• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • مادنبال اين بوديم كه ببينيم كه آيا از اين روايا تي كه در اين ابواب هست مي شود دوتا قاعده بدست آورد يكي قاعده تجاوز عندالشك فالوجوب ومضي محل يكي قاعده فراق عندالشك في صحه بعدالفراق عمل وياشك در وجود بعداز فراق از عمل سه احتمال هست كه بايد ببينيم روايات نسبت به اين سه احتمال چه جور است .
    يك احتمال اينكه شك در وجود شي اگر داشته باشيم ومحل وجود گذشته باشد مثلا ما شك داريم كه قرائت را ايجاد كرده ايم يانه و وارد ركوع شديم محل قرائت گذشته است واما شك در قرائت است.
     يك مطلب ديگر اينكه ما اگر شك در صحت قرائت بكنيم بعد از آنكه قرائت را خوانده ايم شك در وجود قرائت نداريم قرائت را مي دانيم خوانده ايم لكن شك داريم آياصحيح خوانده ايم يا فاسد خوانده ايم اين هم اگر بعدالصلاه همچنين شكي بكنيم شك كنيم كه آيا نماز ما صحيح هست يا نه اين قاعده فراق است و اگر كسي هم اشتغال داشته باشد بگويد كه بعد از هر عملي اگر ما شك در صحت كرديم اين هم قاعده فراق است واو خلاف ظواهرشان هست ولي اگر كسي همچين چيزي هم گفت اين هم.
     يك احتمال است يك احتمال هم اين است كه يك صورت ديگر هم اين است كه ما شك در وجود مي كنيم لكن يك وقت شك در وجود در بين عمل هست بعد تجاوز محل يك شك دروجود بعد از تمام عمل هست يك وقت ما شك در قرائت مي كنيم بعد از اينكه داخل در ركوع شديم يا در ركعت دوم بوديم شك در قرائت ركعت اول  
    داشتيم اين قاعده تجاوز يك وقت هم بعد از صلاه شك مي كنيم شك در وجود است لكن بعد تمام صلاه اين شك را مي كنيم كسي بگويد كه اين قاعده فراق است ما مي خواهيم ببينيم كه راجع شك در صحت ما گذاشتيم از آن كه اصل اصالت صحت به اين معنا كه ظاهر آقايان است اين اصل مستحيل است نه اينكه ممكن است ما برويم سراغ اينكه خلاف ظواهر است نه اصلش اگر ظواهر هم دلالت مي كرد به يك همچين مطلبي يا بايد ترك كنيم آن ظواهر رابراي اينكه اين هم لغو يت لازم مي آيد از يك همچين قاعده اين وهم اصلا قابل جعل نسبت صحت قابل جعل مستقل نسبت مگه بگردد اين منشا. كه مي شود شك در وجوب قاعده تجاوز پس راجع اصالت صحهش هم حالا صحبتي نمي كنيم .
    ما گمان می كنیم  كه اصلا غير از شك در وجود و گذشتن از محل تصور ندارد غير از اين معنا كه ما هميشه اين طور است كه اصلش استثنا ندارد هيچ كه شكوكي كه ما در اعمالمان داريم شكمان در وجود است و تجاوزي كه معتبر است تجاوز از محل است نه تجاوز از خودش شیئ است وشك دربعضي جزئيات شي اينكه گفته شده است كه من شك در صحت دارم بعد خروج از اصل عمل يادر احتمال ديگرش كه من شك در يك چيزي كه معتبر است  در اين عمل دارم بعد از خروج از اصل عمل اين يك نظر مسامحي است نظر صحيح نيست يعني نظير ما بالعرض را بجاي ما بالذات گرفتن است شما در هر جاي كه در هر عملي كه شك بكنيد هر وقت كه شك بكنيد شك در وجود يك شئ است نمي شود غير از اين شما شك بكنيد وهر وقت هم شك بكنيد وشك در وجود شئ باشد معتبر تجاوز از خود اين شئ است زير سر فراق از عمل غلط نسبت دادن است مثلا من شك مي كنم در اينكه در تكبيره ام آيا صورت درستش را گفته ام الله اكبر گفته ام يا الحمدلله گفته ام گفته ام اما نمي دانم اين را گفته یااو یا خیرالله اكبر نمی دانم كه الله اكبر گفته ام یا الله اكُبرُ گفته ام كه اینجا شك شما اینكه بگوید كه من شك در صحت تكبیره دارم شك در صحت دارم این اعوجاج طریق است یعنی راه رااز راه مستقیم اش كنار گذاشته اید اینكه شما شك دارید شك در این است كه این هیات معتبره وجود پیدا كرد یا نه اكبر گفتید یا اكُبُر گفتید شك در این دارید كه این هیات كه باید اكبر باشد شما این هیات این كیفیت را وجود دادید خود ماده را موجود كردید لكن شك دارید در اینكه كیفیتش را موجود كردید یاموجودنكردیدواین كیفیت كه شك دارید كه موجود كردید یا نه محلش كجاست محلش خوداین شی است این ماده محل این هیات است این ماده تكبیر محل هیات اكبر است الله است و شما هر جا شك بكنید شكتان در این موضوع بعد از اینكه تكبیر را تمام كردید شك بكنید در این یا بعد از اینكه از نماز خارج شدید شك بكنید همه اینها شك واقعیتان این است كه شاكیت در اینكه هیات معتبر را وجود دادید یا نه وشك در وجود دارید .
    وبعد از اینكه محلش گذشته شما شك كردید شما بعد ازاینكه تكبیرتان تمام شد  شك بكنید در اینكه اكبر گفتید یااكُبُر گفتید كه بعد از فراق نیست فراق ازتكبیرنیست این شك بعد تجاوز محل هیات است محل هیات تكبیر بود شماشك دارید در اینكه این هیات كه محلش اینجا بود بجاآوردید وجود دادید این هیات رایاوجود ندادید الان شما شاك در این هستید كه هیات را وجوددادید یانه واز محل تحقق این هیات گذشته اید محل تحقق عبارت از نفس ماده بود تكبیره الحرام بودباقی اینها شما تو حمد هم كه شك بكنید توی قل هوالله هم كه شك بكنید همه شكتان این معنا است شك در وجود شی ودرتجاوز محل برای فراق دیگر ماچیزی نداریم گردن فراق بگذاریم شمابعدازفراقتان می گوید من شك در صحت صلاه دارم از شما می پرسیم كه مثلا چه شده كه شماشك در صحت صلاتتان دارید می گویید كه من شك در صحت تكبیره الاحرام هم دارم می پرسیم كه مگر تكبیره الاحرام چه شده كه شماشك درصحت صلاه داری می گوید كه هیات اینطورمعتبربودمن این طوری احتمال می دهم ذكركرده باشم ما بذات است به همه اینها بر می گردد این معناست كه من شك دارم در وجود هیاتی كه معتبر است در تكبیره الاحرام ومحلش هم گذشته دیگه جای این كه من این هیات را ایجادكنم نبود محلش هم گذشته محلش كه گذشته همان بعد از تمام محل گذشته بود دیگه حمد واردشده وركعت دوم وارد شده فراق اینها اگر ازقبل انسان دیگه هیچ دخالتی من كار ندارد انی كه دخالت داشت این است كه من محل گذشته باشدشما شك كنید دریك وجودی ومحل اش گذشته باشد.
     بناعلیه درشك دروجودی كه واقع مطلب شك در وجود است این تعنیه می آید كه یكی می گوید من بعد از نمازم شك در صحت نمازم كرده ام صحت رابه نمازنسبت بدهیم البته وقتی كه تكبیره الاحرام فاسد باشدنمازم فاسد است وقتی شاك در اوباشم شاك دراوهستم لكن شاك در این شاك ثانویست ومی خواهید اسمش را بالعرض بگذاریدیا می خواهید بذات این هم بگذاریداین شك واقعی است حقیقی است لكن مسبب از دیگری است و تجاوزش هم میتوانید  بگویید تكبیرهالحرام نمیدانم صحیح است یا نه و می توانید بگویید نماز صحیح است یا نه و هر دو اینها یك اعواجی است نسبت دادن یك مطلبی است به غیر ما بذات خودش است مابذات را وقتی كه از  خود عرف هم سوال كنیم عرف كه می داند  دا رد چه می كند می داند شك دارد اگر گفت كه من شك دارم نمازم درست است یا نه  و ما از همین عرف عام هم بپرسیم  كه مگر شما چه شده كه شك داری كه نمازت صحیح است یا نه می گوید شك دارم كه تكبیره الحرام صحیح است یا نه می گفتیم خوب مگر تكبیره الحرام چه شده است كه شما شك دارید صحیح است یا نه لابد میگوید من هیاتی معتبر بود در تكبیره الاحرام بالسان خودش نمیدانم اكبر گفتم یا اكبر گفتم پس برمی گردد به اینكه شما شك در وجود داری و شك در  وجود كه داری محل این وجود هم آنجا بوده است  محل این وجود هیات باشد آنجا بوده است این محل گذشته است حالا میخواهد حالا گذشته باشد می خواهد صد سال دیگر شما شك بكنیداینی كه میزان  است گذشتن محل است اصلا شما اگر تمام شكوكتان بگردید یك جای شك در صحت داشته باشید و شك در وجود نداشته باشیدشك در صحت جزء داشته باشید شك در وجود نداشته باشید شك در وجود داشته باشید و محتاج به این باشید كه فارغ از نماز بشوید تا قاعده تجاوز برآن منطبق شود و قاعده فراغ یك قاعده دیگری باشد یك قاعده فراغ باشد  یك همچین  چیزی هرگز پیدا نمی كنیم مثلا درالسلام علیكم تا اخر جزء صلاه است شما شك می كنید كه ایا حالا بنا بر آنچه در مركبات در اگر هر جزءاش هر جهتش باطل بشود اصل مركب باطل می شود شما می گویید من شك دارم نمازم صحیح است یا صحیح نیست می پرسیم چرا شك دا ری می گوید كه شك دارم سلامم درسته یانه می گوییم خوب  چه شده كه شما شك كردی كه سلامت درست است یانه می گویدالسلام علیكم باید بگوید السلام علیكم شاید گفته باشم احتمال دارد السلام علیكم گفته باشم و این باطل است وقتی باطل شد سلام باطل است وقتی سلام باطل شد مثلا نماز باطل بحسب قواعد اولی خوب انجا شما شكتان واقعا چه است واقع شك شما این است كه این هیاتی كه معتبر است در سلام كه عبارت از سلام علیكم است بایدمضمون گفته بشود شما احتمال می دهید كه این را مدفوع گفته باشید پس شما شك در موجود ما یعتبر فی السلام و ما یعتبر فی الصلاه را كه در اینجا ما یعتبر فی السلام است شك در وجود این را بكنید وقتی شك  در وجود این  داشته باشید . حالا هم كه تمام شد علیكم گفتید و تمام شد علیكم شما محلش گذشته است فراق هیچ دخالت ندارد یعنی این كاف باید مضموم باشد  شما از كاف گذشته اید به میم رسیدید محل گذشت فراق هیچ دخالت در این مسئله ندارد كه شما بعد از فراق شك كرده باشید در اینكه این هیات درست اتیان شده باشد یا نه این فراق در این فراق در این مسئله دخالت ندارد آنی كه هستش عبارت از شك در وجود است بعد مضی محله محل این وجود در ترتب به كاف بود آن وقت كه كاف را ترتب به آن می كرد ماده را ذكر می كرد محلش آنجا بود وحالا شك دارد كه این كه محلش خودش اتیان كند محل هم میم كه آمد كاف محلش گذشت تمام شد محلش محلی كه عبارت از كاف بود وقتی كاف را كم گفت قبل از كُ محل گذشته است آنجا در محلش شك كرده اینجا را میم كه وارد شد محل آن م گذشته است.
     بناءعلیه همیشه ما شكمان در وجود است وتجاوزمان از محل است هیچ جا نداریم كه شكمان در صحت باشد وتجاوزمان از خود عمل باشد فراق از عمل باشد یا شكمان در یك جزء معتبر از صلاه باشد مثل قرائت مثلا بعد از فراق از قرائت هیچ جا ما همچین چیزی نداریم وهر جا شما ملاحظه بكنید ومراجعه بكنید به شكوكی كه خودتان شكوك هركس كه شك می كند می بینیم تمام شكوك برمی گردد به شك در وجود منتها باید وجود آن شكی كه من به وجود پیدا كرده ام پیدا كند شك در وجود این ریزه همین ضمه شك در این وجود ضمه موجب شك در وجود صحت صلاه شده است این شك در وجود من دارم وشك در وجود كه داشتم محلش هم گذشته است كلما شككت فیه مما قد مضی شكك لیس بشئ لابدا باید تطبیق براین بشود .
    بنابراین این موثقه محمد بن مسلم كه تقریبا اساس در قاعده فراق شاید بیشتر آنهای كه قاعده فراق را قائل هستند باشد كلما شككت فیه مما قد مضی فمضه كماهو كه گفته اند ما مضی داریم امضه داریم پس باید مضی از عمل باشدوقتی این مضی از عمل شد پس باید ماشكمان برنگردد به بشك در وجوب وقتی شك در وجود نشد شك در صحت باید باشد ماچاره نداریم كه این موثقه محمد بن مسلم را بگوییم كه مراد این معنااست یعنی غیر از این كه تصور ندارد كه شما شك در وجود دارید وبعد ازگذشتید از محلش شما شك در وجود دارید بعد از گذشتن از محل فراق دخالت ندارد عمل اصل عمل تمام عمل دخالت ندارد مضی ازعمل معناندارد بر اینكه آنها دخالت در مطلب ندارد.
     بناءعلیه این موثقه كه اصل است در این باب این قاعه تجاوز را داردبیان می كند وملزم به این بكنیم ذیل صحیحه زراره را كه اذا خرجت من شیئ ودخلت فی غیر فشكك لیس بشیئ وصحیحه اسماعیل بن جابر كه آن هم می گویدكه اگر تجاوز كردی كلما شككت بعد از آنكه جاوزت همه اینها چاره نیست جزء اینكه امر بشود به قاعده تجاوز به همین معنا كه شك در اصل وجود وگذشتن محل دیگر ما نداریم یك جای كه شك در صحت شیئ بكنیم ما بعد الفراق یا همچنین چیزی نیست در كار شك اصلی ما آن نسبت های عرض است كه ما می گوییم یا خیر ثانیا بذات مثلا یعنی در درجه دوم بر اول وهمین طور آن وجه غیرمحال قاعده فراق كه شك در جزء باشد بعد از فراق از عمل آن هم وجهی ندارد برای اینكه محل وقتی گذشته قاعده تجاوز برآن منطبق است وما نداریم كه جایی كه سجده بر شیئ بكنیم ومحلش نگذشته باشد ومحتاج به فراق باشیم همیشه شك د روایاتی كه وارد شده اینها هیچ وجهی ندارد وتشبثاتی فرموده در این باب هیچ كدام اساس  اصلا ندارد.
    بله یك كلمه می ماند وآن روایتی كه در باب وضو هم مورد نص هم مورد عمل كه باز آن تشبث كرده اند كه این قاعده فراق وآن روایت این است صحیحه هم هست كه اگر چنانچه كسی شك بكند بعد از اینكه از حال وضو خارج شد  داخل شد در نماز یا در مثلا شی آخر حالت اخری وشك بكند فی شیئ مما سماه الله تعالی اینجا شكش لیس بشی هست نباید دیگه اعتنا به شكش بكند واگر چنانچه در بین عمل شك بكند دربین وضو شك بكند در بین وضوشك بكند فی ما سماه الله تعالی كه آیا غسل كرده آیاصورتش راشسته حالا در بین عمل است آنجاباید برگردد وبجابیاورد این پس این با قاعده تجاوز كلی كه عرض كردیم دیگه منطبق نیست وقتی نشدقاعده فراق است روی این مطلب كه شما عرض كردی این قاعده تجاوز است با یك قیدی تقید شده قاعده تجاوز  تجاوز ،تجاوز از محل بود اینجا تقید شده به تجاوز از عمل نه این است كه یك قاعده فراق درست كرده اند برای همین جا همین تجاوز است اینجا تجاوز از محل معتبر بود حالا فرموده اند كه در باب وضو تجاوز است عرض بكنم كه تمام عمل تقیدی در قاعده تجاوز نه یك قاعده دیگری برای خصوص قاعده مثل وضو قرار داده باشند همچین چیزی نیست در كار.
     نباعلیه ما از این جهت فارق هستیم كه مایك قاعده داریم وآن قاعده تجاوز است وهمیشه شك دروجود است بعد از گذشتن محل وهیچ نداریم غیر از این شكی كه شك در یك چیز دیگری باشد وگذشتن از یك جهت دیگری باشد همچین چیزی ما نداریم هر چه را ما برگردیم می بینید كه شك در وجود است وبعد از گذشتن محل است.
     خوب حالا یك مطلب دیگر وآن این است كه آیا قاعده تجاوز ساری در تمام ابواب فقه است یا خیر مختص به باب صلاه است كه دعوا شده است كه قاعده تجاوز مختص به باب صلاه است ببینیم كه از روایات ما چی استفاده می شود .