• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • یك صوت دیگری كه در اصناف تصور می شود  این است كه بعد از تجاوز محل باشد بحسب همه احتمالات لكن یك ركن چیزی وارد  نشده باشد  در حال تشهد علم پیدا می كند كه دو سجده ترك شده است  یا از این ركعت دو تا بوده است یا از ركعت سابق بوده است  و یكی از این ركعت یكی از ركعت سابقه و البته صور دیگری هم دارد كه ركن فرق نمی كند در اینجا هم بحسب آنطوری كه ما عرض كردیم قاعده تجاوز در همه اطراف سقوط پیدا می كند  استصحاب عدم ایتان به دوتا سجده یا عدم ایتان ركعتی كه سجده اش یك سجده اش ترك شده است جاری است و حكم به ابطال می شود و در قضیه ی قضاء و سجده سهو هم استصحاب عدم دارد اصل برائت هم است در این فروعی كه احتمالش فساد است چه آنجایی كه در بین  صلاه باشد چه آن جایی كه ما  بعد صلاه باشد یك شبهه ای است كه بعضی بواسطه آن مطلب ساقط به صحت شده اند واینكه نماز صحیح است  لكن سجده سهو اینها باید بكند كه یكی از محتملات پیشتر عرض كردیم كه یكی از محتملات این است كه نماز صحیح باشد لكن سجده سهو قضا را باید كه یكی از محتملات پیشتر عرض كردیم كه یكی از منحتملات این است كه نماز صحیح باشد لكن سجده قضاء را باید  بجا بیاورد در این مطلب را درعین حالی كه ما قبلا اشاره گفتیم كه حالابواسطه اینكه فیه رفع شبه بشود عوض می كنیم مطلبش را و بعد می كنیم حالا تا بعد ببینیم همین است با نه .
    گفته شده است به اینكه موضوع قضاء و سجده چون نماز صحیح است از این جحت قاعده تجاوز هم تا صحت نماز احراز نشود قاعده تجاوز نسبت به سجده و احده جاری نیست  بنابرین ما دو مصداق از قاعده تجاوز است كه یك مصداق آن محقق موضوع مصداق دیگر است قاعده تجاوز نسبت به ترك سجدتین ازآن استفاده صحت صلاه می شود دو بعد از این كه صحت صلاه را ما استفاده كردیم آن وقت می ریم سراغ نسبت به اجزء در رتبه بعد است نسبت به یك سجده آنها هم می خواهیم قاعده تجاوز جاری بكنیم آنجا برخورد به محذور می كنیم آنجا در این رتبه اول مخالفتی لازم نمی آید مخالفت وضعیه لازم نمی آید در این رتبه ما قاعده تجاوز را جاری می كنیم  حكم به صحت می كنیم بعد از این كه حكم كردیم به صحت اگر بخواهیم قاعده تجاوز را در آن سجود  واحد هم جاری بكنیم  این لزوم مخالفت قطعیه است و این گناه كردن این قاعده تجاوز نیست  كه متاخر است آن قاعده اول در رتبه فقط متقدم است در موضوع است و بعد از اینكه آن جاری شد صحت را اثبات كرد اگر  بخواهیم كه ما اصل محكوم را كه عبارت از قاعده تجاوز در سجده واحده باشد هم جاری بكنیم معناش این است كه این نماز تو صحیح است هم قضای سجد وسجده سهو ندارد واین مخالف با علم اجمالی قطعی است بنابراین صحتش را ما درست می كنیم و دراینجا محذوری ندارد برای اینكه اصلی در اینجا نیست تا اینكه محذوری باشد  فقط همین اصل قاعده تجاوز است نسبت به دو سجده و بعد كه این را جاری كردیم  آن وقت آن محذور دارد پس  آنها را جاری نمی توانیم بكنیم وقتی آنجا را جاری نكردیم  هم استصحاب و هم قاعده اشتغال كه خیر همین حكم عقلاء اقتضاء كند كه تو باید سجده سهو را بیاوری تا مخالفت قطیعه شده باشد اگر بخواهی آن هم بجا ی نیاوری مخالفت  قطعیه بشود .این محصل حرفی است كه لعل بعضی از محتشین عروه هم كه فتوی داده اند به صحت صلاه و لزوم قضا سجده سجده سهو تو این ضمینه باشدباشد.
     لكن مطلب این طور نیست مادر باب اصل سببی  مسببی هم این قضیه تقدم رتبی را آنجا هم قائل نیستیم حالا آنجا هم عرض می كنم تا بعد برسیم آنجا كه سببی مسببی هم نیست در قضیه مسببی سببی گفته شده است یكی از وجوه تقدم اصل مسببی به اینكه اصل سببی تقدم رتبی دارد چون تقدم رتبی دارد از این جهت اصل مسببی در این رتبه جاری نیست دررتبه بعد هم كه شك را این اصل را كه تمام كرده مثلا ما كه شك داریم دراین كه آیا ثوب طاهر است این ثوب مغسول به كر طاهر است یا طاهر نیست و شك در نجاستش الان داریم لكن شك در نجاست و طهارت مسبب است شك در كریت ماء و لا كـرّیت ماء است و كریت ماء هم حالت سابقه داشته است ماء شك در كریت و لا كریت بحسب رتبه مقدم بر شك نخواست و طهارت رتبه اش تقدم دارد از این جهت اصلش  در این رتبه است معارض ندارد و جاری است و بعد ازآن كه اصل كریت جاری شد دیگر اثرش این است كه ثوب به مغسول طاهر است و از این جهت اصل مسببی دیگر جاری نیست محكوم است كه تقدم وجه تقدم رتبی است انجا هم این مطلب درست  نیست مطلب تمام نیست برای اینكه ادله شرعیه ای كه مثلا لا تنقض لا  الیقین  به شك است این ناظر به این است كه هر وقت شك پیدا شد موضوع این حكم پیدا می شود در هر آن كه حكم پیدا می شود در هر آنی كه شك پیدا شد موضوع پیدا می شود شك سببی مسببی اگر چه امر شكین علت شك دیگر است لكن شكین  با هم وجود پیدا می كنند رتبه هم مال عقل است رتبه عقلیه علت معلول در خارج معقول نیست كه از هم انفكاك پیدا كنند در خارج با هم هستند موجودند با هم لكن وجه هذا فوجد هذا «ف» عقلی نه «ف» زمانی كه یك آنی آن موجود بوده است بعد در ان بعد این موجود شد این جور نیست  انفكاك انی هم مستحیل است لكن همین است كه ترتب هذا علی هذا عقلا یك ترتب عقلی است و ادله شرعیه موضوعش عبارت از شك است و به حسب وجود بنابراین آنجایی كه این دوتا شك با هم تحقق  پیدا می كنند هیچ در آن خارج تقدم و تاخر خارجی ابدا نیست كه احد شكین مشمول دلیل بشود و شك دیگر مشمول دلیل نشود اگر آنی بود یك آنی تاخیر داشت این شك مشمول دلیل می شد آن وقت بعد می گفتیم این حكم شك را دیگر زائل می كند یا مشمول دلیل نمی شود اما بعد از اینكه رتب عقلیه مربوط موضوعات ادله نیست ولاتنقض الیقین بشك معناش این است كه اذا وجد الشك نقض نباید بشود یقین به كسی كه یقین داشته باشد حالا اذا وجد الشك این منطبق می شود برآن دلیل این اذا وجد الشك الان وجد الشكان معا در خارج هر دو این شكها در خارج محقق شده اند و معا  تحقق پیدا كرده اند و همان كه موضوع است سببی است  و اینكه موضوع اصل مسببی است هر دو شكشان در حال واحد پیدا شده و فرض این است  كه یقین هم ثابت بوده است ینطبق علیه دلیل لا تنقض الیقین شك این موضوع تقدم اصل سببی و مسببی تقدم رتبی نیست بلكه در عین حالی كه تقدم رتبی در كار نیست  راه تقدم همین معنایی است كه ما عرض كردیم كه دوتا اصل با هم الان می خواهند جاری بشوند و جاری می شوند لكن یك اصلی دلیل اجتهادی درست می كند یك اصل محقق موضوع دلیل اجتهادی است آنی كه نمی تواند از چیزی باشد تان اصل كه محقق دلیل اجتهادی شد دلیل اجتهادی جلوی استصحاب را می گیرند این است كه این اصل سببی خودش مقدم بر او باشد یا خودش نافی حكومت را داشته باشد حكومت اصل سببی بر اصل مسببی نیست حكومت اصل سببی بر دلیل اجتهادی است به این معنا كه منقح موضوعش است موضوع كه محقق شد عنوان چیز برآن محقق می شود دلیل اجتهادی دلیل اجتهادی وقتی كه آمد شك را رفع می كند و موضوع استصحاب را از بین می برد این در باب استصحاب هم مسئله مسئله تقدم رتبی نیست مسئله مسئله این است كه دلیل اجتهادی مقدم می شود فضلا از اینجا .
    در اینجا ما در عین حالی كه قبول داریم كه سجده سهو و همین طور قضا سجده در صلاه سجده در غیر صلاه صحیح نه سجده سهو است نه قضای سجده هیچكدام اینها نیست لكن معنایش این نیست كه حالی كه قضای سجده در صلاه صحیح است تقدم دارد باید اول در خارج اول باید ما احراز صحت بكنیم بعد از اینكه احراز صحت را خارجا كردیم به خارجی آن وقت بریم سراغ دلیل تجاوز نیستبه سجده واحده در عین حالی كه ما قائلیم كه اینها باید صحیح باشد تا قاعده تجاوز مثلا جاری باشد گرچه انصراف است استصحابش هست مثلا حالا در استصحابش را من عرض كنم استصحاب عدم اتیان به سجده واحده دستور است كه جاری  باشد با استحصاب عدم اتیان به سجدتین كه ما عرض كردیم جاری است حالا ما فرض كنیم هر دو اینها جاری باشد همین حرف آنجا هم است كه كسی بگوید كه استحصاب عدم اتیان به سجده واحده  اثرش این است  كه سجده سهو بیاوریم و سجده سهو باید در نماز صحیح باشد این استحصاب صلاه عدم اتیان صلاه به سجدتین این مقدم است براین و باید احراز بطلان بشود آن استحصاب دیگر جاری نیست متاخر است بواسطه تأخرش آنجا هم بواسطه  تأخرش نیست اینجا كه حالا ما نحن فیه است اینطوراست مسئله كه آن قدری كه بلا اشكال است این است ثبوت سجده سهو و ثبوت قضاء سجده بخواهد در نماز باطل باشد این لغو است در نماز باطل نیست سجده سهو اگر اصل هم بخواهیم جاری بكنیم این اصلش هم لغو است چون سجده سهو دارد نیست سجده سهو ما صلاه صحیح است بحسب اوادله اش بحسب عنوان قضاء و عنوان سجده كه پیشتر عرض كردیم. لكن تقدم اصلا تقدم رتبی هم نیست در كار لغویت به این تمام می شود كه نه با هم اینها اگر آمده اند یعنی قاعده تجاوز را نسبت به سجدتین و قاعده تجاوز را نسبت به سجده واحده هر دو جاری كنیم اثر آن این است كه صحیح است و در همه رتبه اثر آن این است كه قضاء دارد وجوب قضاء و صحت با هم می آید لازم نیست كه اول صحت بیاید و بعد از آن قضاء بیاید ما می خواهیم همین مقدار باشد به یك لغویت در كار نباشد كه سجده را در نماز غلط در نماز عرض بكنم كه باطل ما ثابت بكنیم و این همانطوری كه رفع این لغویت به این می شود كه بعدا یك آن بعد این ثابت بشود رفع لغویت هم می شود كه معا ثابت بشود الان قاعده تجاوز با قطع نظر از تعارضش قاعده تجاوز نسبت به صلاه ركعتین یا نسبت به سجدتین جاری است و در همین رتبه نسبت به سجده واحده هم جاری ُاست و حكم این دو تا با هم زائیده می شود یعنی صحیح و وجب علیه سجده سهو با هم صحیح و وجب علیه سجه سهو نه اینكه باید ما بگویم اول صحیح است و بعد وجب علیه سجده سهواگر تعبیر به موضوعیت می شود مراد تقدم است نه خیر این حرف نیست تقدمی  در كار نیست گر چه اگر تقدم هم بود ما حرف داشتیم لكن تقدمی هم در كار نیست  و اگر مراد این است كه باید در نماز ز ما باید احراز صحت صلاه را بكنیم تا سجده سهو باشد ما احراز اصل می كنیم لكن لازم نیست كه در او باشد ما احراز صحت و احراز قضاء سجده سهو را با هم می كنیم  الان معا این دو تا حكم ثابت بواسطه قاعده تجاوز ثابت نیست به سجدتین ثابت صحت و به واسطه قاعده تجاوز ثابت نسبت به سجده و واحد قضا ثابت وصحت و قضا با هم وارد می شوند در این موضوع  و  این دیگر لغویت اشكالی لازم نمی آید .
    بناءعلیه این اسباب نمی شود كه قاعده تجاوز را نسبت به سجدتین جاری بكنیم و بگوییم آن دوتا جاری نمی شود بعد كه نوبت آن دوتا   رسید دو اصلی كه در ركعتین یسجده واحده و سجده واحده می خواهیم جاری بكنیم به آنجا كه رسید آنجا محذور پیدا می كند این بی محذور  صحیح ان محذور دار قضاء وسجده دارد نه اینطور نیست.
     بناءعلیه  این در همه اسباب و نظار آنجاهایی كه وقت چیز گذشته باشد  بعد الفراق باشد آنجائی كه بعدالركوع آنجاهائی كه بعدالتجاوز نسبت به همه احتمالات باشد اینجا قاعده تجاوز با هم قاعده تجاوز یعنی سه تا شك داریم یا چهار تا شك در این كه آیا از این ركعت یك  سجده چیز شده است یا نه آیا دو سجده شده است یا نه دو سجده واحده  شده است یا نه دو سجده شده است دراین یا نه آیا در این ركعت هم یك سجده شده است یانه كه این روی احتمال این است  كه دو سجده فوت شده باشد احتمال می دهم از این ركعت باشد احتمال می دهم از ان ركعت باشد احتمال می دهم یك جزءاش از این یكیش از این ركعت باشد یكیش از ان ركعت باشد این اصول تماما روی این مطلبی كه ما عرض كردیم قاعده تجاوز تماما نسبت به این اطراف جاری ساقط بعد نوبت می رسد به باب استصحاب.
     در استصحاب ان هم اصالت عدم عروض مبطل اگر یك اصلی باشد محكوم اصالت عدم اتیان سجده است برای اینكه مبطلیت از ناحیه این است آن وقت چون اصالت عدم اتیان سجدتین یا در آن چیزی كه سجده دیگر هم فوت شده باشد و این دیگر عنوان اجتماع  و عنوان دوتای اینها درآن مدخلیت ندارد این اصل جاری است این اصل كه جاری شد اصل مثبت حكم است این اصل دیگر كه اصل برائت باشد یا استصحاب عدم وجوب قضاء عدم وجوب سجده سهو باشدآن هم جاری است و اشكالی  ندارد و علم اجمالی هم منحل می شود در این فرع هك نظیر ان فرع است باقی می ماند یك فرع  .
    و آن این است كه محل تعبیر به موضوع عمل كردیم معناش این است سجده سهو در غیر نماز صحیح نیست اما نه اینكه این موضوعیت دارد ترتب دارد آخر در باب موضوع یكی حكم یكی موضوع آنجائی كه گفته می شود اصطلاحا موضوع معنایش این است كه این حكم موضوع است اما قاعده تجاوز اصلش درآن اعتبار صحت لا صحت در آن نشده سجده سهو است كه ما بحسب روایاتش می گویم كه در نماز صحیح باید باشد درغیر صحیح نباید باشد و ما اگر بخواهیم قاعده تجاوز را در نماز باطل جاری كنیم لغو است نه این است كه این موضوعش در صلاه صحیح است آنی كه دلیل قائم شد این است كه سجده سهو در صلاه صحیح است در صلاه باطل نیست و شمایی كه می خواهید نفی سجده سهو را مثلا بكنید به قاعده تجاوز نفی بكنید بگویید كه نفی دیگر چیزی برمن نیست و استصحاب عدم اتیان را محكومش بكنید یا از بین ببرید این باید جوری باشد كه لغویت لازم نیاید لغویت همان طوری كه اول او را شما ثابت كند دوم او را ثابت كنید لازم نمی آید اگر با هم ثابت كنید ما دلیل نداریم بر اینكه در دو بطلان می آید در آن هستند قاعد ه تجاوز الان شكی كه من دارم تمام شاكم در عرض هم موجود هست من یك شك دارم علم دارم به اینكه دو سجده را ترك كرده ام از این علم تولید شد  اینكه یا شاكم در اینكه از این ركعت شاكم در اینكه از آن ركعت شاكم در اینكه از آن ركعت شاكم در اینكه دو تاش از آن ركعت این شكوك همه در عرض هستند هیچ تقدم تآخری ندارند.
     بناء علیه آن حرفی هم كه دراصل سببی مسببی گفته می شود آن هم اینجا نیست فقط این معنا یش می آید كه خوب قاعده تجاوزدر نماز باطل  یعنی چه بی خودی نیست باید نماز صحیح باشد تا اینكه صحیح باشد این مطلب .
    ما عرض می كنیم كه لغویت وضع می شود به اینكه قضیه ترتب  چیزی كه نیست لغویت رفع می شود به اینكه دو تا حكم باهم بیاید صحیح باشد و واجب .
    باقی می ماند یك صورت و آن صورتی است محل هستش نسبت به بعضی محتملات نسبت به همه محتملات تجاوز نشود باشد نسبت به بعضی محتملات تجاوز نسبت به بعضی محتملات تجاوز نشده مثل اینكه الان كه نشسته ام شك می كنم كه قبل از اینكه وارد بشود شك می كنم آیا این سجده همین دو سجده ای كه بكنم این را ترك كرده ام یا دو سجده از سابق بوده است  یا یك سجده از این بوده است یك سجده از اوالان كن شكم چند تا بوده  یك شك در این كه سجدهای كه ترك شده دو تا سجده ای كه ترك شده است از این ركعت بوده است  كه به حسب قاعده باید اتیانش كند یك شك هم دارد كه آیا از آن ركعت بوده است یكی از آنها از این ركعت بوده است  یكی از آنها از آن ركعت بوده است من چون شك دارم در اینكه دو تایش از این ركعت بوده  این محلش نسبت به این دو تائی كه از این ركعت شك دارم محلش باقی است آن چندتای شك دیگری كه من دارم دو تا شك دیگری كه دارم كه از آنم دو ركعت بوده است آن تجاوز كرده است .بناء علیه  قاعده تجاوز در آنها جاری ست و در اینجا قاعده تجاوز جاری نیست لكن قاعده شغل استصحاب عدم اتیان بعض روایات خود قاعده تجاوز كه اگر محل آن است اتیان بكن و  نتیجه این می شود كه من اتیان به این دو سجده بكنم چیزی برمن نیست منتها در اینجا شیخ (علیه الرحمه) شبه ای كرده اند و بعضی دیگری هم كه از شیخ نقل كرده اند تصدیق كرده اند  و آن اینكه قاعده تجاوز در یك همچین جایی جایز نیست آنجا عبارت از این است كه من علم اجمالی دارم و امر مردد است ما بین اینكه محل گذشته باشد یا محل نگذشته باشد در جائی كه علم اجمالی دارم و امر دائر ما بین این است كه محل گذشته باشد و محل نگذشته باشد فرموده است شیخ كه قاعده تجاوز جاری نیست باید برویم سراغ سایر چیز ها و سایر چیزها را اصالت عدم مبطلش را حساب كرده اند گفتند اصالت عدم مبطل مزاحم ندارد این را ما جاری می كنیم اصالت عدم مبطل را آن وقت صحبتهای دیگرش هم همان كه باید مخالفت عملیه با علم اجمالی نشود  . مبحث دیگری هم كه ازشیخ نقل كرده اندگفته اند كه بله بعید نیست از انصاف از منصرف اله تجاوز ما نفهمیدیم یك همچین اطلاق محكمی كه در باب قاعده تاجوز داریم كه شاید كم جای ما اطلاقات به این محكمی داریم بعضیهایش عموم است كلما شككت فی مما  قد مضی گفته لیس بشی این عموم است انما شك اذ كنت فی شیئ لم تجزه  این طور تعبیرات كجای اینها نوشته است به اینكه شك مقید است به اینكه مقرون به یك همچین علم اجمالی نباشد ثم ما كه یك شك نداریم اگر یك شك بود مورد مردد بین هذا و هذا بود باز واما ما كه یك دانه شك نداریم ماچند تاشك داریم من الان شك دارم در اینكه آیا این ركعتی كه الان نشسته ام درآن الان یك شك دارم دراین كه آیااین ركعت راچیزش را آوردم یا نیاورم وقتی خودش را فی نفسه حساب كنیم یك شك داریم دراینكه آیادو سجده را در این ركعت كه نشسته ام الان آورده ام یا نیا وردم این یك شك . یك شك دیگه این است كه آیا یك  سجده ارا آورده ام یك سجده دیگر هم آورد ه سجده منفرده ام را آورده ام یا نیاوردم كه وقتی حساب بكنیم یك شك در این است كه سجدتین را آورده ام یا نیاورده ام یك شك این است كه سجده منفرده را آورده ام یا نیاورده ام در آنجا دوتا شك داریم شك دارم كه آیا سجدتین را در این ركعت آورده ام یا نیاورده ام این كه شك كرده است كه آیا سجده منفرده را در آن ركعت آورده ام یا نیاورده ام این شكها هر كدام خودشان علی حده مستقلند آن شك مقرون به یك چیزی خودش فی نفسه یك شكی است كه فی نفسه قطعا محل گذشته است قطعا تجاوز كرده است من یك شك فعلی دارم قطعا تجاوز كرده است محلش اینجا هم یك شك فعلی دارم كه قطعا تجاوز نكرده محلش نه اینست كه من یك شكی دارم كه مردد بین گذشته و نگذشته نه آنجای را كه من شك دارم خودش را باید حساب بكنیم این كه در اطراف علم اجمالی می گوید من شك دارم كه اما هذا او هذا این تقریر بطور اجمال مطلب را ذكر می كند والا در علم اجمالی من شك دارم كه هست یا نه شك دارم كه این هست دو تا شك دارم اما هذا او هذا این جور نیست كه در علم اجمالی من مثلا كه دو تا طرف كه دارد اما هذا یك شك دارم  این است كه هذا اما طاهر او هذا نجس خیر علم دارم به اینكه یك طهارت در اینجا آنهم علم هم درآن اجمال نیست علم دارم به این كه یك طهارتی اینجا یك طاهری اینجا هست این دو تایی كه الان هستش من علم دارم كه یك طاهر اینجا هست و علم هم دارم كه یك نجس اینجا هست آن وقت وقتی می خواهیم تعبیر می كنیم می گوییم علم اجمالی علم اجمال ندارد متعلقش علم اجمال دارد یعنی علم دارم كه اما هذا او هذا و علم دارم كه اما هذا او هذا طاهر هذا او هذا نجس دو طرف شك آن هم آیا اینطور تعبیر می كنند كه من شك دارم كه این نجس یا آن نجس است نه این است كه ما همچین شكی داریم كه این نجس یا آن نجس من شك دارم كه این نجس است یا نه و من شك دارم كه این نجس است یا نه قاعده تجاوز روی این می آید آنی كه من شك دارم كه آیا اتیان به سجده واحده در ركعت سابقه كرده ام یا نكرده ام این شك مقرون به هیچی نیست خودش است هیچی دیگه ندارد ولی یك مطلب خارجی هم هست و آن این است كه من علم دارم كه یك دو سجده ای ترك كرده ام و نمی دانم این علم من به اینكه سجدتین را ترك كرده ام و محلش را اطلاع ندارم این منشاء می شود از برای اینكه من شك بكنم در این كه اینجااست شك بكنم كه این جاست اما وقتی خودشون را ملاحظه بكنیم خود شك را ملاحظه بكنیم.
    شك دارم كه آیا در ركعت اولی من سجده را منفردا ترك كردم یا نه، شك دارم كه در ركعت اولی سجدتین را ترك كردم یا نه و این موضوع قاعده تجاوز است بی اشكال و انصرافی ازش ندارد علاقه عموم است .
    انصراف مال اطلاق است كه گاهی احتمال میرود و اینجا هم درست نیست .
    عموم كل ما شككت فیه مما قد مضی فشكك لیس بشء معنا ندارد كه ما این عموم را بگویم ، نه آن نسبت به این عموم ندارد یا انصراف دارد.
    من الان شك دارم در اینكه دو سجده را به جا آوردم از این ركعت یا نه و علم دارم كه شك دارم ، یقین دارم كه شك دارم و یقین دارم كه محل است یعنی الان وارد نشدم در تشهد و كسیكه در محل باشد باید اتیان بكند و قضیه انصراف قاعده تجاوز یا این قاعده تجاوز از این محل این تمام نیست چنانچه فرمایش شیخ هم كه بعد از این قاعده تجاوز را اشكال درش میكنند به اصالت عدم مبطل میخواهند تمسك بكنند اون هم تمام نیست بلكه اصالت مبطل مقدم بر اوست اصالت عدم اتیان سجده واحده در آنی كه یك سجده اش را ترك كرده و سجده دیگر هم نكرده بر این مقدم است و چون اصالت عدم سجده واجب هم نداریم این استصحاب معارض ندارد ، از این جهت این استصحاب موجب ابطال است و قاعده برائت یا استصحاب عدم وجوب قضا و اینهاست.
    در تمام جاها الا این فرد كه محل باقیست اینجا قاعده تجاوز در آنها جاری است و آنها در سایر جاها این مسائل است اگر هم قاعده تجاوز جاری نباشد باز نتیجه آن نمی شود كه شیخ می گوید باز نتیجه همان می شود كه تمام كردیم.