• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اين دوتا صحيحه در اين باب وارد است يكي صحيحه زراره كه تفصيل قائل شده است بين جهل،علم و يكي صحيحه اي است كه تفصيل قائل شدهاست مابين وقت وخارج وقت ما و بعض  محتملات را گفتيم و بعض از محتملات هم باز عرض مي كنيم.حالا محتملات را عرض مي كنيم تا ببينيم با اين محتملات نسبت چه جوری می شود.
     يك احتمال اين است در صحيحه زراره كه مي فرمايد ان قرئت عليه آيه تفسير مفسرت له اين كنايه از اين باشد كه اگر عالم به حكم است اين بايد اعاده كند و اگر چنانچه عالم به حكم نيست اعاده ندارد در اين صورت محتمل است كه اصلش تعرض به علم جهل داشته باشد و اينطور نباشد كه صدر بيان غير همان حيثيت علم جهل نباشد كه فقط  نظر به اين دارد كه عالم آن كسی كه عالم است قرئت عليه آيه اين بايد  اعاده كند و چنانچه عالم به حكم نباشد اعاده ندارد كه ما قائل بشويم كه در مواردي كه قضاياي شرطيه تعرض به دو طرف قضيه است ان قرئت عليه آيه تقصير ان لم تقراء آيه تقصير در همه ومواردي كه تقصير مي كند همه مواردي كه قضاياي شرطيه رادو طرف قضيه را ذكر مي كند بگوييم كه اين جاها ديگر مفهوم نيست از براي قضيه اينطور نيست كه قضيه اول يك مفهومی داشته باشد و قضيه دوم هم يك مفهومي داشته باشد اينجا ديگر جاي مفهوم نيست همان دوتا قضيه است كه منطوق قضيتن مراد است نه اين است كه قضيه دوم مفهوم اول باشد تا آن وقت صحبت بياید كه بعض مصاديق هم ممكن است ذكر كرده باشد  اين در اين موارد اصلا مفهوم نيست اگر اين طور بگويم كه تعرض دارد به همان حال جهل و علم اينطور نيست كه ان قرء عليه آيه تقصير يعني اگرعالم باشد كذاوان لم يكن ديگر مطلق حكم اينطور نيست اينطور نيست در مفهوم ما يك مطلبی داشته باشيم كه بگويم بعضي مصاديق را اينجا ذكر كرده دوتا قضيه است يكي حال  علم يكي حال جهل را تعرض دارد و ديگر مفهومي هم در كار نيست فقط تعرض حال علم است جهل اين يك احتماليست اگر صحيحه عيسی هم قائل شديم كه آن هم تعرض به حال نسيان دارد همانطوري كه در روايت ديگري هم هست كه رجل ينسي و تمام می خواند در موضوع قصر آنجا هم گفته‌اند اگر چنانچه روز باقي است إن در يوم باقي است اين را اعاده كند و اگر نيست اگر گذشته است امروز اعاده ندارد صحيحه‌عیص  هم كه گفته است اگر چنانچه در وقت است اعاده دارد ولو لكم نسي را ندارد لكن بگويم كه مراد از اين روايت نسيان است كه اين دو روايت هر كدامی در يك موضوع واقع شده‌اند ديگری آن موضوع را تعرض ندارد آن در موضوع جهر حكم كرده است باينكه اعاده دارد علتش اعاده نداردجهلش تعرض به حال نسيان ندارد آن تعرض به حال نسيان دارد كاری به جهل ندارد كه اگر چنانچه ناسی شد در وقت اعاده دارد و در خارج وقت اعاده ندارد اين دوتا موضوع را قائل هستم و با هم تعارضی ندارند آن موضوع علم را و جهل را متعرض است و از جهت نسيان جهات ديگر اصلا تعرضي ندارند اطلاقي نسبت به آنها ندارد اين هم اگر قائل شديم كه موضوع نسيان را تعرض ندارد و جهات ديگر را تعرض ندارد اين دوتا حرف در اين موضوع خاصي هستند تعارضي با هم ندارند اين يك احتمال است احتمال ديگر اين است كه در صحيحه محمد بن مسلم و زراره كه می فرمايد اگر چنانچه عالم است كه ما رفع از تفسير راكنايه از عالم گرفتيم اگر چنانچه عالم است به اينكه قصر براو واجب است اين بايد نماز را بايد اعاده نكند بگويم علم فعلي است كه الان عالم ملتفت را می خواهد بگويد ولو فرموده است قرئت عليهم آيه تفسير و فسرت له و اين كنايه از عالم است لكن ما به مناسبات می فهميم كه يعني آن آدمي كه از روي علم التفات از روي توجه با التفات به همه اطراف قضيه نمازش را بر خلاف آن چيزي كه بوده است خوانده است و اين بايد اعاده بكند و اگر چنانچه اينجور نباشد آنطرفش ديگر مفهوم بگويم دارد آنطرف نباشد يعني اگر چنانچه از روي علم عمد التفات نباشد اين ديگر نمازش اعاده ندارد .
    بناء عليه اگر ما اينطور گفتيم كه ولو اين كلمه در قرئت عليه آيه تفسير فسرت له له راجع به علم است راجع به اين است كه بداند حكم را و راجع به نسيان توجه نيست لكن از مناسبات آدم بفهمد اين معنا را كه آن آدمي كه از روي علم التفات با توجه به اطراف قضيه نه توجه به اينكه باطل است نه توجه به اينكه الان تكليفش اين است كه چهار ركعت نماز را دو ركعت بخواند اگر يك كسي متوجه به اين است كه الان در نماز قصر بايد دو ركعت نماز بخواند بعد هم آمد چهار ركعت خواند گفت خب ما دو كعت اضافه می كنيم و اين اشعارند لا تعرض به فرد نادر اشكال ندارد آني كه اشكال دارد آن است كه اطلاقي را ما بخواهيم به فرد نادر حمل بكنيم كه عرض كرديم آن هم معلوم نيست كه فرد نادر باشد اما تعرض كرده به اين فرد كه اگر كسي می توان اگر كسي عالما عامدا نمازش را مثلا بر خلاف بخواند كذا اين تعرض به فرد نادري و همچنين هيچ فردي در عالم پيدا نشود كه عالما عامدا خلاف بكند زياد است هچين چيزي آن وقت بگويم كه مفهوم دارد قضيه اگر عالما با توجه با التفات نمازش را تمام كند بدل قصر اعاده دارد و اگر اينجور نباشد عالم نباشد جزء اين است عالم باشد لكن علم فعلي الان نداشته باشد علم به حكم پيدا كرده لكن الان ناسي هست آن حكم را باز هم لم يكن عالما علم فعلي الان ندارد ناسي از موضوع باشد باز هم از روي علم عمد اينكار را نكرده كه بخواهد صحيحه زراره تفصيل قائل شود مابين عالم عامد و غيرش عالم ملتفت عامد و غيرش اعاده را براي عالم عامد ملتفت اثبات كرده و ما عداي اين ديگر اعاده ندارد و اينكه ان لم يقرء آيه تفسير  يكي از مصاديق آن را ذكر كرده است مثل جاهاي ديگري كه گفته می شود كه مثلا ان غسلته فالمركن فمرتين و ان غسلته فلماء الجاري فمره واحد آنجا اگر يك همچين دو تا قضيه تقيد اين طور باشد آنجا گفته می شود آب كر هم داخل در مفهوم است اين مفهوم ان غسلته فلما بلند كن يعني اگر با ماء قليل شستي در مركن اينطوريست و اگر اين جور نشد مره واحد آب كر را آبي كه بريزد روي اين نه اين كه در تشت بگذارد بريزند روش اينها همه داخل در مفهوم می شود اينجا ما همچين قائل بشويم كه ما عداي عالم ملتفت متوجه اينها ديگر همشان اعاده ندارد حالا می خواهد اين كه اعاده ندارد ناسي حكم باشد ناسي موضوع باشد غفلت بكند خطا بكند جاهل به موضوع باشد هر يك از اينها كه باشد اينها ديگر داخل در مفهوم است آنها ديگه اعاده ندارد و اطلاقش اقتضا می كند كه در وقت و در حال وقت اعاده نداشته باشد به اين صورت كه اين مفهوم اعم است از همه اقسام آن وقت بريم سراغ صحيحه عیص صحيحه عیص می گويد كه اگر چنانچه در وقت است اعاده بكند اگر خارج وقت است اعاده نكند اگر آن را راجع نسيان  گرفتيم كه ناسي اعم بود كه از ناسي غير ناسي كه در منطوقش متوجه ملتفت بلفعل  بود كه ديگه ناسي توي منطوق نيست درمفهومش كه اعم بود كه می گفت اعاده ندارد اين اعم از همه اقسام نيست صحيحه عيس مي گويد اگر چنانچه ناسي است دروقت اعاده دارد درخارج وقت اعاده ندارد قابل اطلاق تقيد است ديگر من وجه نيست اطلاق تقيد تعارض ما بين مفهوم اين است اطلاق مفهوم اين است با آن روايت كه تفصيل داده ما بين وقت و خارج وقت در خصوص عصيان اگر صحيحه عيص در خصوص نسيان باشد اينجا هم جمع عقلائي دارد و اطلاق تقيد است در كار و اگر صحيحه عیص اينطور نباشد و اطلاق داشته باشد  راجع آنكه نمازش را در سفر چهار ركعت خوانده است فرموده‌اند در وقت است اعاده دارد و اگر در خارج وقت است اعاده ندارد اين را بگويم كه اعم است از اينكه جاهل به حكم باشد عامد باشد عرض بكنم كه ناسي باشد ناسي از موضوع باشد ناسي از حكم باشد اعم از همه اينهااست در اين صورت آن وقت يك تعاض عامين من وجهي بين اينهاپيدا می شود براي اينكه مفهوم آنجا می گفت كه آدمي كه آنطور نباشد كه ملتفت متوجه است آنطور نباشد نمازش ر اعاده لازم ندارداين روايت می گويد كه در وقت اعاده می خواهد اعم از اينكه جاهل باشد عالم باشد يا عرض ميكنم كه ناسي باشد هر جوري كه باشد در وقت اعاده بايد بكند و در خارج وقت اعاده نبايد بكند آن وقت این تعارض ما بين آن تو عامين من وجه است و در وقت آن كسي كه از روي مثلا نسيان از روي جهل نمازش را تمام خوانده است به حسب اين صحيحه بايد اعاده بكند به حسب آن صحيحه بايداعاده لازم نيست اين در اين صورت با هم تعارض پيدا می كنند و احتمالات ديگر هم باز هست در كار.
     اگر چناچه تعارض عامين من وجهی به حسب قاعده قطع نظر از اينكه حالا  مشهور چی می گويند چی می گويند به حسب قاعده ما بايد رجوع كنيم به آن ادله اوليه حالا آن ادله اوليه يك احتمال اين است كه ما رجوع كنيم به روايتي كه می گويد انما يعاد من ركعت يا يعاد من سجده يا من ركعت يك احتمال هم اين است كه ما رجوع كنيم به ادله رفع و به ادله اينطور چيزها لكن مهم آن است كه شهرت برخلافش است تعارض مابين اينها مقدم بر همه اينها شهرت است و بلا اشكال شهرت در آنجا است دعوي اجماع هم شده است نادری مخالفت كرده‌اند كه اينها گفته‌اند كه در وقت هم باشد اگر چنانچه چيز است اعاده ندارد جاهل به حكم است اعاده ندارد آن می گفت اعاده ندارد و شهرت قائم است بر اينكه در وقت جاهل به حكم در وقت اعاده ندارد .
    بناء عليه اعتنا به آن نمی كنند نه اينكه باب ترجيح است اين راجع به اين روايت.
     حالا يك مطلب ديگر است  و او اينكه ما می توانيم از آن روايت زراره كه اگر چنانچه جاهل باشد اعاده ندارد می توانيم تعدی كنيم به مواردی كه انسان جاهل است و ركعت زياد كرده مواردی كه جاهل است و ركوع زياد كرده اگر چنانچه گفتيم قرئت عليه آيه تفسير كنايه از علم جهل است گفته است اگر چنانچه سوال كرده بود كسي كه اربع ركعات خوانده است و زياد كرده دو ركعت در موضوعش هست سوال كرده آيا می توانيم ما بگويم كه حالي كه ركعت به واسطه جهل به حكم ركعت ضرر ندارد خوب به واسطه جهل به حكم ركوع هم ضرر نداشته باشد اگر كسی جاهل به اين است كه نماز ركوع دارد و ركوع را به جا نياورده اين در موضوع جهل به حكم آن اعاده نداشته باشد يا خير در غير باب قصر اتمام راجع به چيز ديگر اين جهل به حكم داشتند و نماز مغرب را خيال می كند چهار ركعت خواند نماز مغرب را چهار ركعت خوانده اين زيادي كرده نماز ظهر را به جهل به حكم خيال می كرده پنج ركعت است پنج ركعت خوانده آيا از اين روايت می توانيم استفاده اين را بكنيم كه آن هم در جهل به حكمش صحيح است  يا نه نميتوانيم استفاده بكنيم آن مقداری كه استفاده می شود همين است كه در باب قصر اينطورِی است بعد از اينكه دليل هست بر اينكه يعاد من ركعت و يعاد من ركعت اطلاق دارد نسبت به همه حالات آن وقت ما حجت لازم است تا ما دست از اين اطلاق برداريم كه يعاد من ركعتا يا آن روايت ديگري كه ركعت ر دارد و اين مقدار كه در باب قصروارد شده است و حكم قصر را گفته است اين مقدارش صحيح است ماعداي او را بايد ما با القاء خصوصيت بگوييم و الا لفظ كه شامل نيست بايد القاء خصوصيت بكنيم و ما نمی توانيم القاء خصوصيت بكنيم براي اينكه خرق است مابين آنجايی كه دوتا حكم است دوجور صلاه شارع مقدس دارد يكی صلاه شكسته يكي صلاه غير شكسته دو جور صلاه دارد شارع يكی شكسته يكی غير شكسته اگر يك جايی جهل به حكم غير شكسته را جاي شكسته آورد اينجا فرق داشته باشند عيب ندارد اما  يك وقت يك جور نماز ما داريم نماز مغرب سه ركعتی و غير سه ركعتی نيست نماز ظهر چهار ركعتی و ديگر غير چهار ركعتی نيست دو جور حكم روی اين دوتا عنوان ندارد شارع آن وقت ما بخواهيم اينجا را احتمال می دهيم روی خصوصيت كه دو جور نماز است يكی مال قصد اعاده نيست كه سفر اعاده نيست كه در حذر است اينجا را شارع اجازه فرموده باشد اما دو جور نماز ما نداريم نماز مغرب همانجور بيشتر نيست نماز ظهر هم يكجور بيشتر نيست اينجا اگر زياد بخواهد بكند آنجا عرض كنم كه روي قواعد ثانويه بايد باطل باشد و القاء خصوصيت نمی شود كرد چنانچه القاء خصوصيت از ركوع هم می شود كرد ولو اگر ركعت معفو باشد ركوع هم معفو است اما اينجا قضيه اين است كه تمام را جاي قصر خوانده است در اين موضوع دارد می گويد آنجايی كه من در نماز مثلا ظهرم چهار ركعتی كه بايد بخوان ركوع را زياد كردم هشت تا ركوع كردم نمی توانيم القاء خصوصيت بكنيم و اين مسئله هم ما بگويم كه القاء خصوصيت چي هست اين راجع اتمام به جای قصر حالا اگر قصر به جای اتمام خواند در قصر به جای اتمام به حسب قاعده باطل است برای اينكه هم مشمول لا تعاد است يعنی استثناء لا تعاد است ركوع را چيز كرده كسی كمتر بخواند بلا اشكال به حسب ادله و به حسب واقع  بايد اعاده بكند لكن يك روايت هست كه گفته‌اند بعضی‌ها كه صحيحه هم هست ملاحظه كنيد كه صحيحه هست يا نه مال منصور بن حازم است در باب هفده روايت سوم
    عن ابي عبدالله (ع) قال سمعته يقول اذا اتيت بلدة فأزمعت المقام عشرة ایام فاتم صلاه نمازت را تمام بخوان فان تركه رجل جاهل فليس عليه الاعاده اگر اين را يك نفر آدم جاهل اگر نكرد اين كار را يعني نمازش را كه بايد تمام بكند تمام نكرد فليس عليه الاعاده حالا تمام نكرد يعني به حسب فهم عرفيش يعني قصر خواند كسي كه روي طبيعت خودش كه نماز چيز بوده در اينجا بقيه عشرة ايام كرده است و بايد تمام بخواند روي ارتكاذ خودش ما سفر بوديم اينها نمازش را تمام كند يا غفلتا از سفر يا جهلا به حكم يا چيزي اما اينجا راجع به جهلش است اگر جاهلاآن راچيز خواند و ظاهر اين است كه جهل به حكم است نه اينكه جهل به  سفر يه كسی هست كه قصد اقامه كرد در يكجا حكمش اين است كه تمام بخواند جاهلا بالحكم قصد خوانده است اينجا فرموده‌اند كه اگر چنانچه جاهل به حكم بوده است و ليس عليه الاعاده اين روايت به حسب ظاهر ظاهرش همينطور است حالا بعد يك تامل ديگر در روايتش می كنيم بعضی اشكال كرده‌اند در ظاهرش هم اما شهرت برخلافش است اين روايت را كسی به آن عمل نكرده كه آنطرف شهرت به آن طرف است آنطرف شهرت به اينطرف آن است اگر كسی نمازش را قصر خواند به جاي تمام شهرت است دعوی چيز بعضيها قائلند به اينكه اعاده ندارد شهرت قائم است به اين نظرات حالا در ظاهر اين روايت يك تامل ديگري بايد بكنيم ببينيم اصل ظهورش می شود در آن خدشه كرد يا همين ظاهر عرضيش است.