• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • ما اگر بنا گذاشتیم كه در اطراف علم اجمالی اگر اصل مثبت زمانی بود آن منحل بشود علم اجمالی آن منحل بشود علم اجمالی ولو حكما خصوصا مثل استصحاب كه بنای بر یعنی استمرار همان متقین را در زمان شك می كند اگر این طور بنا گذاشتیم در این فرعی كه دیروز گذشت كه من بعد الفراغ علم دارم به این كه یا دو ركعت آخر بوده است این ها ركعت آخر بوده است پیدا كرده ام به این كه دو ركعت است سجده از من فوت شده یا هر دو سجده ها از این ركعت آخر بوده است و اگر نه از او بوده است الآن باید آن دو سجده را اتيان كنم و برگردم سجدتین را اتيان كنم و نماز را تمام كنم اگر یكی از این ركعت بوده و یكی هم از این ركعت سابقه بوده است مقتضای علم اجمالي است اگر من بعد از اينكه نماز را تمام كردم يك سجدهقضا براي قضاي آن محتمل كه يك سجده قضا براي قضاي آن محتمل  و اگر هم سجده سحو بجا بیاورم مقتضی علم اجمالی این بود لكن اگر ما استصحاب را در یك طرف جاری دانستیم و در طرف دیگر جاری ندانستیم یك وقت است كه استصحاب را در همه اطراف جاری می دانیم آن وقت استصحاب هم ساقط می شد مثل قاعده تجاوز همان طوری كه قاعده تجاوز را در همه اطراف في نفسه جاری می دانیم لكن بعد از این كه مخالفت اجمالی است سقوط پیدا می كند به تعارض، تعارض بالعرض اگر استصحاب هم یعنی استصحاب عدم اتيان سجده در این ركعت و بعد اتيان سجده در آن ركعت و عدم اتيان سجدتين معا در این ركعت او اگر چنانچه  یعنی معیتش را اگر این هم جاری بدانیم آن وقت اینها ساقط می شوند و باز مقتضی علم اجمالی را باید عمل بكنیم لكن اگر چنانچه ما استصحاب عدم سجده دیدیم كه خودش اثر ندارد آنی كه مورد اثر است اثر قضا سجده سهو است سجده منفرده است سجده واحده است و آن كه مورد اثر است برای اتیان سجدتین آنجا سجدتان است نه به عنوان اجتماع آن سجده ای كه من در نمازم معتبر است اگر این طور شد آن استصحابی كه بخواهیم جاری كنیم در ركعت ماقبل اخیر كه اصل این است كه اتیان به سجده منفرده نكرده این را ما اشكال كردیم در استصحاب آن و گذشت اشكال و استصحاب عدم اتیان سجده هم اثر ندارد و این كه تا اثبات نشود كه سجده منفرده بوده است این تا اثبات نشود نه قضا دارد  و نه سجده سهو دارد به حسب ادله.

     بنا علیه استصحاب عدم اتیان به سجده واحد در ركعت اولی یا استصحاب عدم سجده واحده مثلا اگر در ركعت ثانی هم بود این استصحابهای وحدتی كه قید وحدت دارد اینها جاری نیستند وقتی اینها جاری نشدند استصحاب عدم اتیان سجده در ركعت اخیر كه یكی از آن وجدانی است یكی اصلی است این اثر خودش را می كند و آن این كه باید این دو سجده را این كه ترك كردی دو سجده را حالا بعد از سلام مطّلع شدی باید این دو سجده را اتیان بكنی.
     بنا علیه اجمال دیگه در كار نیست اجمال رفع مي شود به بركت استصحاب وعلم به سجده واحده اگر اين استصحاب نبودكاري به اين نداشت براي اينكه علم آن علم تفضیلی كه من دارم علم تفضیلی به سجده واحده من ندارم علم تفضیلی به سجده دارم منتها یا در سجده بوده در ركعت آخر یا یك سجده بوده این كه می گوید یك سجدش مسلم است نه این است كه یك  سجده به قید وحدت مسلّم است آنی كه مسلم است اصل سجده است و اتم از این منضم باشد یا منفرد باشد و این هیچ اثری ندارد آنی كه اثر دارد یعنی  آن كه اثر دارد چیز منفرد است و او مورد علم تفصیلی نیست مورد علم اجمالی است كه اجمالا می داند یا سجده منفرده از ركعت ثانیه است یا سجده منفرده از ركعت اولی است یا دو سجده از ركعت ثانیه است .
    بنا علیه علم تفضیلی دیگر اینجا اثری ندارد اما آنی اثر دارد این است كه من یك علم تفصیلی دارم كه یكی از سجده ها را ترك كرده ام نمی دانم منفرد بوده یا منضم بود استصحاب می گوید سجده دیگرش هم ترك شده است آن سجده هم ترك شده است .
    پس بناءعليه ضم استصحاب باوجدان مي گويدبه ما دو سجده ترك شده است وقتی دو سجده ترك شد تكلیف ما اتیان به سجدتین است تفضیلا یعنی تعبدا اجمال از بین می رود علم اجمالی داشتند كه يا برمن واجب است سجدتین را بیاورم یا واجب است سجدتین را بیاورم یا واجب است كه سجده سهو قضا سجده این اجمال از بین رفت به بركت استصحاب و علم تفضیلی كه سجده را كرده اند این دوتا باهم كه جمع شده اند این دو سجده آنجا فوت شده است عنوان اجتماع هم درآن دخالت ندارد تا این كه كسی بگوید مجتمعا سجدتان مجتمعا موضوع حاكم است نه وقتی كه نماز من این دو سجده را نداشت اگر یك اصلی بود كه این سجده را ندارد بعد یك اصلی هم بود كه آن سجده را ندارد كافی بود در ترتیب حكم.
     بناء علیه انحلال پیدا می شود علم اجمالی بنابر آن كه ما اصول را در اطراف علم موجب انحلال بدهیم اگر اصل نافی مثبت بود آن طرفش هم قاعده برائت ،استصحاب عدم قضا استصحاب عدم چیز است دیگه علم اجمالی تفضیل ندارد دیروز كه عرض كردیم كه علم اجمالی در این صورت هستش این اگر استصحاب را در آن یكی هم جاری بدانیم آن وقت علم اجمالی محفوظ ماند.
    اگر ما بودیم شك در این داشتیم كه بعد از نماز شك در این شك داشتیم كه این دو سجده را ترك كردیم یا نه از ركعت اخیره شك ما سه طرف دارد یكی این كه آیا این دو ركعت از این ركعت اخیره فوت شده اگر یك همچنین شكی ما فی نفسه داشتیم قاعده تجاوز است.
     من شك كردم در این كه حمد را به جا آورده ام یا نه بعد از این كه ما وردت فی سوره این قاعده تجاوز است این محل شك محل قاعده تجاوز این است كه همان تجاوز شده باشد ازآن اما آن محلی كه دیگه گفته مي شد اين است كه محل فوتش كه من علم پيدا كردم بايد بياورم نه اگر شك پيدا كردم .
    بناءعليه من هم الان كه شك دارم در همه اطراف در همه اطراف قاعده تجاوز هست  و به تعارض ساقط می شود استصحاب هم اگر در همه اطراف بود آن هم ساقط می شود آن وقت نوبت می رسید كه علم اجمالي ما به مزاحمت است باید همه اطراف را عمل بكنیم اما بعد از آن كه ما سجده واحد از ما اگر یقینا هم فوت بشود از ركعت اخیره وقتی سلام را گفتیم سلام در محلش واقع نشده وبعدش بايدما قضا بكنيم آن را اين طور نيست كه من بايد برگردم اين را بجا بياورم دوباره سجده را باید بجا بیاورم آن مال سجدتین است آنهم الا اشكال كه بعضی اشكال كرده اند می گویند آنهم این طور نیست حالا ما كه بنائمان بر این است كه كسی سجدتین را اگر ترك كرده باشد محلش باقی هست  باز جاری بود لكن استحصاب عدم اتيان به سجده واحده نه در اول نه در دوم جاری نیست و آنی كه موضوع این موضوع حكم هم نیست یعنی منفرد بودنش را نمی توانیم با اصل ثابت كنیم اطراف علم اجمالي است علم تفضیلی نداریم لكن آن یك سجده ای كه فوت شده و من می دانم فوت شده است اگر یك سجده را اصل به ما بگوید كه اینهم نیاوردی الآن در این ركعت آخره دو تا سجده نیاورده یكی به مقتضای اصل و یكی به مقتضای وجدان این موضوع  حكم است یعنی الآن است اقتضای استصحاب و یقین باید من حكم شرعی این است كه من الآن باید این دو سجده را به جا بیاوریم و تمام كنم  صلاة را .
    بنا علیه الآن من منحل شد آن علم اجمالی كه اما ذلك و اما ذلك الآن اما دیگر نداریم یجب علیه ایتان سجدتان و اشك در این كه آیا قضا به من واجب است قضای سجده واجب است یا سجده سهو وارد است این اصل برائت این را نظر اینجای كه ما اصل را جاری كردیم و ابطال را درست می كردیم همين طوربود فرق نيست مابين اين دوتا اينجا ما با استصحاب ابطال صلاة را درست مي كرديم ومنحل مي كرديم  علم اجمالی را اینجا با استصحاب اتيان به یك طرف را درست می كنیم كه موافق با علم اجمالی است اجمال دیگه در كار نیست یقین داریم بحسب حكم ظاهری اعم از حكم ظاهری واقعی یقین داریم به این كه الآن به ما واجب است كه در این دو سجده را به جا بیاوریم مفصلا اين را مي دانيم وشك داريم در اينكه آن يكي را هم بايد بجا بياوريم يا بجا نياوريم يعني قضا را بجا بياوريم آنجا را اصل برائت جاری می كنیم اینجا را استصحاب چیز این راجع به این فرع.
    فرع دیگرآن است كه ما در بین نماز شك بكنیم اینها صحبتهاي بود كه بعد از فراق از صلاة اگر چنانچه شك كرديم اگر در  بين نماز شك كنيم اين  چند صورت دارد یك صورت آنجای است كه محل اتيان اگر یقین هم داشتیم از بین رفته بود فوت شده اگر من علم پیدا بكنم به اینكه یك سجده یا دو سجده از ركعت سابق را اتيان نكردم و این علم بعد از ركوع باشد این دیگر قابل این نیست كه من برگردم آن را بجا بیاورم اگر سجده واحده است باید بعد قضا بكنم اگر سجدتین است مبطل است محل ادراك شیئ گذشته است  یعنی دیگر نمی توانم ادراك بكنم این یك صورت این است كه من شكم بعد الركوع كه محل ادراك اتيان ومحل آوردن علي فرض اليقين گذشته است يك وقت شك من اين است كه من بعد از ركوع شك می كنم كه آیا یك سجده از ركعت سابقه فوت شده یا دو سجده فوت شده دو سجده را می دانم فوت شده در یك ركعت فوت شده است یا در دو ركعت و این شك من در بین صلاة است لكن بعدالركوع این  یك صورت.
    يك صورت هم این است كه بعد از تجاوز است كه قاعده تجاوز اگر چنان چه چیز نبود مانعی نداشت قاعده تجاوز جاری بود و اگر علم هم داشتم باید برگردم ایتانش بكنم یك صورت هم این است كه در محل است كه یعنی تجاوز هم حاصل نشده من بعد از این كه نشستم الآن كه نشسته ام قبل از ورود در تشهّد شك می كنم كه آیا می دانم كه سجده فوت شده آیا این سجده از این ركعت بوده است یكیش از این ركعت یكیش از ركعت سابقه بوده است كه نسبت به این ركعت محل نگذشته برای اینكه من الآن نشسته‌ام و وارد در تشهد هم نشده‌ام این سه صورت هست كه مورد بحث است آن‌جای كه گذشته باشد محل اتيان این امر یعنی بعد‌الركوع باشد بعد‌الركوع من یك همچنین شكی برايم حادث شد كه علم اجمالی به این است كه یا باید استیناف كنم صلاه را و یا باید بعد از نماز سجده سهو و قضا سجده بكنم حالا در اینجا یك بحث در این است كه آیا این علم اجمالی،علم اجمالی به یك مطلق و یك مشروط هست یا علم اجمالی به دوتا تكلیف مطلق است گفته شده است كه این علم اجمالی فایده ندارد، اثر ندارد منجز نیست برای اینكه علم اجمالی به تكلیف مطلق واحد طرفین مشروط است و او سجده قضا سجده است قضای سجده مشروط به این است كه بعد‌الصلاه باشد در بین صلاه قضای سجده نیست و مشروط است به اینكه بعد از صلاه باشد .
    پس بناءعلیه من الان یك علمی دارم به اینكه یا الآن بر من هست استیناف صلاه یا اگر نماز را كردم به من هست قضای سجده علم اجمالی بین دو یا تكلیف فعلی من ندارم علم دارم به اما تكلیف و اما مشروط به اینكه الان حاصل نشده الآن تكلیفی نیست یا اگر شرطتش حاصل بشود آن تكلیف هم بعد حاصل می‌شود .
    یك صحبت در این است كه آیا این تكلیف علم اجمالی به تكلیف مطلق،مشروط است یا نه علم اجمالی به دو تا تكلیف مطلق است بعد علی فرض اینكه علم اجمالی به تكلیف مطلق،مشروط است آیا تأثیر دارد یك همچنین علم اجمالی بین مطلق مشروط یا تأثیر ندارد. ادله‌ای كه قضای سجده متعرضند در ظاهر اختلافی مشاهد در آنها مي شود بعضی از روایات این است كه اگر چنانچه قبل الركوع تو علم پیدا كردی اینجا باید برگردی و نماز را اتيان كنی اگر سجده را قبل‌الركوع فرمودی كه نكردی و اگر بعد از ركوع كردی نماز را تمام كن ثم بعد از نماز قضا كن سجده را بجا بیاور فانه قضا بعضی تعبیرات این است بعضی روایات این است كه اگر قبل از ركوع شدكذا و اگر بعد از ركوع شد اذا نصرف سجده قضا را بكند تعبیر به اذا نصرف است تعبیر اول كه صلی یمضی فی صلاه و ثم یقضی فی كذااين وجوب مشروط نمی‌رساند شرطی نیست ممكن وجوب مطلق باشد محلش آن‌جا باشد مثل وضع معلق كه محلش عبارت از بعد نماز باشد نه وجوبش بعد از نماز واجب معلق به حسب اصلاحاشان این است كه الان وجوب فعلی است لكن محلش استقبالی است مثلا اگر ما در اقم‌الصلاه لدوك شمس الی غسل‌اللیل گفتیم كه این وجوب مطلق است و به این معنا كه وجوب مشروط نیست كه اگر ظهر آمد نماز واجب است اقم‌الصلاه لدوك شمس‌ الی غسل لیل از دلوك شمس تا غسق‌اللیل اقامه صلاه تكن الآن بر من واجب است كه این موضوع كه از اقامه،اقامه صلاه بكنم من دلوك شمس إلی غسق لیل منتها و  قتش نيامده الان وقتش وقتی كه آمد من نماز می‌خوانم اما بر من الآن واجب است كه این را در آن محل ایتان بكنم تعبیری كه در این روایت دارد در این قسم بعضی از اين روایات دارد این است كه بعد از اینكه اذا ركعت و علم پیدا كردی آن وقت نمازت را تمام كن ثم قضا كن او را فإنه قضا این ظاهر این است كه قضیه مشروطی نیست كه اگر نماز را تمام كردی این یك قسم از روایات است بعضی از روایات هست كه اذانصرفت بعد نماز را بعد بجا بیاور كه كسی از این توهم بكند به اینكه این واجب مشروط است كه وجوب قضا بعد از اینكه نماز را تمام كردی آن وقت وجوب القضا می‌آید لكن به نظر می‌آید كه قرینه در كار باشد كه این دومی معنايش وجوب مشروط نمی‌خواهد بگوید می‌خواهد محل را بگوید و آن این است كه قضیه قضا است و فوت بعضی روایات هم دارد كه فات منه بعضی روایات هم دارد كه قضا باید بكنم فإنه قضا باید اتيان كند كافه قضا فوت عنوان فوت در وقتی است كه دیگر نمی‌شود این را چیز كرد نمی‌شود این را چيز كردنمي شوداين رااتيان كرد اگر كسی یك سجده را در این ركعت فراموش  بكند وقتی كه به ركوع رفت فات این سجده دیگر الآن فوت شده‌‌نه اینكه فوتش را صبر می‌كند تا نماز تمام بشود الآن فات منه سجده یعنی محلی كه باید این سجده را در آن محل بیاورد از دستش رفت بخلاف اینكه در قبل از ركوع علم پیدا كند فوت نشده است محلش الآن باید بجا بیاورد اما بعد‌الركوع فوت شده است وقتی كه فوت شد چیزی كه فوت شده قضا دارد این الآن بعد از ركوع قضا به عهده‌اش هست منتها قضا كه آمده به عهده‌اش باید قضا را در مطلق بجا بیاورد محلش عبارت از اینجاست این اذانصرف ظاهر در این هم نیست كه یعنی و لو ابتداء به ذهن آدم می‌آید كه بعدان صرف كذالكن بعد از آنی كه محل این عبارت از آنجا باشد و خود قضا به عهده آدم به عنوان فوت وارد شده باشد و فوت هم بلا اشكال مقید به بعد‌الصلاه نیست فوت در حالا است الآن وقتی كه فوت شد از من الآن به عهده من قضا آمده است قضاچی قضا سجده‌ای كه بعد از نماز باید بجا بیاوردنه اینكه بعد از نماز به من فوت شده و بعد از نماز بر من واجب می‌شود الآن فوت شده و بر من واجب شد الان واجب شد قضا سجده فائته منتها محل آن عبارت از این است الآن بر من واجب شده كه آن وقت بجا بیاورم به نظر می‌آید كه واجب مطلق باشد نه واجب مشكوك یعنی واجب معلق باشد و اگر چنانچه الآن دو تكلیف فعلی را كه یكي محلش آن جاست یكی محلش اینجاست علم پیدا كنم علم اجمالی موثر است این جور نیست كه علم اجمالی موثر نباشد و اگر چنانچه علم اجمالی را ما یك طرف را مشروط بدانیم این تابع آن مطلبی است كه در واجب مشروط محل بحث است كه اگر چنانچه انسان علم اجمالی به واجبی مطلقی و یك واجب مشروطی آورد یا خير علم اجمالی فقط علم تفصیلی داریم به یك واجب مشروطی آیا قبل از اینكه شرطش محقق بشود من می‌توانم كه الان مقدماتش را بجا نیاورم وقتی كه محلش شد بگویم من عذر دارم حالا دیگر نمی‌توانم امتناع دارد بر من آن واجب مشروطی را كه در محل خودش می‌آید و باید بیاید در محل خودش آیا من علم دارم كه باید در محل خودش بیاید آیا می‌توانم من این واجب مشروط را الآن مقدماتش را بجا نیاوردم تا وقتی كه شرطش شد من معذور باشم و عذرتراشی كنم یا حكم عقل به اين است كه خوب یك واجبی است كه وقتی شرطش حاصل شد این مطلوب مطلق مولا است و حالا نیست چیزی اما وقتی شرطش حاصل شد این واجب مطلق مولا هست وقتی واجب مطلق مولا شد تو باید چه بكنی باید این را بجا بیاوری تفصیل است ما بین آنجای كه من شرطش را از بین ببرم یا خير مقدمات دیگر را از بین ببرم اگر یك واجب مشروطی شد كه وجوب مشروط به مثلا آمدن زيد است آیالی اینكه نگذارم اصلا زید بیاید  تا این وجوب مشروط پیدا نشود ظاهر این است كه مانعی ندارد از این برای اینكه در آن صورت كه من بدانم كه این واجب مشروط فعلی می‌شود در محل خودش طبیعی است كه من حالا یعنی مؤاخذم كه حالا من مقدمات مثلا زید گفته است كه اگر چنانچه امروز نهار مهمان برای ما آمد تو باید تهیه ببینی و این هم می‌داند كه مهمان می‌آید واجب به طور مشروط است كه اگر آمد اما این علم دارد كه مهمان می‌آید در آن وقت این الآن بخواهد مقدماتی كه باید پذیرای كند موجود نكند بعد كه مهمان آمد این بگوید كه تا مهمان نیامده بود كه وجوبی در كار نبود حالا هم كه مهمان آمده كه ما دیگر عذر داریم این عذرپيش عقلا نمی‌شود اما اگر برود یك كاری بكند كه این مهمان نیاید برود این مهمان را مثلا یك محصوری برایش چیز كند یك جای دیگری یكی دیگر بگوید كه این را دعوت كن برود منزل شما قبحی ندارد كه مانع بشود از اینكه شرط یعنی مانع بشود از تعلق تكلیف یك وقت تعلق تكلیف می‌داند كه می‌شود در محل خودش حالا می‌خواهد كاری بكند كه عذر برای خودش درست كند یك وقت تعلق تكلیف را اصلا جلویش را بگیرد مانع بشود از تعلق تكلیف این مانعی ندارد كه كسی واجب مشروط را مانع بشود از تعلق تكلیف و ما نحن فیه از این قبیل است كه لی‌اینكه مانع بشود یعنی نماز را جوری كند كه به هم بخورد و از تعلق تكلیف چیز بشود و آن اینكه اگر ما نماز را واجب می‌دانستیم اتمامش را یعنی قطع صلاه را حرام می‌دانستیم این نمی‌توانست این تكلیف را بهم بزند لكن اگر به هم می‌زد نه این است كه معاقب بود بر آن واجب معاقب بود بر اینكه چرا به هم زدی و اگر چنانچه نه ما این را ترك صلاه را حرام نمی‌دانیم و لا اقل در یك همچنین موردی حلال مي دانيم كه طلب علم اجمالی است آن وقت می‌توانیم به هم بزنیم این حرفهای است كه گفته شده است ویك مقداریش گفته شده است لكن ما قبل از همه این حرفها آن صاحب این قول می‌گوید لكن اگر رجاء نماز را تمام كرد همان حرفها می آید كه بعد از فراق گفتیم ما عرض می‌كنیم كه اگر نباشد كه استصحاب عدم اتیان سجدتین احراز مستثنی لا تعاد را بكند و محرز كند موضوع لا تعاد را این الآن نماز باطل است دیگر نه رجاء می‌تواند تمامش كند نه محتاج به این حرف‌ها هستیم اگر ما همانطوری كه سابق گفتیم كه استصحاب عدم اتیان به چیز و جاری نیست به سجده واحد جاری نیست نه در این ركعت نه در آن ركعت ولی استصحاب عدم اتيان دو تا سجده مانع ندارد برای اینكه آنجا اجتماع چیز ندارد یا اگر می‌دانم یك سجده از یكی می‌دانم كه یك سجده از یكی از این‌ها چیز شده من استصحاب عدم اتیان سجده دیگر همان ركعت را بكنم موضوع بطلان حاصل می‌شود كه ترك سجدتان عن صلاته دو تا نماز این نمازش بی‌سجده است نماز بی‌سجده بحسب قاعده لا تعاد باطل است.
     بناء علیه یك طرف بطلان را ثابت می‌كنیم یك طرف دیگر اصل برائت دارد محتاج به این نیستیم به اینكه ما قائل بشویم به اینكه خیر اگر چنانچه ما جائز دانستیم قطع صلاه را كذا و اگر جایز ندانستیم قطع صلاه رانه آن‌‌طور نیست خود قضیه باطل می‌شود نماز بحسب حكم استصحابی نماز این نماز نماز باطل است.
     پس بناء علیه در اطراف علم اجمالی كه داریم یك طرفش كه قضیه این است كه دو سجده را ترك كرده باشد با استصحاب بطلان صلاه را درست می‌كنیم آن طرفش كه عبارت از قضا سجده اینها باشد روی حرف ما مبتنی بود بر اینكه مترتب بود بر اینكه نماز صحیح باشد و این ابطلال را كه رفته موضوعش را از بین می‌برد اگر این هم قائل نشدیم انحلال علم اجمالی است برای اینكه یك طرف اصل مثبت یك طرف نافی این در صورتی است كه ما بعد از گذشتن محل فوت یعنی وقتی فوت شد دیگر محل آن فوت شده باشد بعد فوت‌المحل ما علم پیدا كنیم دو صورت دیگر مانده است كه یكی قبل از این و یكی هم قبل تجاوز.