• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • یك فرعی كه اینجا مناسب است و از فروع علم اجمالی است كه اگر موافق بشویم در علم اجمالی باید از فروع صحبت كرد لكن اینجا تعرض كرده اند مناسب اینجا هم هست و آن این است كه اگر بدانیم كه دو سجده از نماز ترك كرده ایم و ندانیم كه این دو سجده از یك ركعت ترك شده است یا از دو ركعت كه اگر از یك ركعت ترك شده باشد موجب بطلان است و اگر از دو ركعت ترك شده باشد موجب بطلان نیست و سجده سهو قضا دارد می دانیم كه دو سجده را ترك كرده ایم و احتمال می دهیم از یك ركعت باشد و احتمال می دهیم  كه از دو ركعت باشد آیا این نماز باطل است و سجده سهو را هم باید بكند یا نماز صحیح است سجده سهو باید بكند یا نماز باطل است سجده سهو ندارد این وجوهی در مسئله است و قبل از اینكه ما مسئله را عرض بكنیم یك مطلبی كه در باب  علم اجمالیست و شاید غالبا از این مطلب غفلت شود علم اجمالی یك وقت علم فعلی به تكلیف فعلی است و علماً قطعیاً علم به واقع  داشته باشد و علم به تكلیف فعلی واقعی یك وقت علم به حجت ما داریم نه علم به تكلیف واقعی در اكثر موارد یا در همه موارد كه بحث از علم اجمالی می شود این دومی است علم قطعی به واقع كم اتفاق می افتد در فقه كه هی صحبت از علم اجمالی است و مخالفت قطعیه اش آیا جائز است یا جائز نیست موافقت قطعیه اش لازم است یا لازم نیست اصول در اطراف آن ساقط هستند یا ساقط نیستند  با اصول آیا چیزی می شود این منحل می شود با امارات منحل می شود یا نمی شود اینها همه باید باب علم اجمالی حجت باشد اگر ما علم اجمالی به واقع داشته باشیم و قطعا بدانیم كه یك تكلیف واقعی فعلی هست این دیگه جای این صحبت نیست كه آیا اصول جاری میشود یا نه آیا منحل میشود علم یا نه آیا چه .
    این اصلا جای این صحبتها دیگر نیست تمام اصول بلكه در احتمال تكلیف فعلی قطعی هم باب اصل برائت اینها محل اشكال است اما در این مسئله اش مفصل در جای دیگر بحث شده است یعنی ما  بحث كردیم و اما علم اجمالی به حجت كه از آن قبیل همین مطلبی هست كه ما درآن  وارد هستیم ما به علم قطعی كه علم نداریم به اینكه اگر چنانچه دو سجده را ترك بكند نماز باطل میشود ما حجت قائم بر این مطلب است و الا قطع اینطور كه ما قاطع ایم به معنا باشیم كه اگر كسی ركوعش را ترك بكند نمازش باطل است اگر در سجدتین را ترك بكند نماز باطل است اگر سجده واحد را ترك بكند این لازم است برش سجده سهو قضای سجده تمام اینها حجتها ثابت شده است با ادله شرعیه ثابت شده است ادله شرعیه ای كه امارات شرعیه یا امارات عقلائیه است و از آن هیچ وقت هم قطع به واقع حاصل نمی شود بله گاهی وقتها هم هست كه مثلا یك مطلبی ضروری است واضح است یا مسائلی است كه مسائل قطعی است برهانی است آنها گاهی اتفاق می افتد.
     بناء علیه در جایی كه علم اجمالی به حجت داریم اگر ما فرض كنیم كه یك جای مخالفت قطعیه هم لازم بیاید اشكالی لازم نمی آید اشكال در آنجاست كه من علم فعلی به تكلیف داشته باشم و از آن طرف شارع مقدس اجازه بدهد به اینكه عمل بكنیم محال است  یك همچنین چیزی اما علم به حجت اگر من داشته باشم شارع مقدس اگر فرض كنید در اینجا قائم شد كه به علم اجمالی عمل نكن چنانچه قائم شده است كه خیلی جاها خیلی روایات داریم كه در علم اجمالی هست كه اعتنا گفته اند نكن به آن اینطور نیست كه این اخباری كه اینطوری وارد شده است ما بگویم كه خلاف علم است و چیزی كه خلاف علم است باید طرح شود بله اگر ما یك چیزی باشد كه یك موضوعی باشد كه علم قطعی به آن داریم اگر صدتا روایت هم وارد بشود ما باید طرح اش كنیم آن روایت راتاویلش كنیم روایت را اگر كه روایتی بر خلاف علم قطعی ما بر واقع وارد شد این باید طرح بشود.
     و اما اگر ما علم اجمالی بر حجت داریم حجت قائم است بر اینكه مثلا لازم است چه همان طوری كه حجت را می شود تقیدش بكند می شود چیزش بكند هیچ مانعی ندارد.
     بناءعلیه اگر چنانچه دلیلی وارد شد بر اینكه به طرفین علم اجمالی هم عمل نكن این همچنین نیست كه ما بتوانیم ردش بكنیم چنانچه معروف است بینشان كه نمی شود دلیل بیاید براین كه علم اجمالی عمل نكن تناقض است این خلط شده است مابین علم اجمالی به تكلیف قطعی وعلم اجمالی به حجت غالبا داریم همین در مورد خودمان هم ما علم اجمالی بحجت داریم.
    بناء علیه اگر مثلا دلیل قائم شد به اینكه نه قضای سجده فرض كنید ونه اعاده نماز را بكن این ولو اینكه خلاف علم اجمالی ماست به حجت یعنی خلاف علم اجمالی ماست دلیلی كه قائم شده است كه ترك سجدتین موجب بطلان است ودلیل كه قائم شده است كه ترك سجده واحده موجب سجده سهوا وعلم اجمالی ما هم ازراه این دوتا دلیل است والا ما كه واقعیت را اصلا اطلاع برآن نداریم كه واقع چه جوری است.  
    بناءعلیه اگر یك وقت مثلا بحث در امور اجمالیه  منتهی به این شد كه مخالفت قطعیه ازآن لازم می آید خیلی استیعاش ندارد.  چون  مخالفت قطعیه حجت است نه مخالف قطعیه علم است اینها البته یك مسئله بود كه در مسائل علم اجمالی مطلقا آن مطلب باید در مدنظر آقایون باشد اگر علم اجمالی قطعی باشد در حد اطراف هم ممتنع است كه اجازه بدهند اگر در علم اجمالی اگر من احتمال تكلیف فعلی فعلی در یك جای بدهم محال است كه من احتمال این معنا را بكنم كه این است مع ذلك شارع بگوید كه نه لازم نیست  ركوع كنی وآنجا در حجج است كه این مسائل می آید كه اجازه مثلا فرض كنید كه در حجتهاست نه درعلم است وعلم قطعی است .
    بناءعلیه در همه علمهای اجمالی كه پیش می آید در فقه الا ما ندر كه علم قطعی به تكلیف باشد تكلیف واقعی فعلی باشد در همه آنجاها هم ترخیص در بعض اطراف جائز هم ترخیص در همه اطراف جائز چنانچه بداند كه پدرش رباء می خورد او خورده است در این مال مال ربوی هست ارتكاب كند تا علم به معین پیدا نكند ارتكاب كند وامثالش مرحوم سید در حاشیه عروه جمع كرده عده ای موارد كه ترخیص در مخالفت علم اجمالیه  در همه اطراف بوده خلاف عقل نیست براینكه ترخیص برخلاف حجت نه در ترخیص برخلاف علم واقعی است حالا در این مسئله كه می داند كه سجدتین را ترك كرده ام ونمی دانم از این طرف است از یك ركعت است یا دو ركعت با قطع نظر از اصول قواعد خوب ابتدا مقتضای علم اجمالی این است كه من علم دارم كه یا نمازم باطل است اگر چنانچه در یك ركعت ترك شده باشد ویا نمازم صحیح است اگر دو سجده سهو دو تا سجده قضا برمن است مقتضای علم اجمالی این است كه جمع كنیم یعنی نماز را اول سجده قضا را بجا بیاورد سجده سهو هم بجا بیاورد وبعدا نمازرا اعاده كند این مقتضای اول قاعده علم اجمالی است ولو دفع جد هم باشد قاعده علم اجمالی اینطور است .
    حالا ببینیم مقتضای سایر قواعد چی هست می توانیم این علم اجمالی را یا منحلش  كنیم یا كلاهی سرش بگذاریم یكی قاعده تجاوز است در باب قاعده تجاوز مختلف است مبانی من قائل به اینكه ما دوتا قاعده داریم یك قاعده تجاوز آن درموارد شك ما یعتبر فی شیئ است اگر من متجاوز شدم وشك كردم كه سجده را بجاآورده ام یا ركوع را آورده ام یا سجدتین را آورده ام یا متجاوز شدم در مانعی در چیزی شك كردم این مجرای قاعده تجاوز است واگر بعد از فراق از صلاه شك در صحت فساد صلاه كردم این مجرای قاعده فراق است بعضی شاید غالبا یا همه قائل باشند به اینكه دو قاعده است یكی قاعده تجاوز است كه بسیاری محسوس به باب صلاه دانسته اند  ویكی قاعده فراق است كه می گویند كه قاعده ساریه درهمه موارد اما البته هم دوتا بودنش را بنگریم هم این مطلب كه ساری در همه موارد نیست قاعده تجاوز را آنهم منكر هستیم ما حالا روی مبانی روی اگرها حرف می زنیم و باز در باب قاعده تجاوز یك صحبت دیگری هست كه آیا قاعده تجاوز اصل است منقض است یا اماره به واقع است من قائل كه اماره است ومن قائل به این كه اصل است ومن قائل كه بله اصل محرز است حالا ما روی این مبانی ببینیم كه در اطراف همچنین علم اجمالی كه علم اجمالی به بطلان صلاه وجوب اعاده یا صحت صلاه وجوب قضای سجدتین كه مقتضایش این بود كه جمع كنیم مابینهما اینجا با قاعده تجاوز چه بكنیم اگر چنانچه ماقاعده تجاوز وقاعده فراق را دوتا دانستیم كه یكی مال خللی كه در نماز احتمال می دهیم از قبیل جزء از قبیل اینطور چیزها چیز باشد این مجرای قاعده تجاوز است  واگر بعد الفراق عن صلاه باشد در صحت فساد بكنیم این قاعده اصالت صحه است قاعده فراق است اگر ما دوتا قاعده دانستیم اینجا ممكن است كسی اینطور بگوید كه قاعده فراق همیشه محكوم قاعده تجاوز است برای اینكه شك در صحت وفساد صلاه ناشی از این است كه من آیا جزئی در آن معتبربودم نیاوردم مانعی درآن معتبر بوده است آوردم شرطی معتبر بوده نیاوردم صحتی یك امری است كه منتزع از این مصداق است كه جامع للاجزاء  وشرائط باشد اگر من شك در صحت وفساد بكنم شك من در صحت وفساد ناشی از این است كه آیا جزءطرح شده است آیا مانعی ایجاد شده است امثال ذلك وبنابراین قاعده فراق كه مجرای آن شك در صحت وفساد است همیشه محكوم قاعده تجاوز است كه مجرایش آن چیزی است كه مبنای این قاعده فراق است مبنای این اصالت صححه است اگر اینطور شد كسی اینطور بگوید كه قاعده تجاوز در اطراف معارضه این قاعده فراق است مبنای این اصالت صحه است اگر اینطور بگوید كه قاعده تجاوزدر اطراف معارضه می كنند یعنی من شك بعد از نماز شك دارم دراینكه جزء در این سجده را از این ركعت قطع كرده ام قاعده تجاوز دارد شك كنم كه ازآن ركعت چیزكردم آن هم قاعده تجاوز دارد شك هم كه از دوتایش از یك ركعت چیز كردم این هم قاعده تجاوز دارد قاعده تجاوز در اطراف معارضه می كند وبه معارضه مثلا ساقط می شوند نوبت به قاعده فراق می رسد قاعده فراق شك در صحت وفساد صلاه می گوید نمازش صحیح است بنابراین قاعده فراق صحت صلاه را درست می كند وبعد از جریان قاعده تجاوز است چون قاعده تجاوز حاكم است اصل حكم را مقدم باید حساب بكنیم تعارض اصول موضوعیه ای كه آن اصول حاكم است در رتبه مقدم است واصل مفهوم در این رتبه تعارض ندارد با اصل حاكم اصل حاكم تعارض می كنند خودشان با هم ونوبت به اصل محكوم می رسد اصل محكوم عبارت از این است كه من شك دارم كه نمازم صحیح است وصحیح نیست بعد فراق دیگر شك دارم نمازم صحیح است یا صحیح نیست بحسب قاعده فراق باید بگوییم نمازم صحیح است آن وقت می آیم سراغ این كه آیا قاعده فراق اماره  است بر واقع اگر اماره برواقع باشد این قاعده فراق كشف می كند از اینكه اماره براین هم هست كه از دوركعت این چیزشده قاعده فراق می گوید كه نمازم صحیح است واماره برصحت وقتی پیدا شد این اماره براین می شود كه از یك ركعت نبوده واماره براین هم می شود كه از دو ركعت می داند كه از سهو شده است دو سجده ضمیمه این علمی كه من دارم كه سجده از من ترك شده دو قاعده فراق كه اماره است براینكه از یك ركعت نبوده  است برای اینكه نماز كه صحیح است باید اماره براین است كه از یك ركعت نبوده این دوتا به هم وقتی ضمیمه شدند نتیجه اش این می شود كه تو باید سجده سهو بكنی علم اجمالی كه من داشتم به این كه هم نمازم باطل است یعنی باید ترتیب آثار بطلان نماز بدهم وچون احتمال صحت هم می دهم طرف علم اجمالی صحت هم هست باید من سجده سهو بجا بیاورم وسجده قضا بجا بیاورم این علم اجمالی ما را اینطور می كند كه آن طرفی كه می گفت باید اعاده بكنی می گوید اعاده ندارد اماره هم قائم شده است براینكه سجده سهو را بجا بیاور آن وقت با این كه اماره آنطرف علم اجمالی یك اصل مثبت دارد این طرف علم اجمالی یك اصل منفی دارد قاعده فراق می گوید اعاده ندارد این می گفت اعاده باید بكنی این می گوید اعاده ندارد این می گفت سجده سهو باید بكنیم موافق با آن است می گوید سجده سهو باید بكنی اماره براین داریم كه از ركعت است این در صورتی كه ما قاعده تجاوز را اماره بگیریم .
    یك كلام دیگر هم هست كه این را بعد عرض می كنم اگر غفلت نكنم واو اینكه آیا حكومت صحیح است یا نه اگر ما دو قاعده باشد حكومت صحیح است یا نه این را بعد عرض می كنم واما اگر چنانچه ما اماره نگیریم قاعده فراق را بگویم اصل است ترتیب آثار صحت است همان اصل محرز است یا اصل است دیگر اماره بریك واقعیتی و كه لوازم اماره هم حجت باشد وملزومات آن هم حجت باشد این طور نیست این فقط اصل محرز همین موضوع است اگر محرز باشد اگر محرز هم نباشد اصل  این است كه عبور كند دیگر كار نداشته باشد حالا اگر چنانچه ما اصل دانستیم در یك طرف اگر اصل محرز بدانیم وقتی كه می گوید صحیح هست احراز صحت را می كند همان احراز صحت را می كند اما اینكه این دو ركعت از یك ركعت نبوده این را دیگر احرازنمی كند چنانچه اگر اصل محض هم باشد بیش از این نیست اصل تعبدی لوازمش حجت نیست اصل همین است كه به ما می گوید فهمیدند كه ما هو ولش كن بگذر این بگذرو رها كن اگر به مثلا آن روایاتی كه بلا قدركعت و امثال ذلك كسی گفت این اصل محرز است چنانچه بعید نیست محرز باشد این احراز صحت میكند  آنجایی كه مثلا احراز ركوع آنجایی كه من شك در ركوع دارم قاعده تجاوز احراز ركوع می كند و اما اگریك لازمی داشته  باشد این هم بخواهد احراز بكند این دیگرشأن اصل نیست كه لازمش را درست بكند در اینجا من یك شك دارم در اینكه آیا از دو ركعت فوت شده است این سجده یا ازیك ركعت فوت شده است قاعده تجاوز كه اماره فرض كردیم حالا نیست بیش از این آن استفاده نمی شود كه این نماز درست است قاعده فراق این نماز تو درست است صحیح است این نماز اما این نماز كه صحیح است برای خاطر این است كه در هر ركعتش یك سجده واقع شده است یا نه در یك ركعتش واقع شد اینها در دیگر احراز نمی كند بلكه اگر در یك ركعت هم واقع شده با شد شارع اینكه بگذرد ازآن تكلیف فعلی كه نیست صحبت است علم به تكلیف فعلی من ندادم كه بگویم امتناع دارد حجت شرعی است دست از حجت آن بر می دارم اگر ما قائل بشویم كه  قاعده تجاوز اصل است قاعده فراق اصل است همین مقدار را درست می كند كه نماز تو صحیح است آن وقت می آیم سراغ سجد من علم داشته به اینكه یا نمازم باطل است یا صحیح است دوتا  سجده بر من هست آن وقت بگویم كه اگر ما بخواهیم طرح بكنیم هم صلاه را هم سجدتین را این مخالف كلام اجمالی است و او همین علم اجمالی كه صحت شرعیه هست و دلیل لازم دارم كه آن طرفش من را ما بگوییم نه چون دلیل بر این مطلب نداریم.
     پس بناء علیه یك طرف علم اجمالی ما من دارد كه اعاده نخواهد داشت آن طرف علم  اجمالی ما كه عبارت از این بود كه اما هذا او هذا باید سجدتین را بجا بیاوریم نمازمان نماز صحیح است و سجدتین را آنجا بنا بر قاعده فراق كه صحت را درست می كند بگویم نماز ما صحیح است و اینكه كشف از این مطلب نكرده است كه  این سجدتین در دو ركعت بوده است ما احتمال  می دهیم  كه سجدتین از یك ركعت باشد اگر این احتمال را داریم كه سجدتین از یك ركعت با شد خوب سجده سهو ندارد سجده در وقتی كه قضیه سجده در یك ركعت اگر فوت شد این اعاده دارد اما اگر چنانچه یك سجده در از یك هر ركعت فوت شد این سجدتین كه از ركعت واحده آنجا بطلان است نه موجب سجده سهو ما احتمال می دهیم كه سجدتین از ركعت واحده چیز شده باشد و اصالت صحیح نمی گوید توجه فرمودید كه ما بخواهیم اینطور درست كنیم كه با قاعده فراق نماز را درستش بكنیم و شما بگویید كه خوب یك طرف علم اجمالی این كه دو سجده ترك شده است از دو طرف خوب و یك طرف هم این بود كه از یك طرف سلب شده باشد شما كه علم اجمالی را كه حلش نكردید شما همین گفتید كه دو سجده نماز درست اما باز احتمال عاقبت احتمال اینكه دو سجده باشد و موجب بطلان نشده باشد و احتمال اینك ه دو سجده باشد و بحسب واقع باطل باشد اینها كه هستش  من احتمال این معنا را می گویم كه دوتا سجده از یك ركعت چیز شده باشد این معنا را كه من نمی توانم بگویم كه از دو سجده سهو شده باشد بنابرین كسی بگوید كه نه اینجا را قاعده تجاوز  همین مقدار را صحت صلاه را درست می كند و شما بخواهید كه دو سجده  سهو هم  بكنید بعد از اینكه  علم شما را از دست تان گرفتند یك طرفش را از دست تان گرفتند دیگر علم اجمالی را آن طرفش را از دست تان گرفتن نیست  به آن طرفش هم دیگه حجت نیست دلیلی هم بر سجده این وجه است كه كسی بگوید كه نه اعاده صلاه لازم است نه سجده سهو نماز صحیح است سجده سهو هم لازم نیست این یك وجه است كه بعد باید تامل درش بكنیم تا بعد كه سایر وجوه چی هست