• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تمسك كه بحسب روایات باب و اینكه آن روایات مقیده صلاحیت ندارند از برای تقید در شك اگر كسی زیاد  كرد ركعت را باید اعاده بكند و این در چندین روایات است كه من زاد ركعتا باید اعاده بكند كه یكیش نسخه اش شذوذ هم هست دوتا روایات  یكی  از آن معتبر است ا ین است كه اگر كسی زیاد كند ركعت را علیه الاعاده در یكی از اینها است هم است كه ركوع و غیر ركعتا از آن هم استفاده می شود كسی ركعت را اضافه كند ركوع هم اضافه می شود.
     بناء علیه اگر كسی به حسب قاعده بحسب روایات كه استفاده می شود اگر كسی یك ركعت اضافه بكند یا بیشتر این نمازش صحیح نیست در باب قصر اتمام بعضی روایات وارد شده است كه با روایات بدانیم باید چه بكنیم یكی صحیحه زراره و محمد بن مسلم
    است قال قلنا ابی جعفر(ع) رجل صلی فی سفر اربعا ایعید ام لا یعید قال ان كان قرئت علیه آیه تقصیر و فسرت له فصلی  اربعا فاعاده و ان لم یكن قرئت علیه و لم یعلمها اولم یعلمها فلا اعاده  علیه تفسیر ، تفصیل بین قرائت آیه تقصیر آیه تقصیر بعد القرائه و بین آنجایی كه قرائت نشده بر او و تفسیر هم نشده تعلیم هم نشده است.
     حالا بحسب احتمال یك احتمال است كه این روایت تفصیل ما بین همین عنوانی در آن واقع شده بخواهد بگوید  نه در  قضیه جهل به حكم و علم به حكم اخذ در كتاب ممكن است به حسب واقع در محتمل است در روایت اگر چنانچه حكم را از كتاب گرفته است برایش قرائت كرده اند كتاب را بعد هم تفصیل كرده اند این چیزی كه در كتاب است این اگر بعد از این كه قرائت كرده و تفسیر كرده اند و ببینید كه حكم در قرآن هست و معناش هم این است كه باید تقصیر بكنید این نمازرا مع ذلك  تمام خوانده است این نمازش باطل است .
    واما اگر چنانچه حكم را از قرآن نگرفته است و تفسیرش را هم نكرده اند برایش حكم را از فقها گرفته است از حدیث گرفته است حكم را نه از قرآن اینجا اعاده دارد این یك احتمال است تعبیر به خوب می توانست بفرماید كه عالم به حكم از كذا اگر جهل است در طرفین قضیه هم در منطوق قضیه و هم در مفهوم قضیه قرئت علیه آیه تقصیرتفسرت له این باید اعاده كند و اگر قرائت نشده است و تفسیر نشده است برایش تعلیم نكرده اند یا لم یعلمها  آیه را علم بر آن پیدا نكرده است این اعاده ندارد یك احتمال این است كه و اگر چنانچه مطلب دیگری نبا شد همچنین نیست كه خیلی مسئله چیزی باشد اگر از قرآن یك حكمی را گرفت فرق داشته باشد یا اینكه از حدیث گرفته  باشد ولو حدیث نبوی این یك احتمال است د ر آن یك احتمال هم این است كه نه اینكه قرئت علیه آیه تقصیر و فسرت له این كنایه از این است كه اگر حكم را  می داند است تفصیل ما بین علم به حكم و جهل به حكم و اینكه فرموده  است قرئت علیه آیه تقصیر و فسرت له این برای این است كه آیه شریفه ای كه در باب تقصیر آمده است یك آیه مشتبه ای است محل خلافی است  بین فقهای اسلام در یك جهت راجع به این كه در آن هست لا جناح علیكم ان تقصرو من صلاه شافعه ای گفته است كه لاتقصرو لا جناح علیكم اجازه است محمد بن مسلم و زراره كه از حضرت ابی جعفر  پرسیده اند كه در سفر كیفیت صلاه چگونه است كمیت آن چه جوری است وحضرت فرموده اند كه واجب تقصیر بكند گفته اند كه در آیه لا جناح علیكم نفرمو ده است كه یجب علیكم حضرت فرموده اند  كه این لا جناح اینجا مثل لاجناح در باب سعی بین صفا و مروه است و این لا جناح  معناش این است كه باید این كار را بكنید اگر نبود این تصویر خوب ما هم مثل شافعی می گفتیم كه برای مسافر رفع شده است تكلیف مناسب هم همین است كه برای مسافر یك اجازه بدهند الزامش نكنند به اینكه كه تو دو ركعت باید بخوانیم اگر دلش خواست چهار ركعت بخواند اگر دلش خواست دو ركعت بخواند اگر ما بودیم آیه شریفه ما هم همینطور می فرمودیم  كه لاجناح علیكم ان تقصیر من صلاه در طواف  هم همینطور در طواف همینطور همان جا هم كه ان یطوفو بهما آنجا هم می گفتیم كه مانعی ندارداما لازم است این ازآن استفاده نمی شود درآیه از باب اینكه این اشكال هست یعنی این اشتباه هست كه اگر برای كسی عربی چیز فهمی هم، فقیهی هم بخوانند آیه شریفه را كه لاجناح علیكم تقصروا من صلاه وتفسیرش نكند این باز همان ظاهر آیه را بگیرد ونماز را دو ركعت بخواند یا چهار ركعت بخواند نماز را این باز جاهل بحكم است آیه شریفه  راباید فرموده است كه اگر چنانچه آیه را قرائت كرده اند وتفصیل هم كرده اند وفسرت له یعنی همین تفسیری كه ما می كنیم كه عبارت است از این است كه این لاجناح هم مثل آن لاجناح است واین واجب است نه این است كه جائز است كه شما تركش بكنید این تفصیل مابین عالم به حكم وجاهل به حكم است و این فرموده از جهت دیگر باز هست در ذیل آیه و خود آیه در باب قتال وارد شده ولهذا این هم محل خلاف است كه آیا این صلاه خوف است یا نه صلاه تقصیر است صلاه تقصیر سفر است یا صلاه خوف است من خافت خفتم   كذا در ذیل آیه هست این هم بعضی گفته اند كه این آیه راجع صلاه خوف است وبعضی گفته اند نه راجع به صلاه سفر است مثلا آن نكته اش این است كه در صلاه سفر چون نوعا در سفرهاخوف بوده این ذكر شده است.
     علی ای حال از این جهت هم چون یك مطلبی بوده است كه محل اشكال بوده محل خلاف بوده ازاین جهت فرموده اند كه اگر چنانچه آیه را برای این آدم خواندند وگفتند در سفر این راجع به خوف نیست راجع سفر است در سفر تكلیفت این است كه نمازت را قصر بخوانی واین هم تكلیف است نه لاجناح است باید قصر بخوانی اینجا اگر  چنانچه با تمام خواند این نمازش باطل است واگر چنانچه برآن نخواند این معنا را نه این طور معنا را نه این طور نیست این جهت است كه بعید نیست كه همان طور كه فرموده اند وفهمیده اند فقها این است كه این كنایه از علم است نه این است كه خصوصیت در حكم آن است اگر اخذ از قرآن نشده واز مثلا حدیث شده است یا از خارج به آن فقها گفتند كه حكم شرعی این است ونگفتند كه این قرآن در قرآن این طوری است وخودش هم از قرآن اخذ نكرد این خلاف ظاهر است خلاف متفاهم انسان است از این.
     بناء علیه تفصیل ما بین علم جهل است یك جهت دیگر این است كه خوب این تفصیل مابین علم جهل یعنی اینكه آدمی كه عالم باشد ازروی علم این معنا  بكند این نمازش باطل است وان قرء علیه آیه تقصیر اگر چنانچه قرائت شده براو آیه تقصیر تفسیر شده واین فصلی اربع این باید اعاده كند این مقصود این است كه دنبال اینكه قرائت شد در حافظه اش هم همین معناهست كه قرآن اینطور است وحكم شرعی این است كه دو ركعت بخواند ورفت چهارركعت خواند نمازش باطل است یا نه بع از اینكه قرائت شدوتفسیر شد دیگر دنبال او هر حالی از حالات كه پیدا بكند مع ذلك نمازش باطل است اگر چه بكند حكم را اگر چنانچه موضوع  رااشتباه نسیان بكند همه اینها هم داخل در این است. یك احتمال در این است پس دو احتمال در اینجا هست یك احتمال اینكه قرئت علیه آیه تقصیر وفسرت له فصلی اربع تاویل اینطور است یعنی اینكه دنباله این تفسیر شده دنباله اینكه چیز شد این علم این پیدا كرد دنبال این باشد نمارچهار ركعتی بخواند یعنی در حافظه اش باشد این مطلب باز،باز متوجه این معنا باشد وبه عبارت اخری عالم فعلی را می گویدآن كسی كه علم فعلی الان دارد آنی كه نماز چها ركعت باید باشد در سفر چها رركعت باید باشد این سفر دو ركعت باید باشد این عالم فعلی اگرپاشود چهار ركعت بخواند نمازش باطل است واما اگر چنانچه خیر عالم بلفعل نباشد ونسیان كرده باشد عالم بفعل نباشد وموضوع را اشتباه كرده باشد این نه دیگر اینطور نیست كه تفصیل مابین عالم بالفعل عالم به امر كانه یك نفر آدم عالم عامد بلند شدنماز را نمازی كه باید دو ركعت بخواند چها رركعت بخواند این نمازباطل از این مطلب كه گذشت وقرائت نشد ازآن از این مابقی اش د رآنجا است كه لم یعلم ها است یا لم یعلم ها است یا لم یعلمها است همه اش دیگر داخل در مفهوم است منتها یك قسمش را ذكر كرده كه من حاصل تفسیر مابین علم فعلی ومابین عدم علم فعلی یك احتمال است.
     یك احتما ل دیگر هم این است كه نه كسی كه براو قرائت شد آیه شریفه وتفسیر شد وحكم دو ركعت براو منجز شد این دیگه دنبالش هرحالی از حالات پیدا بكند وبواسطه آن حال نمازش را تمام بخواند این دیگر همه اش جزء این است كه باطل است می خواهد بگوید كه علم به فالجمله كافیست علم به حكم فالجمله كافیست در اینكه بعدش محكوم به اعاده باشد ولو اینكه علم فعلی ندارد همان علم اول تمام مو ضوع است از برای اینكه بعد اگر تمام بخواند اعاده بكند ولو در حالی كه تمام بخواند الان علم ندارد یعنی ناسی شده الان  زاهل شده است از آن حكم موضوعی را ملتفت موضوع نیست ملتفت حكم نیست اینها همه داخل بشود د راینكه نه اینها هم اعاده دارد این هم یك احتمال دارد این هم یك احتمال است كه در آیه در روایت شریفه این تا دو احتمال درست است كه بعید هم نیست كه این احتمال دومی در بیاید نه اینكه علم فعلی باید داشته باشد یا نه اگر چنانچه قرئت  عیله آیه تقصیر وفسرت له فصلی كذا یعنی بعد از اینكه علم پیدا كرد كه این در آیه شریفه اینطور است خوب د رآیه شریفه اینطور است حكم در آیه شریفه اینطور است حكم خدا اینطور است این بعد از علمش تمام بخواند وچهار ركعتی بخواند مطلقا دیگرباید اعاده بكند این دو احتمال در این اینجا دو تا احتمال در آن چیزی كه اول عرض كردم این راجع خود روایت قلت لابی جعفر رجل هل فی سفر اربع فیعید ان لاقال ان قراء علیه آیه تقصیر وفسرت له این معنا كه می گوید كه اگر یك كسی بداند كه نماز تقصیر است و بداند كه واجب است براو تقصیر بخواند این دیگر یا نمی شود نمازرا اربع ركعات می خواند این حرف تمام نیست این جور نیست كه مردم همه اینطور باشند خوب بعضی از اشخاص هستند كه در آن وقت هم بوده اند كه در عین حالی كه زراره را در سفر گفته اند حرام است روزه می گرفتند ما نمی توانیم روزه بگیریم الان هم هستند اشخاصی هستند كه خیلی مقدس معاب اینها در عین حالی كه می دانند كه در سفر روزه نباید بگیرند مع ذلك می گوید من به دلم ننشسته مریض است نباید روزه بگیرد مع ذلك به دلش نمی نشیند روزه می گیرد روز را نمی شكند نماز هم ممكن همچنین چیزی باشد می داند كه دوركعت نماز است در سفر این باز به دلش نمی چسبد درآن وقت هم كه بعضی اشخاصی بودند كه روزه را در سفر می گرفتند سمائهم رسول الله عصات الی یوم القیامه این می دانستند اگر می دانستند عصات نبوده اند اگر اینها نمی دانستند كه در سفر روزه نیست كه عاصی نبودند آدم ملتفت نیست اینها عاصی بوده اند یعنی عالما عامدا بدلشان نمی چسبیده دیگر این روزه در سفر را بخوانند بد لشان نمی چسبید كه واز این جهت روزه را می گرفتند وعصیانا بوده است یعنی عالما وعامدا بوده كه اسمش عصیان بوده است وعصات الی یوم القیامه اینها عاصی بوده اند هم عصاه الی یوم القیامه این معلوم می شود از روی علم از روی توجه این كار را می كردنند واین یك مطلب خیلی بعیدی نیست ما وقتی احوال مردم را ملاحظه می كنیم این اینطور است كه گاهی وقتها آن سلیقه های كه خودشان آن چیزهایی كه بین خودشان هست مرتكذات  خودشان این را تبع این می شود و از آ ن حكم شرعی  هم كه الان می داند بالفعل هستش باز قمض عین میكند كه من به دلم ننشسته كه دو ركعت نماز بخوانم چهار ركعت نماز می خواند یا اینكه آنطوری كه من عرض كردم كه واجب است من دو ركعت بخوانم اما شرط لای از چهار كه من چهار ركعت می خوانم این كه خدا واجب كرده دو ركعت است آنی كه خدا نماز مغرب را واجب كرده سه ركعت است خوب نه نفرموده چهار ركعت نخوان ما چهار ركعت می خوانیم .
    بناءً علیه این مطلب یك مطلب بعیدی نیست كه انسان بگوید كه خوب این لابد مربوط ونسیان است لابد مربوط به موضوع است والا كسی كه عالم عامد است كه همچنین كار نمی كند نه عالم عامد همچنین كاری می كند واین روایت شریفه هم وارد شده كه مردم نكنند این كار را با این كه می دانند نكنند این كار را نمازشان باطل است نكنند این كار را این ، این روایت .
    در ازای روایت این روایت بعض روایات دیگری است كه من جمله صحیح است عیسی بن قاسم قال سالت اباعبدالله عن رجل صلی وهو مسافر واتم صلاه قال ان كان فی وقت فلیعد وان كان وقت قد مضی فلا این رجل وهو مسافر واتم صلاه آیا مخصوص به نسیان است كه چنانچه در روایت دیگر هم سابقا اتم یا نه اطلاق است یك آدمی است كه جاهل هم بوده اتم صلاه صلی در صورتی كه تكلیفش قصر بوده تمام خوانده نماز را دیگر پس استفصال  نشده است بین جاهل وعالم بین ناسی وغیر ناسی واختصاص به نسیان هم نمی شود كه ما بگوییم این مختص ناسی است برای این است كه خیال كنیم كه خیر جهل به حكم مثلا كم است  ونسیان است جهل به حكم هم آن وقتها زیاد بوده است جهل به حكم مسافرت سفر یك چیزی نبوده است كه همچنین شایع بوده كه هیچ كس مثلا آن اعرابی كه در بیابان است حكم را بداند جهل به حكم هم الان هم جهل به این طور احكامی زیاد است به این قواعد وآقایون می گویند جهل به حكم  كم است چون در محیط علمی آقایا ن كه مثلا حوزه ها هستند می بینند كه مثلا آنها كمتر جهل به حكم در این امور مثلا واضح دارند از این جهت خیال می كنند والا اگر پایشان را از اینجا بگذارند به بیابان به مردمی كه در بیابانها هستند ضروریاتی كه پیش آنها از ضروریات است آنها نمی دانند مطلب اصلا چی هست اطلاع بر مسائل ندارند .
    بناءً علیه این طور نیست كه جهل به حكمی هم باشد تا ما بگوییم كه این روایت كه می گوید صلی كذا ناسی را می گوید والا آدم جاهل را نمی گوید این اعم از ناسی است عامد است جاهل همه اینها را می گیرد فرمود كه رجل صلی و هو مسافر فاتم صلاه اتم صلاه عمدا اتم صلاه نسیانا در حال سفر نسیانا عن الحكم جهلا بالحكم همه اینها در اتم صلاه اطلاقش همه اینها را می گیرد جواب داده اند كه ان كان فی وقت ان كان فی وقت فلیعد  وان كان وقت قد مضی فلا تفصیل داد ه اند ما بین وقت غیر وقت این روایت تفصیل داد ه بود ما بین عالم وجاهل این روایت تفصیل داده ما بین وقت وغیر وقت اگر چنانچه در وقت ملتفت شد این اعاده دارد ولو این كه جاهل به حكم بوده ولو اینكه نمازی كه خوانده از روی جهل بوده كه خوب آن روایت می گفت اعاده ندارد این روایت بود كه اعاده دارد ولو اینكه جهلا لم یقراء علیه اعاده تفسیر مع ذلك فرموده كه اعاده دارد آن می فرماید كه اعاده ندارد چه  در وقت چه در خارج وقت و آن به خارج وقت هر دوشان علی سوی هست در این معنا كه ما بین این روایت و آن روایت در این ماده اجتماع كه جاهل در وقت باشد در این ماده اجتماع اینها آن می گوید اعاده دارد در وقت ولو اینكه جاهلی آن می گوید جاهل اعاده ندارد ولو در وقت پس در وقت این دو تا با هم تعارض دارند بعضی ها می گویند كه این روایتی كه  می گوید  ندارد این درحال حكمش قوه ظهور دارد اظهر است از آن روایت این روایتی كه می فرماید كه مابین وقت وغیر را می خواهد تفصیل بدهید شمولش به جاهل به حكم این ضعیف تر است از این روایت كه می گوید كه اعاده كند در وقت واعاده ندارد كانّه ادائش این است كه سریع اینكه وقت است ولا اقل اینكه اظهر است از او درمقابل خودش این فرمایش ناشی از این شده است كه عنوان اعاده برایش موضوعیت فرموده اند اعاده این راجع وقت است لابد اعاده عدم اعاده اعاده راجع وقت است  وحال آنكه ما عرض كردیم ودلالا كه اصل اعاده موضوع حكم نیست از اعاده بكند وعاده كند از بطلان صحت است كه ماباید این اعاده را برداریم بجایش اگر چنانچه در وقت فهمید كه چها رركعت خوانده است این صلاتش باطل است وباید نماز بخواند اعاده متفرع بربطلان است نه تغییر حكم است یعنی حكم خدا از آن حكمی كه برهمه تعلق گرفته برداشته شده حالا حكم اعاده آمده اعاده تفریع این حكم است نمازی كه خوانده نمازش درست نیست .
    اما اگر بعداز وقت بوده  اعاده ندارد نمازش درسته این كشف از این می كند كه بحسب حكم شرعی آن كسی كه نمازش را بعد از وقت فهمید كه در ركعت خوانده این نمازش صحیح است در آن وقت این چهارركعت خوانده نمازش صحیح است اگر ما این كلمه اعاده لا اعاده را عوضش باطل لاباطل بگذاریم ببینیم كه با این و آن باهم اختلاف ظهور دارند در این روایت كه اول خواندیم ما بجای اعاده لااعاده بطل می گذاریم فیصلی انه فسفراربع ایعید ام  لاقال ان كان اینكه زراره می گوید یعیدهم لا در ذهنش این است كه اعاده یك معنای مستقلی است كه الان بعنوان  اعاده یك حكمی دارد یا نه مقصودش این است كه نمازش باطل بوده است وكسی كه چهار ركعت نماز خواند باید دو ركعت بخواند نمازش باطل است یا نمازش باطل نیست سئوال از بطلان ولا بطلان است نه سئوال از عنوان اعاده وعنوان لااعاده است  .
    بنا ء علیه مابجای این كلمه باطل می گذاریم رجل فیصلی ایبطل صلاه قال ان قرئت علیه آیه تقصیر بعد فصلی اربع باطل است اعاده یعنی باطل است فان لم یكن قرء علیه آیه ولم یعلمها  فلا اعاده یعنی باطل نیست پس این باطل است باطل نیست نه نیست یعنی  عنوان مفروض علیه این میزان است نه این كنایه این لهذا خودش حكمی ندارد این چیزی را كه این كنایه برآن آورده این است مطلب این اعاده دارد ولااعاده یك بطل ویك لابطل اگر اینطور باشد باطل اگر آنطور باشد باطل نیست در روایات اول كه می فرماید فاتم صلاه قال آن وقت فباطل واگر وقت گذشته باطل نیست  این دو تا چه قوت ظهوری دارد كه قوی است ظهورش عرض كردم اینكه فرموده اند قوت ظهور دارد بلكه صراحت دارد روی این است كه اینها اعاده راآقایون اعاده می گویند در وقت با اینكه اصلاحی هست بین فقها الان اعاده ولااعاده را می بینیم كه خارج داخل وقت لا یعنی اعاده علیه وعلیه العاده اگر فلا اعاده علیه نه اینكه فلا قضی علیه فلا اعاده علیه یعنی از سر خواندن است این خارج وقت هم باشد اعاده است می شود داخل وقت هم می شود اعاده دارد خواندن شیئ مرتین این اعاده است حال در خارج باشد از وقت یا در داخل وقت باشد هردوش اعاده است یك اصطلاحی است بین بعضی كه اعاده قضاء را از هم جدا كرده اند والا هم قضاء معنای لغوش عرفیش این نیست كه بعد الوقت باشد ونه اعاده معنایش  این نیست كه در وقت باشد بناء علیه تعبیر دوتا روایت هردو به بطلان ولا بطلان است یكی می گوید كه در وقت اگر باشد  باطل است و در خارج باطل نیست یكی می گوید اگر جاهل است باطل نیست واگر عالم است باطل است اینها از این جهت قدرت ظهور ندارد.
    بله اگر كسی گفت كه سوق این روایتی كه در باب قبل الوقت وبعد الوقت آمده است مال نسیان است نه مال عالم است نه مال چیز است یا لااقل شمولش لعالم ضعیف است اگر كسی این ادعا را بكند اینهم ما عرض می كنیم كه نه ما این را قبول نداریم كه سوق این را.
     بله یك روایت در لسان آن شخصی كه سائل است دارد كه رجل نسیئ فیصلی اربع این درلسان او بودند اسباب این نمی شود كه سوق روایات این باشد  این روایت باهم تعارض عام من وجهی دارد وببینیم كه این تعارض عامه من وجهی را باید چه جوری رفع بكنیم آیا رفعی دارد یا بروم سراغ مرجحات قضیه این حرفها