• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بناء ما به اين شد كه ما يك قاعده داريم و آن قاعده تجاوز است و اين رواياتي كه در باب وضو وارد شده است نص صحيحي كه در باب وضو وارد شده است كه مورد مفاهيم هست اين هم قاعده تجاوز است منها شارع در تجاوز يك تصرفي فرموده است در باب وضو در خصوص باب وضو كه بحسب قاعده لايلحق به تيمم ، غسل اينها همان خصوص باب وضو بواسطه صحيحه زراره ما هم تامليم به اينكه بعد از اينكه وضو خارج شد و اگر شك كرد در اجزاء وضو يعني اجزائي كه در قرآن شريف وارد شده است اگر بعد از وضو شك كرد اعتنا نكند و اگر بين وضو شك كرد بايد برگردد و بجا بياورد و اين قاعده فراق نيست همان قاعده تجاوز است كه تقيد شده حالا مي خواستيم شاهد به اين امر بياوريم كه قضيه قاعده تجاوز است نه قاعده فراق موثقه ابن ابي يعقوب كه در ابواب وضو در وسائل در ابواب وضو است عن ابي عبدالله (ع)
    قال :اذا شككت في شي في الوضو و قد دخلت في غيره و ليس شكك بشي انما شك اذا كنت في شيء ان لم تجزه
     اين بحسب احتمال دو احتمال در اين عبارت است اذا شككت في شيء من الوضو و قد دخلت في غيره يك احتمال اين است كه دخلت في غير الوضو.
     يك احتمال هم اين است كه دخلت في غير ما شك فيه اگر شك كردي در مثلاً شستن  صورت و قد دخلت في غير ما شك في غير اين مورد مشكوك فليس شكك بشي ماروي هر دو احتمال راجع به اين حيثيتي كه حالا ما در صددش هستيم كه هميني كه استدلال شده است همين باب وضو كه استدلال شده است كه قاعده فراق است در همين قاعده تجاوز است بحسب خود روايت ماهر هر دو احتمال را عرض مي كنيم.
     يك احتمال يكي اينكه اذا شككت في شي من الوضو و قد دخلت في غير الوضو كه ضمير غيره را به وضو برگردانيم دخلت في غير الوضو و استشهاد كنيم بر اينكه اين ضمير به وضو بر مي گردد نه بشي كه بحسب متفاهم اولي هست كه بايد بشي برگردد بگويم شاهد بر اينكه به وضو بر مي گردد در آن صحيح صريح در اينكه در ابواب وضو است باز آن صريح صحيحه زراره عن ابي جعفر (ع)
    قال اذا كنت قاعداً علي وضوئك الم تدر اغلست علي ذراعيك ام فاعد عليه ما هو جميع ما شككت فيه انه لم تغسله
     اگر چنانچه مشغول وضو هستي قاعداً علي وضوئك يعني داري وضو مي گيري مشغول وضو هستي و شك كردي در اين كه ذراعیك را غسل كردي يا غسل نكردي و فاعدعليه ما به غسل ذراعیك و علي جميع ما شككت فيه انه لم تغسله او تمسكه مما سمي الله تعالي ما دامك في حال وضو ما داميكه
     در حال وضو هستي اگر چنانچه شك كردي در چيزي كه مس يا غسلي كه سماه الله تعالي في كتابه اينجا بايد برگردي و بجا بياوري
    فاذا قمت من وضو و فرقت منه فقد سرت في حال آخري فصاة او غيرها فشككت في بعض ما سمي الله و ما وجب الله عليك فيه وضوئه لاشي عليه
     اگر چنانچه شك كردي در بعض اين چيزهاي كه سمي الله تعالي لكن شكت در وقتي بود كه قمت من الوضو فرقت از وضو و قد سرت في حال آخري در يك ديگري وارد شديدحالا در نماز يا فرض كنيد در چيز مرتب بر او يا چيزهاي ديگري كه حالا مورد بحث ها الآن نيست اگر فارق از وضو شدي آنجا ديگر شكت را اعتنا به آن نكن از اين صحيحه كه فراق من الوضو را ميزان قرار گرفته ما بگويم كه مراد از آن موثقه هم كه مي فرمايد كه اذا شككت في شي من الوضو و قد دخلت فيه يعني غير الوضو و دخلت في غيريعني غيرآن جزء تا يك اشكالي مثلا پيدا بشود يك تعارضي روايتين پيدا بشود نه اين تو كشف اين مطلب را ان ضمير خوب پيش ما الآن مبهم است كه بشي بر مي گردد يا به وضو بر مي گردد و بحسب سیاق خوب بنظر مي آيد كه او را بشي بر گرداند شككت في الوضو و قد دخلت في غيره يعني غير ان شي لكن بحسب آن روايت و بحسب نزديك بودن مرجع ضمير وضو نزديك تر به ضمير است و عمده آن حرف است كه مناسبت صحيحه كه تنصيص اين كرده است كه آن شكي كه اعتبار ندارد اين شكي است كه بعد الوضو باشد .
    بناءً عليه في غيره از شككت في شي من الوضو فقد دخلت في غيره يعني في غيره الوضو يعني در صلاة مثلاً در چيزهاي ديگر وارد شدي در بين وضو نبوده است آن شك تو اينجا ليس بشي بعد مي فرمايد كه انما شك اذا كان في شي لم تجزه ما از اين مي فهميم كه قضيه، قضيه تجاوز است نه قضيه فراق لافراق همين جاي هم كه اعتبار شك در بين وضو هست و در خارج وضو نيست كه ما ادعامان اين بود كه اينهم باز قاعده تجاوز است منتها تجاوز را تقيد كرده اند در اينجا به اينكه از همه عمل باشد نه يك قاعده ديگري در باب وضو درست كرده اند و آن قاعده فراق ازعمل باشد نه يك قاعده ديگري در باب وضو درست كرده اند و آن قاعده فراق آن مي شود نه اينهم قاعده تجاوز است كه مدعاي ما اين بود اين روايت مي فرمايد كه بله اينهم قاعده تجاوز است براي اينكه از وضو كه خارج شدي كه تو هم اين مي شود كه شما فارغ چون شدي عنوان فراق دخالت دارد نه خير عنوان تجاوز دخالت دارد انما الشك اذا كنت في شي لم تجزه حالي كه تجاوز كردي ديگر شك اعتبار ندارد تا تجاوز نكرده بودي شكت اعتبار داشت حالا كه تجاوز كردي شكت اعتبار ندارد.
     بنابراين روي اين عنوان كه ضمير بر مي گردد به مناسبت صحيحه زراره كه شك بعد الوضو شك بعد از اينكه وضو تمام شد اعتبار ندارد روي اين ما مي گويم كه شاهد است اين روايت بر اينكه اصل مسئله مسئله تجاوز است نه مسئله فراق و الا خوب بود بگويد كه انما شك اذا در وقتي كه تو فارق نشدي از عمل گفته انما شك اذا كنت في شي لم تجزه اگر چنانچه تجاوز كردي شكت اعتبار ندارد و تا تجاوز نكردي نه تا فارق نشدي پس از اين معنا هم اين مطلب مي شود.
     حالا ما روي احتمال ديگرش هم حرف مي زنيم اذا شككت في شي من الوضو و قد دخلت في غيره في غير الوضو و قد دخلت في غير هذا الشي مثلاً ما شك كرديم در غسل وجه و داخل شديم در غسل ذراع در غسل ذراع داخل شده بوديم و شك كرده بوديم در غسل وجه بحسب اين روايت اين است كه اگر همچنين شكي كردي بايد چيز بكني ديگر اعتنا نكني به آن شك ، شكك ليس بشي ديگر شك تو اعتبار ندارد خوب روي اين مطلب ما نمي توانيم به اين مطلب بگذاريم اين را سر جاي خودش همين طور و اخذ كنيم به اين روايت آن صحيحه مي گويد كه صريح در اين است كه اگر بين صلاة شما اگر بين وضو شما شك كردي ماداميكه قاعد هستي به وضو و مشغول وضو هستی بايد برگردي ايتان كني و احكام به اين است فتواي فقها هم به اين معناست.
     بناءً عليه اين روايت روي اين معنا تقيد لازم دارد روي آن معنا كه عرض كرديم تقيد نمي خواهد خودش گفته بود بعد از وضو روي اين معنا كه غيره برگردد به غير هذا الجزء به غير الجزء ان تقيد لازم دارد.
     ربما يقال كه اين تقيد مورد است تقيد مورد مثلاً اشكال دارد ما از دو جهت عرض بكنيم كه نه مانعي ندارد يكي اينكه آني كه اشكال دارد تخصيص مورد است اما مورد يك قيدي برآن اضافه بكنند اين مانعي ندارد روي عمل يا مثلاً يك حكمي مي كنند روي يك چيزي بعد مي آيند همان چيز را يك قيدي برآن اضافه مي كنند هيچ مانعي ندارد يكي هم اينكه اين بر فرض اينكه تقيد مورد اشكال داشته باشد اين از آن قبيل نيست براي اينكه بحسب صحيحه ذراره كه مي فرمايد كه هر چيزي را كه شك كردي وقتي غائب وضو هستي شك كردي خودش مي گويد مما سماه الله تعالي مسح ، غسل كه سماه الله تعالي در باب وضو ما يك چيزهاي داريم كه سماه الله تعالي اذا قمتم الي الصلاة تغسله وجوهكم و ايديكم الي مرافق و مسحوا برئوسكم و الرجلم الي كعبین اينها چيزي نيست كه خداذكر فرموده در هر يك از چيزهاي كه ما شك كرديم اين چيزهاي كه خداي تبارك تعالي ذكر كرده است ما شك كرديم در اين ما سماه الله تفصيل است ما بين ، بين وضو و خارج وضو .
    اگر در بين وضو ما شك كرديم اعتبار دارد شكمان و بايد اما سماه الله تعالي را اتيان بكنيم و اگر بعد از وضو باشد ما سماه الله تعالي لازم نيست كه اتيان بكنيم اماما يك چيزهاي هم در وضو داريم كه بحسب نصوص معتبر است وبحسب قرآن ازآن استفاده نمي شود بحسب نصوص استفاده مي شود مثلاً فرض بفرمايد كه اگر ما در باب مسح گفتيم كه فمسحوا دارد ما نص جائز نيست اگر ما در باب مسح گفتيم كه اين فمسحوا دارد ما نصش جائز نيست بايد از اين طرف برود از اينجا بايد برود نه از اين طرف اگر همچنين اعتباري است يا در باب مسح ما گفتيم كه بايد از اين طرف نباشد بايد از آن طرف باشد يا در باب غسل گفتيم غسل اينطوري جائز نيست غسل بايد از اين طرف باشد آنهاي كه ما از خود قرآن نمي توانيم  استفاده مي كنيم و نصوص استفاده كرديم كليه قيودي كه ما از نصوص استفاده كرديم و از قرآن استفاده نكرديم اين روي اصل خودش است روي قاعده تجاوز است يعني اگر من وارد شدم در غسل دست چپ يك وقت شك بكنم كه غسل دست راست را كرده ام يا نه اينجا را بايد برگردم مما سماه الله تعالي است بايد برگردم به اتيان يك وقت شك مي كنم كه آيا غسل دست مي دانم غسل دست راست را كرده ام اما نمي دانم از اينطرف كرده ام يا از آن طرف در اينجا بحسب صحيحه زراره مشمول اش نيست براي اينكه كه سماه الله تعالي اين را بايد ما در اين جا بحسب قاعده تجاوز رفتار كنيم بگويم كه قاعده تجاوز در اينجا هست كليه چيزهاي كه سماه الله تعالي تفصيل بديم ما بين وجود و بعدالوجود و كليه چيزهاي كه لم يسمي الله تعالي و ما از نصوص فهميديم اينجا را چه بين وضو شك بكنيم چه بعد از وضو شك بكنيم قاعده جاوز هست.
     بناءً عليه ايت تقيد، تقيد يك مورد نيست تقيد است مثل ساير تقيدات كه يك چيز كلي را در اينجا ما داريم افرادي داريم كه افراد ما سماه الله تعالي افرادي هم هست كه غير ماسماه الله است و ما سماه الله را تقيد كرديم در اين روايت ما سماه الله تقيد كرديم بعد از چيز بعد وضو و غير سماه الله است را تقيد نكرديم و علي اي حال چه ماآن طور روايت را برگردانيدم و چه اين جور اين معنا استفاده مي شود كه خوب شما كه تقيد كرديد لابد بعد از فراق بايد بگيرددر مما سماه الله باشد لكن خودش مي فرمايد كه انما شك اذا كنت فيه لم تجزه بعد از تقيد كه ما در خارج هستيم بعد از تقيد را ما بايد حساب كنيم يعني شكي را كه ما در وضو مي كنيم بحسب اين روايت هم كه ضميرش برمي گردد به شي بحسب اين روايت كه ضمير برمي گردد به شي آن وقت ما مي گوييم كه ما دوقسم داريم شكوك در باب وضو يك قسم شكوكي است كه في سماه الله است يك شكوكي است كه في ما سماه الله نيست اين شكوكي كه فيما سماه الله است از اين روايت خارج نيست باز داخل در روايت است منتها ما مي فهميم از خارج از روايت زراره از فتواي اصحاب تقيد مي كنيم مي گوييم اين شكوكي كه في ما سماه الله است بعدش تقيد مي شود به اينكه شكوك ما اگر بعد از وضو شد آن وقت اعتبار ندارد كبري را به همه تطبيق كرده است كبري مخصوص به يك قسمش نيست كبري به همه اينها چيز شده است كه آني كه شما شك كرديد و شك شما بعد از عمل اعتبار ندارد نه بين عمل و آني كه شك كردي و شك شما بين عمل هم اعتبار ندارد كه غير ما سماه الله همه اينها نكته اينكه اعتنا نكنيم اين است كه انما الشك اذا كنت في شي لم تجزه اگر تجاوز كردي شك تو اعتبار ندارد .
    خوب حالا من شماي كه از اين صحيحه زراره كه اصل است اگر شك بكنيم كه مثلاً فرض كنيد كه كاري كردم در محل غصبي بوده است من وضوئم را در مكان غصبي واقع كرده ام بنابراين كه در مكان غصبي واقع كردم و اين جزء را كه آورده ام محل غصبي حالا نيست در آنجا من احتمال مي دهم كه آنجا بوده ام كه محل غصبي بوده نه اعتنا نبايد بكنم ما تفصيل داديم ما بين صحيحه زراره كه تقيد كرده به ما سماه الله تعالي و ما احتمال اين را مي دهيم كه همان طوري كه در ركعتين اولتين بايد محفوظ باشد ركعتين اولتين براي اينكه آن است كه الله تعالي فرضيه الله است چون فرضيه الله است يعني فرضيه اي است كه بعد ضم نشده بواسطه سنت بر او اين فريضه الله و در روايات هست كه در فريضه الله شك وارد نمي شود اينجا بايد علاجش كرد پس اينجا همان جور بنظر انسان مي آيد كه اين چون فريضه الله است ما سماه الله جزء فرائض الله است اين شك وارد نمي شود اين را بايد احرازش بكنيم اين هم نظير ركعتين اولتين مي ماند.
     بناءً عليه يك مطلبي نيست كه ما از نص صحيحه زراره اين مسئله را فهميديم صحيحه زراره اين مطلب را مي گويد كه تقيد در هر دو طرفش در دو طرفش يك مما سماه الله تعال من الغسل و مسح در آن بعدش هم باز اينرا تكرار مي كند مما سماه الله تعالي در غسل در مسح .
    حالا آن مطلبي كه ما وواردش شديم و ادعاي ما بود ادعاي ما اين بود كه قاعده تجاوز فقط داريم شك بعد الوقت هم قاعده تجاوز است شك بعد از سلام هم قاعده تجاوز است شك بعد الوضو هم قاعده تجاوز است منتها اگر نبود اين نص صريح به مطلب ما مطابق اين روايت ابن ابو عامر حمل مي كرديم روايت ابن ابي يعقوب عمل كرديم لكن چون نص صريح زراره آمده است و فتوي اصحاب هم بر طبق همين است صحيح در مطلب است ما او را اخذ مي كنيم مطابق او صحبت مي كنيم.
     بناءً عليه بحسب اين روايت چه ما ضمير را به وضو برگردانيم كه ظاهرتر مي شود به اين مطلب ولو بحسب سياق مطلب بايد بشي برگردد و به چه شي برگردانيم در اين مطلب فرقي نمي كند اين كبراي كلي كه انما الشك اذا كنت في شي لم تجزه به ما افهام مي كند كه مسئله ، مسئله تجاوز است نه فراق لا فراق قضيه قضيه تجاوز قاعده تجاوز است اين بناءً عليه همان جاي كه فقها مي خواستند بفرمايند كه ما قاعده فراق داريم و وضو قاعده فراق اذا فرقت من الوضو آنجا نص گفته است قاعده تجاوز نه قاعده فراق خوب اين يك مطلب .
    مطلب ديگري كه به اين مسئله كه ما داخلش هستيم كه در باب صلاة است در باب خلل در صلاة است اين خيلي تماس با اينجا ندارد لكن خوب يك مسئله اي است كه در همه جا بدرد ما مي خورد و حالا ما رسيديم به قاعده تجاوز و بعض خصوصياتش را اينجا بگويم و آن اين است كه خوب آقايون فرموده اند كه يك فرقي هم مابين قاعده تجاوز و قاعده فراق يعني بعضيشان قاعده جاوز وقاعده فراق هست و آن اين است كه قاعده فراق ساري در همه فقه هست و قاعده تجاوزمخصوص به باب صلاة است .
    و ما عرض كرديم كه خير اين فرق هم نيست قاعده تجاوز هستش و قاعده فراق هيچ جانيستش اگر هم قاعده فراق باشد قاعده تجاوز هم همه جا هس آن جور نيست كه يك فارقي مابين قاعده تجاوز قاعده فراق باشدبه اينكه يكي مخصوص به باب صلاة است يكي عام است در همه جاروي آن طوري كه ما تمام كرديم مطلب را اين رواياتي كه ما مي خوانيم همه روايات راجع قاعده تجاوز است و ببينيم از اينها عموم مي فهميم كه در همه جا هر جا كه ما شك كرديم اگر چنانچه در شوط دوم طواف باشيم و شك بكنيم كه شوط اول را فلان خصوصيتي را كه بايد داشته باشد بجا آورديم يا نياورديم قاعده تجاوز دارد مگر اينكه نص بر خلاف باشد كه قاعده تجاوز دارد و همين طور در همه جا .
    خوب رواياتي كه از آن كليت فهميده مي شود چند تاروايت هست يكي موثقه محمد بن مسلم است عن ابي جعفر (ع)
    قال كلما شككت فيه مما قد فمضه كما هو
    و ما عرض كرديم اين منطبق بر قاعده تجاوز غير او اصلاً نمي شود باشد و هيچ ابداً كلي است ديگران اين قضيه اطلاق نيست اين در مقام بيان كلي است كلما شككت فيه در هر چيزي را كه شك كرد درآن كه گذشته است و گفتيم گذشته معنايش همجا اين جوري است غير اين اصلاً نمي شود باشد هر چيزي را كه شما شك كردي در وجودش محلش گذشته است محل مقدرش گذشته است اين را رهاش كن امضاش كنم انفاضش كنم اعتنا به شك ديگر نكن و همانطور كه هست بگذار باشد كاري نداشته باش اين اشكالي درآن نيست كه يك كلي عامي در موارد اختصاص به باب صلاة اختصاص به باب حج هيچ ندارد.
     انما الكلام در اين دو تا صحيحه صحيحه زراره و صحيحه اسماعيل بن جابر در صحيحه زراره اشكال از اينجاست كه سؤال از اجزاء صلاة از اينهااست
    رجل شك في الاذان و قد دخل في اقامه قال يمضي قلت رجل شك في الاذان و الاقامه قد دخل في كبر قال يمضي قلت رجل شك في تكبير و قد قراء قال يمضي قال شك في القرائت فقد ركع قال يمضي قلت شك في ركوع و قد سجد قال يمضي علي صلاة
     ثم قال يمضي علي صلاة ككانه معنايش اين است كه اينهم يمضي علي صلاة يعني كه همه اينها معنيش اين است يمضي علي صلاته يعني بخواند نمازش را تمام كند
     ثم قال يا زراره اذا خرجت من شي و دخلت في غيره فشككت فليس بشي
     اين كلي كه اينجاست كه اطلاق كلي مي فهميم اذا خرجت من شي دخلت في غيره و شكك ليس بشي اينكه بعد از اينهمه سئوال جوابات ديگر چيزي نمانده الا اينكه رجل شك في سجود فقد دخل تشهد اين را رها كرد با       يا زراره كلما شككت فيه و خرجت من شي و دخلت في غيره ليس بشي براي شهد است فقط براي اين است كه تشهد را بگويد همه اش را كه گفتي براي نماز است همه اش را كه گفتي مي گويد دوباره از سر عبا عمامه كه به قبله نشستن به اين تعبير يا زراره اذا خرجت من شي و دخلت براي همان تشهد آخري است يا براي همين هاست كه خودشان دوباره تكرار كرده اند گفته اند دوباره مي خواهند تكرار كنند يا يك قاعده اي دارد مي فرمايد اصلاً مطلب اين طوري است و بحسب ارتكاذ عقلاء هم مطلب همين طور است كه مسئله خروج از شي و دخول در آن دخول در غير بعد صحبتش مي شود اينكه آدم شك مي كند بعد از اينكه خارج شد از ركوع خارج شد از كجا خارج شد داخل شد در سجده در جلويش شك كرد بعد مي فرمايد كه هر چي اينطور شد شك اعتبار ندارد خوب ارتكاذ عقلاء اين است كه همه مطلب زير سر اين است كه آدم از اينجا آن وقت كه مي خواسته عمل بكند و اتيان بكند اين لابد در آنجا قد ركع ركوع كرده كارش را كرده اين نكته اين معناست كه انسان در آنجاي كه كارش را كرده نمي خواهد حالا ديگر برگردد چه بكند .بناء عليه اين روايت بايد بگويد كه كنص فالعموم است نه اين بهتر از روايات استحصاب است روايات استصحاب اگر كه ملاحظه فرموديد راجع به وضوست مثلاً راجع نجاست ثوب است راجع به وضوست كه كسي شك كرده وضو گرفته بعد شك كرده كه آيا خوب كرده يا خراب نكرده است در عين حالي كه در وضو است بعد كه مي فرمايد كه لاتنقض اليقين بشك فقها از آن فرموده اند كه همه جا نقض يقين بشك نكند اين مناسبت به اينكه نقض يقين به شك نبايد بشود و اين روايت از روايت زراره بايد بگوييم بهتر دلالت دارد براي اينكه اين روايت همه چيز را سئوال كرده تا آخر نماز سئوال كرده خوب اگر اين رها كرده بود خود زراره هم فرمود كه مي گفت كه اگر ما شك در سجده بكنيم بعد از اينكه در تشهد وارد هستيم مثل آنهاست هيچ فرق ديگر نمي كند كه خير همه اينها آن جوري است اين يكي خصوصيتي دارد شك نكرديم كه نه.
     بناء عليه زراره تمام احكام صلاة را فهميد اينجا زراره هم هست فقيد هم هست بعد از اينكه اين سئوالها رايكي يكي تا آخر رفت ديگر براي زراره نسبت به نماز يك شكي باقي نمانده است كه اگر ما شك كرديم در يك چيزي از اجزاء نماز و وارد در يك چيز ديگري شديم اين اعتبار ندارد اركان را فرمود اعتبار ندارد بلكه حالا ما اگر در اين خصوصيتي شك كرديم كه از اركان هم نيست خوب زراره هر كسي مثل زراره وهر كس پايين تر از زراره هست اين مي فهمد اينكه ديگر در نماز هر چي شك بكني بعد از گذشتن محلش ديگه اعتبار ندارد در عين حال رها كردن مطلب و گفتن يا زراره كذا يك چيز ديگري غير آني كه فهميده مي خواهد يك چيز ديگري از استفاده كند و آن اين است كه اختصاص به باب صلاة ندارد اين همه جا اين طوري است هر جاي كه شما شك بكنيد در يك شي خرجت منه و دخلت في غيره شكتان بي اعتبار است .بناء عليه از اين روايت هيچاشكال ندارد كا ما اطلاق مي فهميم و در همه جا هم مي فهميم كه مسئله اينطور است
     صحيحه اسماعيل بن جابر
    قال قال ابو جعفر خود ابوجعفر (سلام الله عليه) فرمودند :
    ان شك في ركوع بعد ما سجد فليمضه و ان شك في سجود بعد ما قام فليمضه كل شي شك فيه مما قد جاوزه و دخل في غيره فليمضه عليه
     هر چيزي را كه شك كردي و ازآن گذشتي فليمضه عليه اين چرا اختصاص داشته باشد كلي است ديگر از اين اطلاق هم كلي است كل شي كه تو شك كردي درآن و ازآن گذشتي فليمضه عليك ما با چه حجتي بگويم اين اختصاص به نماز دارد براي اينكه جلويش نماز را گفته است خوب در استصحاب هم جلویش ظهور را گفته بود چطور بود كه آنجا فرموديد كه مال همه جاست اين هم همان است مناسبت با موضوع آنجا داشت اينجا هم مناسبت با موضوع دارد انسان مي فرمايد كه همجا اينطوري است شما بايد اين كل را تقيدش بكنيد به يك باب نماز اينها و تكلف كنيد در تقيدش و الا يك كلي است يك فريضه است كل شي شك درآن بعد از اينكه ازآن گذشتي اعتبار ندارد ديگر شكت بناء عليه يك مسئله كلي است ديگر چيز نيست و هكذا روايتي ديگر كه البته آن كه از همه شان بهتر است اول آن روايت كلما شككت فيه مما قد مضي است دوم اين دو تا روايت اينهاست بعضي روايات ديگري هم هست كه از آن كلیت فهمیده می شود
    حالا مسئله دیگر دخول در غیر است كه آیا اعتبار دارد دخول در غیر یا اعتبار نه