• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اطلاق موثقه بصیر اگر كسی به اطلاق می خواهد اخذ كند هر ایرادی كه در صلاه واقع بشود به هر نحو واقع بشود عن عمد باشد عن سهو عن جهل به حكم باشد از هر نحو كه باشد مطلق زیادی چه زیادی ركن چه زیادی ركعت چه زیادی سایر اجزاء آن اعاده وارد و عرض كردیم علیه العاده و امثال این تركیب همیشه هر چی گفته شده است كنایه از بطلان صلاه است یعنی بطلان صلاه وقتی بطل صلاه مترتب می شود برآن اعاده صحیفه زراره كه عبارت این بود كه اذا استیقن یا ان ستیقن انه زاد فی المكتوبه بحسب روایت شیخ ركعتا ندارد و بحسب روایت مجلسی صاحب رسائل اینها ركعتا دارد حالا ما اگر ترجیح دادیم این روایتی بحسب نقل مجلسی اینهاست كه ركعتا را ترجیح دادیم كه بوده است مناسبت دو تا موضوع كه لم یعتد به حكم است اگر باید اعاده كند اینها یا به مناسباتی دیگر كه روایاتی هست كه انها كه از سجده زائده نماز اعاده میشود از ركعت اعاده می شود اینطور هست ما  اگر با این مناسبات این روایت اینطور گفتیم هست این طور بوده و اذ ستیقن انه زاد فلمكتوبه الركعتین لم یعتد بها واستقبل استقبالا، استیقن استیقانا روی این فرض دو احتمال در روایت هست یك احتمال اینكه این عنوان استیقان موضوعیت داشته باشد بخواهد  روی علم و مقابل علم كه شك هست حكم بگذرد كه اگر علم پیداكرد به اینكه ركعت زیادیست این هم فرض كنید بعدالصلاه است اذا استیقن انه زادفی المكتوبه بگویم كه این موردش مثلا بعدازصلاه است ولو بین صلاه هم اطلاقی داشته باشد عرض می كنم اگر یقین پیدا كرد   به این معنا اعاده كند باطل است نماز و اگر چنانچه شك در این معنا داشته باشد اگر بعد از صلاه است چون شك بعد از فراق است دیگر اعاده ندارد و اگر بین صلاه هم یك همچین شكی پیدا كرد این هم بحسب این روایت اعاده ندارد و بحسب روایات دیگر اینها مختلف است شكوك كه مثلا شك بین چهار و پنج شك بین چهار و شش شك بین پنج و شش شك بین سه وپنج اینها مواردی است كه بعضیهایش یك خورده صحیح است و علاج دارد بعضی هم ندارد آن وقت تفصیل را آنجا چیز می كند.
     یك احتمال این ست كه مثل روایات موثقه های بصیر معترض حكم واقعی است صحیحه زراره متعبد حال شك است حال ظاهر است كانه حكم اصالت روی این فرد اصالتا می خواهد حال شك را بیان كند این مقدمه است اذا ستیقن كذا ومفهوش این است كه اگر كسی شك كند بعداز نمازش دراین كه یك ركعت زیاد كرده یا نه این نمازش صحیح است  واستقبال ندارد اگر بین نماز هم باشد خوب بعضی از آن استقبال ندارد بحسب اطلاق این است كه نه استقبال ندارد منتها علاج دارد .
    مسئله دیگر است این یك احتمال است كه او متعرض حكم واقعی باشد این متعرض حكم ظاهری باشد بناء علیه اینها دیگر با هم تسالمی خیلی پیدا نمی كنند مگر در بعضی جهات .
    و احتمال دیگر این این است كه در همه مواردی كه یقین را ذكر می كند علم را ذكر می كند قطع را ذكر می كند همه این موارد اینها چون عناوین طریقی  هستند مقصود واقع است اذا استیقن انه زاد فالمكتوبه برمی گردد كه ان زاد فی المكتوبه یعنی اینكه یقین یك دخالتی در بطلان زیادی مكتوبه ركعت زیاد كردن در مكتوبه به موجب بطلان است نه یقین به زیاد كردن تمام موضوع مثلا باشد كه اصلش زیادی مكتوبه موجب بطلان نیست یقین به زیادی در مكتوبه موجب بطلان است یا جزء موضوع باشد كه نه واقع اینطور نیست كه زیادی در مكتوبه موجب بطلان باشد زیادی در مكتوبه با یقین متعلق به او دوتایی موضوع هستند از برای بطلان این در این عناوینی كه طریقیت اماریت به واقع دارند تا قرینه واقع نشود وقتی كه می گوید اذا استیقن كذا انسان می رود دنبال واقع طریق به واقع است كانه می خواهد بفرماید كه اذا زاد فی صلاته كذا بعد كه یقین كردید كه زیاد كرد كه مقصود این است كه اگر زیاد كردی تا طریق اینكه من بفهمم كه زیاد كردم علم است كه طریق به اوست اگر چنانچه این معنا را گفتیم كه متفاهم از این عناوینی كه طریقیت دارند این نیست كه خود عنوان یك اخذ شده است موضوعا بلكه تا قرینه قائم این نشود آن واقع میزان است واینها آماده به واقع هستند كانه عبارت اینطور می شود ان زاد فالمكتوبه ركعتا این یكتف بها به این نماز اعتنا نكند و این نمازش باطل است و از سر می گیرد مفهوم این چی هست مفهوم این، این است كه اگر چنانچه ركعت اضافه نكرده باشد در باب مفهوم شرط البته این صحبت است كه قیودی در قضیه باشد این قیود  آیا از قیود است كه مفهوم شرط است باز آیا مثل مفهوم  لقب می ماند مثلا اگر چنانچه گفت ان كان عالما عادلا كذا مفهومش این عادلا هم قید می شود بر قضیه شرطیه یك قضیه شرطیه مقیده است و مفهوم هم روی همین اخذ می شود اگر اینطور بگویم چنانچه همینطورها هم هست آن وقت در اینجا اینطور است كه مفهوم قضیه این است كه اگر چنانچه فرض این است كه استیقن را انداختیم و گفتیم اذا زاد فی صلاته ركعتا ولا یعتد بها الصلاه باطل اگر اینطور گفتیم آن وقت ان زاد فی صلاته الركعتین مفهومش این است كه اگر زیاد نكردی ركعت را این می سازد با اینكه چیز دیگری هم زیاد نكرد و می سازد با  اینكه زیاد كند و ركعت نباشد مثلا ركوع باشد یا سجده باشد یا قرائت باشد یا هرچه از اینها باشد این مفهومش این است كه اگر چنانچه ركعت را زیاد نكرد این دیگر اعاده ندارد یعتد بتلك  صلاته و این زیاد نكردنش همانطوری كه منطبق است بر اینكه ركعت هم زیاد نكند منطبق برای هم هست كه زیاد كرده لكن ركعت نبوده مابین ركعت بوده ركوع بوده است سجده بوده امثال ذلك.
     بناء علیه این مفهوم ببینیم كه با آن روایت چگونه است اذا استیقن انه زاد فی صلاته بلا اشكال آنجای كه عالما عامدا ترك كرده این را نمی گوید یا اینكه استیقن یعنی این بعد فهمید كه در نمازش بعد یقین كرد كه در نمازش چیز است نه این است كه اگر كسی عالما عامدا این كار را بكند نمی گویند اذا استیقن انه زاد فی صلاته این عالم عامد را در آن روایت كه من زاد فی صلاته فعلیه اعاده عالم عامد هم داخل بود در این روایت عالم عامد بلا اشكال داخل نیست آن وقت آیا جاهل به حكم چطور اذا استیقن انه زاد فی صلاته مخصوص به نامی است مخصوص به حال سهو است یعنی كسی كه سهو كرد و نمازش را یك ركعت زیاد كرد یا نه آن آدمی هم كه جاهل به حكم است آنهم این اطلاقش می گیرد اگربعد از نماز آدم جاهل به حكم فهمید كه نمازش را یك ركعت اضافه كرده است حكم شرعی این بوده است كه چهار ركعت است این پنج ركعت خوانده حكم شرعی این بوده كه قصد است این تمام خوانده است اگر اطلاقش نگیرد این جهل به حكم را آن وقت آنی كه باقی می ماند در روایت مطلق ابن بصیر،ابی بصیر ما عدای حال سهو ركوع زیادی ركوع فی حال ما عدای این تمام اقسام دیگر در همان روایت ابی بصیر خارج می شود روایت ابی بصیر می گفت كه هر زیادی در هر حالی كه باشد این موجب بطلان است من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده یعنی  باطل صلاته این روایت می گوید كه یك قسم خارج است و آن چیزی است كه لم یزد فی صلاته ركعتا همه چیزهایی كه ما عدای ركعت است در مفهوم وارد می شود و چون روی این فرض جهل به حكم هم گفتیم نمی گیرد جهل به حكمش هم كاری به روایت موثقه ابی بصیر ندارد مورد جهل به حكم در موثقه ابی بصیر وارد است و در مورد قطع هم د رروایت ابی بصیر دارد است آنی كه این تقیید می كند حال سهو است ركعت را او می گفت كه باطل است نماز اطلاقش اقتضا می كرد كه نماز مطلق در سهو هم غیر ركوع هم غیر ركعت هم هر زیادی كه پیدا بشود این موجب بطلان است این می گوید كه نه آنی كه در حال سهو موجب بطلان است ركعت است و اما زائد بر ركعت ما عدای مفهومش می گوید ما عدای ركعت این موجب بطلان نیست پس مفهوم این تقیید می كند اخص از اوست تقیید می كند آن روایت را تا اینجا این منطوق و آن منطوق نتیجه اینطور حاصل می شود كه اگر كسی ترك زیاد كرد در چیزی را جهلا بالحكم  این باید اعاده كند اگر عمدا هم زیاد كرد این هم باید اعاده كند و اگر سهو باشد عمد جهل نباشد سهو باشد نسیان باشد اگر اینطور باشد اگر این سهو به ركوع تعلق به ركعت تعلق گرفته این هم باید اعاده كند و اگر به ركعت تعلق نگرفته اعاده ندارد پس بناء علیه مواردی دارد است در موثقه ابی بصیر جهل به حكم و عمد در ركعت در حال سهو اینها تقیید نمی شود موثقه ابی بصیر آنی كه تقیید می كند موثقه ابی بصیر را عبارت ازسهو است در غیر ركوع در هر چیز دیگر كه سهو پیدا بشود به حسب این روایت نمازش صحیح است و به حسب آن روایت نمازش باطل است این اخص از اوست و او را تقیید می كند حالا تا بعد ببینیم كه این عنوان هم اخص از اوست خودش تقیید دارد آن مسئله دیگر است كه اركان را از آن چیزی كنند اما حالا ما آن دو روایت را با هم حساب داریم می كنیم و اگر چنانچه روایت صحیح زراره اعم از جهل به حكم و نسیان موضوع بگیریم یا نسیان به حكم جهل به حكم همه اینها ما عدای علم را داخل بگیریم در این یعنی ما عدای عمد را عمد را بلا شك نمی گیرد اما بگویم سهو كرده است در موضوع جهل به حكم دارد جهل به موضوع  معنی قصد اتمام را اصلا نمی فهمد چه هست جهل به موضوع دارد سه و چهار را اصلا نمی داند یعنی چه اینطور جهلها همه وارد می شود در اگر گفتیم كه وارد است در این اطلاق آن اقتضا می كند كه ما عدای علم كه عمدا بخواهد زیاد بكند ما عدای این دیگرهمش استیقن زاد فی صلاته همه اینها را دیگر می گیرد آدمی كه جاهل بوده است به حكم و بعد از نماز فهمیده حكم شرعی حالا مطلع شده است زاد فی صلاته این داخل در این است آدمی معنای قصد اتمام را نمی دانسته حالا فهمیده معنای قصد اتمام چی هست باز هم می فهمد زاد فی صلاته بگویم اطلاق آن اقتضا می كند كه همه اینها در صحیحه ابی بصیر و صحیحه زراره وارد باشد اگر اینطور باشد آن وقت آن موثقه ابی بصیر منحصر می شود به حال عمد و حال ركوع كه ركعت هم از آنجا اعاده دارد با او موافق است و در حال عمد هم با او موافق است اما در حال سهو در حال جهل در سایر چیزها مخالف است مفهومش اقتضا میكند كه باید چی بشود آنرا باید تاویل بكنیم و این مطلب كه این اگر تقییدش بكنیم به حال عمد این فرد نادر شی را مستهجن  است اینجا پیشتر من عرض كردم كه نه این در باب زیاده اینجور نیست اگر چنانچه جلوی ما را نگرفته بود كه زیادی در صلاته مثلا من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده اگر این جلو را نگرفته بود اینجور نبود كه مردم آن را زیاد نكنند یا بالتبع عبارت هر چی زیادتر بهتر مقدسین می گویند هر چی زیادتر بهتر یعنی آنطور نیست كه عقلشان اقتضا بكند كه مثل نقیصه نیست كه عقل اقتضا بكند كه نباید نقص آورد عالم عامد تركش نادر است آنجای كه تكلیف است و می داند تكلیف است و علم به تكلیف دارد البته عالم عامدی كه می خواهد نماز تحویل بدهد نماز باطل را نمی آید تحویل بدهد این نادر هست واو هست اما نادر اما زیاده وقتی در حكم عقل بطلان ندارد در حكم عقلا بطلان ندارد اگر دلیلی برشآن نداشته باشیم خوب اتیان می كنیم زیاده ای می آوریم باطل كه نیست زیاده ای می آوریم واگر هم فقیه باشد در باب شك در آن می گوید برائت است و مانعی ندارد زیاده اگر هم اشخاص دیگر باشند تا در رساله نخوانند كه زیاده باطل است می خواهند زیاده بجا بیاورند همچین نیست كه نادر  باشد و مستهجن باشد.
     بناعلیه این دو احتمال هست در روایت موثقه زراره كه با هر احتمالی آن یك نتیجه دارد با یك احتمالش یك نتیجه دارد با این احتمال هم تقیید در آنجور نیست كه مستهجن بشود این استهجان ندارد این محصل حرف اینجاست كه اگر چنانچه ما ركعتا را در آنجا داشته باشیم و ترجیح بدهیم این معنا را اما مناسبت حكم وموضوع كه لا یعتد  تلك الصلاه استقبل استقبالا ولو محل حرف است محل اشكال هم هست لكن بگیم این یك مناسبت دیگر اینكه مثلا حدیث رفع خوب مواردی را برداشته این برخلافش هست پس این مقصود نیست مقصود این است كه مسلما باطل است یا در روایاتی دیگری ركعت را دارد از او بفهمیم كه این ركعت اینجا هم بوده است آن هم نبوده اینجا ما قبلا احتمال می دادیم كه در موثقه ابی بصیر هم یك نقصی وارد شده قرینه ای بوده كه این قرینه از دست ما رفته احتمال می دادیم علی ای حال اگر چنانچه ما ركعتا را اضافه كردیم  حرفش هم اینهاست كه عرض كردیم كه در بعضی از چیزهایش تقیید بطور شایع است اگر جهل به حكم عمد اینها باشد این تقیید جهل به حكم است در باب زیاده زیاد است صلاه را و لواینكه حدودش را می دانند مردم اما زیاده از آن اموری نیست كه حدودش را باید بدانند همه زیادت جهل به الان هم جاهل به زیاده فقها است كه آیا زیاده مبطل است یا نه الان هم محل حرف است كه زیاده مبطل است یا نه جهل به زیاده زیاد است لبطلان زیاده اما نقص آن اگر كسی بخواهد نماز را ناقص بخواند این باطل است كه نماز را ناقص بخواند این نادر است كه بخواهد نماز را ناقص بخواند اما زیاد بخواند از باب اینكه خوب زیادتر می خواهم بخوانم این نادر نیست تا اینكه بگویم مستهجن می شود این محصل حرف است تا اینجا در مقابل این روایات چند روایت است یكی روایت محمد بن مسلم كه روایتش ضعیف است قال سالت ابا جعفر(ع) عن رجل استیقن بعد ما صل ظهر انه صلی خمسا قال وكیف استیقن قال قلت علم می داند كه زیاد خوانده قال ان كان علم ان كان جلس فی را بعد اگر می داند كه در رابعه جلوس كرده است فصلاه ظهر تامه ولیقم ولیضف الی ركعت خامسه ركعتا وسجدتین فیكونان ركعتین نافله فلا شی علیه اینجا ان علم انه كان جلس فالرابعه را موضوع قرار داده است وبعدش هم گفته است پا شود و اضافه كند ونافله باید بخواند در فقیه روایت صحیحه است وقد علم محمد بن مسلم عن ابی عبدالله (ع) قال سالت عن رجل صلی ظهر خمسا همان مساله است در اینجا فقال (ع) ان كان لا یدری جلس فرابعه لم یجلس فلیجعل اربع ركعات منه ظهر ویجلس ویتشهد ثم یصلی كه در آنجایی كه نمی داند بنشیند تشهدش را بخواند ویتشهد ثم یصلی و هو جالس ركعتین واربع سجدات ویضیف الی خامسه ویكون نافله ان هم این است خب به حسب این بعضی اشكالات در ان هست یكی اینكه خب اگر كسی یك ركعت را پنج ركعت خوانده برای  نماز ظهر خواند حالا بی تكبیر یك چیز دیگر نافله بشود این دنباله  این یك ركعت این یك دو ركعتی مستقل باشد یك ركعت دیگر اضافه به این بكند و این را نافله قرار بدهد بدون تكبیر با اینكه افتتاح صلاه تكبیر است تا تكبیر نگویند به حسب روایات وارد صلاه نمی شوند بگویم كه همان تكبیر اول كه این را وارد صلاه كردند این وارد صلاه است این تكبیر اول برای نماز بود یكی هم چیزی كه به عنوان نماز ظهر این آدم خوانده است بعد تغییرعنوان پیدا می كند این هم دلیل می خواهد البته مانعی ندارد اما یك قدری اینها مبعدات مطلب است لكن مع ذلك وقتی صحیحه وارد شده در اینجا ما حق این حرفها را نداریم به حسب قاعده صحیحه محمد بن مسلم با آن روایتی كه در آنجا وارد شد اینها اخص از آن هستند برای اینكه آن روایت من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده وقتی هم روی هم گذاشتیم من زاد فی صلاته ركعتا بگویم این هم هست من زاد فی صلاته الركعتین فعلیه الاعاده این اطلاق دارد كه بعد از نمازش بیشتر یك قدری یا نمی شنید یك قدری یك از مبعدات همین است كه این نشستن چه دخالتی در مسئله دارد اگر بنشیند نمازش با یك ركعت باطل نشده نمازش با نشستن برای آن تشهد برای او وارد شده است با اینكه تشهد تركش نص داریم التشهد سنه لا ینقض سنه الفریضه این نخواندنش عیب ندارد آن وقت در اینجا برحسب این روایت این است كه به قدر یك تشهد بنشیند آنی كه دارد به قدر یك تشهد بنشیند تشهد را كار ندارد این مقدار از جلوس شیخ ،شیخ طائفه فرموده است برای اینكه فصل بشود برای فصل بشود قطعی نیست كه فصل چی بشود این چهار ركعت را خوانده اگر بعد از اینكه چهار ركعت را خواند فورا پا شده است و نمازش را تمام كرده این نمازش باطل است اشكالش در چی هست اشكالش در این است كه به اندازه تشهد نشسته اشكال زیادی ركعت نیست اشكال آن است كه به اندازه تشهد نشسته و اگر این به قدر یك تشهد نشسته باشد این زیادی در چیز بكند این ظاهرا شیخ می خواسته تاویل در روایات بكند والا نه اینكه مطلب می خواسته بگوید ونه اینكه خودش معتقد است كه اگر نبود این روایت ما همچنین حرفی می زدیم چون روایات وارد شده است ایشان هم در این كتابشان فتوا داده اند مطابق این روایات می خواسته اند یك توجهی هم از مطلب بكنند كه آنها  را گفته اند اعاده می خواهد و این را گفته اند كه اگر نشسته به مقدار تشهد اعاده نمی خواهد حالا وجه این چی هست كه یك فسقی اگر به اندازه این ننشسته باشد اعاده می خواهد و اگر به اندازه آن نشسته باشد اعاده نمی خواهد یك توجه ضعیفی است كه ایشان فرموده اند اما  نه اینكه این مطلبی باشد كه ما بتوانیم بگوییم مطلب یك اكتفا كنیم این مقداری فاصله شده است این ركعت را بیرون كرده است از او حال آنكه خامسه بعدا اسمش را گذاشته ما بگوییم كه نمی شود به این روایت عمل بكنیم مخالف عامه هم آن روایت هست و این نیست مقابل عامه هم هست لكن موافق عامه هم از باب این نمی شود كه ما اگر جمع عقلایی داشته باشد ما اخذ نكنیم برای اینكه مخالف عامه است موافق عامه را مخالف عامه مورد دارد آنجایی كه تعارض بین روایات وارد می شود جمع عقلایی ندارد آنجا كه جمع عقلایی دارد این حرفها نیست اگر ثابت بشود قضیه اعراض مشهور از این روایات و ما بگویم كه فتوای یك نفر،دو نفر از قدما و چندتا از متاخرین این چیز را از شذوذ در نمی آورد مشهور برخلاف این هست و روایت در عین حالی كه سند صحیح است و روایات متكرر است در عین حال هر كس این روایات را دیده به آن روایات دیگر عمل كرد به این روایت عمل نكرده با اینكه جمع عقلایی داشته در عین حالی كه جمع عقلایی مابین این روایت و آن روایت بوده آن میگوید مطلق اگر كسی اضافه كند ركعتی را باطل است این می گوید اگر به مقدار تشهد نشیند نمازش صحیح است مع ذلك غیر از شیخ الطائفه در یك كتابش بعضی از قدما و بعضی از متاخرین این مورد عمل اصحاب نیست اگر اینطور باشد كه مورد عمل اصحاب نباشد این عمده است كه اصحاب از این روایت اعراض كرده اند نقیض موافقت عامه ، موافقت عامه جایش اینجا نیست جمع عقلایی دارد فقط این معناست كه روایت مضمون این روایت احراز شده است یا عمل شیخ الطائفه بعضی از متاخرین و بعضی از متقدمین مثل ابن جنید ظاهرا اینها كه عمل كرده اند كافی است پس این و ظاهر شیخ هم در یك كتابش عمل كرده باشد  بازگشت نكرده ولو در عین حالی كه جمع عقلایی مابین این دو روایت است نمی توانیم اخذ كنیم به این روایت و مخالف با عرض می كنم كه خیلی چیزهای دیگر شاید باشد مخالف با نظر چهار ركعت چرا پنج ركعت باز هم صحیح باشد علی ای حال آن روایت صحیح را مقدم بر این می داریم در عین حالی  كه جمع عقلایی دارد به احراز مجهول از این روایت مقیده اینها راجع به این قضیه  كه تا اینجا نتیجه این میشود كه اگر زیاد كند در ركعت حتی جهل به حكم هم حتی قصر را اتمام خواندن هم نمازش باطل است حالا ببینیم آیا در قصر و اتمام و جهل به حكم آن روایاتی كه در باب است آنها چه می گویند