نباشد حكم نسبت به همه اين موارد ثابت نباشد اختلال نظام عسر حرج اينها لازم مي آيد ما اين مواردي را كه ما شك بعد از محل را در آن معتبر نمي دانيم يكي يكي بررسي مي كنيم ببينيم كه چه جوری است وضعش وآيا هيچ اختلالي يا عسر حرجي لازم مي آيد يا نه ادعاي است وشكوكي كه ما مي كنيم يكي در عبادات هست كه راجع به عبادات ما شك مي كنيم كه آيا ما مراعات كرديم خصوصيات را من در عبادات  مثل زكات خمس اينها كه شكي اتفاق نمي افتد نادرا شكي نادر كرديم اتفاق مي افتد وإلا اينها همه حفظ زكاتشان را نداده اند مي دانند شرائط زيادي هم نيست در آنها مثلا يك شكي پيدا بشود اگر بشود شكوك نادره اي است آنها را نبايد حساب كرد در صوم هم همين طور است كه خيلي شك پيدا نمي شود بعد از اينكه انسان روزه گرفت خيلي شك پيدا نمي شود كه آيا روزه اي را كه گرفته ام آيا مبطل آورده ام نياورده ام يا چه والبته شكم كه پيدا بشود علاج دارد قبل از اينكه قاعده تجاوز رسید لكن شكوكي حاصل نمي شود كه اگر انسان راجع صومش قاعده تجاوز نسبت به آنجاي كه جاهل به حكم است قاعده تجاوز جاري نشود اختلال نظامي لازم بيايد عمده نماز است در نماز ببينيم چطور است در نماز حالا ما بناي بر اين مي گذاريم كه قاعده تجاوز منحصر باشد به همين شكي كه عبادت از شك در اين است كه نسيانا يا سهوا آورده منحصر به اين باشد وروي انحصار به اين حالا داريم صحبت مي كنيم خوب اينكه انسان شك مي كند بعد از مدتي الان هم در اعمال سابقه اش شك دارد بلاشكال شكوك زياد است زياد انسان شك مي كند نمي تواند يك نفر آدم يك چيزي تمام جهات قضيه را حفظ كرده باشد وحالا هم همه جهات محفوظ باشد اينش بلا اشكال كه شكوك زياد است لكن اگر چنانچه قاعده تجاوز در آنجاي كه سهو، نسيان باشد جاري باشد ودر آنجاي كه از روي علم يا علم بحكم علم به موضوع باشد شكوكي كه بعد از اين پيدا مي شود مثل شك اینكه آیا من باب مصادفه من اتیان كردم یا نه من باب خطا اتیان كردم یا نه .
    اگر ما بنابراین گذاشتیم كه این قسم از شكوكش اعاده ندارد قاعده تجاوز هست و این قسم از شكوكش قاعده تجاوز ندارد پس ما دو طایفه از شكوك داریم كه یك طایفه از شكوك قاعده تجاوز دارد یك دسته از شكوك قاعده تجاوز ندارد شكوك ما مخلوط به هم زیاد است لكن شما می توانید بگوید كه شكوك ما در خصوص آن موردی كه جهل به حكم است و جهل به موضوع است  و من باب تصادف است در خصوص آن فقط اختلال نظام لازم می آید یا نه اگر ما به همه یشكوكمان كه داریم ترتیب اثر بدهیم اختلال نظام لازم می آید.
     حالا ما عرض می كنیم كه الان كه ما اینجا هستیم و شكوك سابقه خودمون را ملاحظه می كنیم احتمال می دهیم كه ما مراعات نكرده باشیم سهوا و نسیانا با اینكه علم به حكم مثلا در محلش داشتیم اگر این قسم باشد شك ما ،شكی كه من كردم احتمال این درآن باشد روی این احتمال قاعده تجاوز دارد احتمال دیگرش این است كه از آن اقسام دیگری باشد كه علم به حكم نبوده است و جهل به حكم و جهل به موضوع بوده است و نه مِن باب تصادف یا من باب خطا اتیان كرده باشم و مصادف شده باشد آنجا را قاعده تجاوز ندارد پس ما هر شكی را كه می كنیم احتمال آنجورش هست احتمال اینجورش هم هست چون احتمال هر دو دست نه به قاعده تجاوزمی توانیم تمسك كنیم نه به استصحاب استصحاب محكوم به قاعده برای اینكه اگر آنجورش باشد استصحاب نیست اگر اینجورش باشد قاعده تجاوز نیست پس مانه به قاعده تجاوز می توانیم در این شكوكی داریم نسبت به همه اینهایی كه ما شك هر شكی را كه شما بكنید احتمال او هست احتمال آن هم هست ممحض در یك احتمال دون الاحتمال بلااشكال نیست هیچ كس اطلاع از واقع ندارد نوع مردم نمی توانند حفظ كنند واقعیات را همان طوری كه چون نمی توانستند حفظ كنند شك برایشان آمده است همینطور هم نمی توانند حفظ كنند این مطلب را كه از آن قسم است یا از این قسم است اگر ما احتمال هر دو را می دهیم در هر شكی.
     بناء علیه در هر موردی كه از شكی كه ما احتمال می دهیم احتمال می دهیم كه مورد قاعده تجاوز باشد احتمال هم می دهم مورد استصحاب باشد چون هر دو مورد شبهه مصداقی شده است نه به قاعده تجاوز می توانیم تمسك كنیم نه به استصحاب .
    خب اگر استصحاب را از دست ما گرفتند ما از قضا اصل برائت داریم من شك دارم قضا هم كه به امر جدید است قضا كه به امر اول نیست در تمام اینها من شك دارم كه قضا به عهده من است اصل برائت دارم هیچ لازم نیست اتیان چیزی را حتی یك دونه هم لازم نیست اتیان كنم عسر و حرج می آید عسر و حجر در وقتی است كه یك قواعدی اقتضا نكند كه من لازم نباشد اتیان بكنم اینجا وقتی از دست شما قاعده تجاوز گرفته شد در هیچ شكی شما قاعده تجاوز ندارید استصحاب هم گرفته شد از دست شما در هیچ حالی استصحاب ندارید نه استصحاب دارید نه قاعده تجاوز وقتی هیچیك از اینها را نداریم ما و قضا هم به امر جدید است و حالا هم وقت نیست حالا هم زمان سابق را شما دارید ذكر می كنید كه حالا باید پاشیم قضا بكنیم عزاء بگیریم برای قضا كردن هیچ یك از این مورد شكوك شما را اثبات قضا نمی تواند بكنید همه اش اصل برائت دارد علم به اینكه نداریم كه از ما فوت شده تمامش اصل برائت دارد ولو ما استصحاب عدم اتیان باآن قضا را بنویسیم فرض كنید اثبات بكنیم لكن استصحاب نیست تا اینكه ما با استصحاب كار را انجام بدیم استصحاب محكوم قاعده تجاوز است محتمل است اینجا مورد قاعده تجاوز باشد و محتمل است اینجا مورد استصحاب باشد هر دو محتمل است چون هردو محتمل است هیچ كدام را نمی توانیم ازآن تمسك بكنیم هر دو شبهه مصداقی است .بناء علیه این یك را است از برای اینكه عسر و حرج را بگوئیم اصلا هیچ نیست.
     یك راه دیگر این است كه شكوكی كه ما می كنیم و نوع مردم می كنند جهل به اركان حتی در بی عوام هم كم است كه ركوع و سجود را نداند نماز ركوع دارد نداند تكبیره الاحرام دارد نداند سجدتین دارد اینها را همه می دانند .پس این جهل كم است باقی می ماند غیر اركان غیر اركان لاتعاد دارد حتی اگر بداند ترك كرده اند اعاده ندارد جهلا هم بدانند ترك كرده اند لاتعاد دارد اطلاق لاتعاد هست در اركان شك ،چیزش كم است شك اینكه من ترك كردم جهلا شك ترك سهوی زیاد است اما شما شك در آنجایی كه من احتمال می دهم جهلا ترك كرده باشم اركان را مسلمین
    همه می دانند در بین مسلمین یكی نداند نماز اصلا واجب است ممكن است شاید ندانند این را اما مسلمین می دانند كه نماز ركوع دارد سجده دارد تكبیره الاحرام دارد عرض می كنم كه اینها را همه مردم می دانند اگر پیدا بشود در همه جمیعت یك عدد كمی هست كه این اركان را  نداند آنیكه جعل به آن تعلق می گیرد فروع اینها است خود اركان نیست در فروع اینهااست اگر نگوئیم آنها را هم اكثرا می دانند مطلب را ویك عده ای هستند كه نمی دانند اما بفرمائید كه همه نمی دانند وقتی ندانستند اگر مثل شما باشید كه بگوئید لاتعاد نداریم در اینها بسیار خب اما اگر واقیعت مطلب است لاتعاد در همه جاها جاری است حتی در جمع به حكم جاری است بدتر از آنجایی كه نمی دونیم از راه جعل بوده یا از راه چیز دیگری بوده لاتعاد الصلاه داریم ما ما می گفتیم كه اگر نبود انصاف عمدش هم می گفتیم.
     بناء علیه با لاتعاد مطلب را تمام می كنیم نه اختلاف نظامی لازم می آید و نه اختلاف عرض می كنم كه عسر و حرجی لازم می آید و نه به آقایون می گوئید كه پاشید نمازهایتان رو بخوانید و حالا هم اگر چنانچه چیز نبود قاعده تجاوز نیست قاعده استصحاب هم نیست در آنجا و لاتعاد هم هست در اینجا و اصلا هیچ لازم نیست كه اعاده بكند.
     بله اگر كسی لاتعاد را مخصوص به ساهی و ناسی و این چیزها بداند و آن حرفهایی كه گفتند و فایده ای ندارد آن وقت اونها به خیال خودشان اینطور می شود لكن تخیل شما اسباب  این نمی شود كه عسر و حجر در عالم پیدا بشود بنابراین در باب عبادات ما نداریم یك عبادتی كه اگر چنانچه ما چه بكنیم در باب حج هم می بینید كه همه مردم اعمال حجشان رااركان حج رو می دانند و به جا می آورند گاهی یك مسئله ای را نمی دانند به جا آمده اند یا نه یك جایی را یك جایی خصوصی را ما مثلا وقوف عرفات را من جاهل به حكمش باشم همه مردم میرن همه دارند می روند عرفات همه مردم می بینند همه دارند می روند مشعر اینجاها شك كم است آنی كه مهم است شك در صلاه است شك در صلاه هم برای قضایش كه اصل برائت داریم برای اعاده  اش هم لاتعاد داریم كه لاتعاد هم قضا را نفی می كند هم اعاده را رفع می كند بنابراین از ناحیه عبادات عسر و حر جی یا اختلال نظامی لازم نمی آید .
     حالا ببینیم از ناحیه معاملات از قبیل عقد و نكاح و بیع و امثال ذلك یك اختلالی لازم می آید یا نمی آید آن هم كه بعد ان شاءالله عرض می كنیم