• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • اگر تكبیره اول را للافتتاح گفت ثم كبر ثم ثانیا للافتتاح گفت برای بطلان تكبیره ثانیه آن وجوهی كه می شود گفت چند وجه است در صورت عمدش چند وجه اختصاص به عمد دارد دو وجه اختصاص به عمد دارد و در صورت غیر عمدش هم وجوهی برای بطلان می شود اما درصورت عمد یكی این بود كه با استیفاء مرتین امكان ندارد پس چطور قصد می كند كه خلاف قصد واقع بشود تعبیر فالعباده این كه قصد واقع بشود وامكان ندارد كه این امر قصدی واقع بشود وافتتاح مرتین واقع بشود این را ما در آنجا كه عرض كردیم كه ندارد افتتاح مرتین این ،این بود كه مصلی بخواهد همین صلاتی كه دستش هست دو دفعه افتتاحش كند همین مصداقی كه الآن افتتاح كرده است به تكبیره ثانیا بخواهد افتتاحش كند به تكبیره همین مصداق یا این امكان ندارد قصد این امكان ندارد چنانچه وقوعش هم امكان ندارد و اینكه حالا می خواهیم عرض بكنیم این است كه نه این نمی خواهد این را افتتاح كند صلاه اولی كه دستش بوده است ثانیا افتتاح كند این عالم عامد بوده است می خواهد ابطال كند اورا وافتتاح كند اورا افتتاح می خواهد بكند به مصداق دیگر راافتتاح كند نه همان مصداقی كه در دستش بود می خواهد افتتاحش كند تابگوید افتتاح مرتین امكان ندارد وقتی امكان ندارد قصدش هم امكان ندارد نخیر این آدمی است عالم است جهات را متوجه است در عین حال می خواهد كه با همین تكبیرباطل كند نماز اول را و وارد نماز دوم بشود یك مصداق را ابطال كند و یك مصداق را افتتاح كند بناء علیه هم این قصدش امكان دارد هم وقوعش امكان دارد حالا ببینیم از جهات دیگر از این جحت مانعی نیست تا بگویم كه بگوییم مرتین افتتاح كند و ممكن نیست كه دو افتتاح در یك صلاه این مصداق است از نماز ظهر را افتتاح كرده است و دلش خواست كه این نماز ظهر این مصداق را رها كند یك مصداق دیگری افتتاح كند تكبیر برای مصادق دیگر كه ابطال كند این را و افتتاح كند این را و توجه به این معناهم دارد كه این تا تمام نشود افتتاح نمی شود وقتی تمام شد افتتاح می شود وقتی كه تمام شد افتتاح می خواهد بشود این ظرفش دیگر باطل است ظرف صحت نسبت این یك وجه بود كه برای آمر كسی بگوید كه قصد فرضمان این است كه تكبیره افتتاح ابطال می كند آن افتتاح اول را ولو اسمش هم زیاده نباشد افتتاح اول هم باطل می كند حالا ما عرضمان این است كه این  مطلب را این آدم هم ملتفت است واین مصداقی كه در دستش است افتتاح شده است به یك تكبیره این را نمی شود یك تكبیره دیگر برای دخول در همین صلاه یك تكبیره دیگری بگوید كه این محال است اما می بیند تكبیره وقتی تمام شد آن باطل است به تمام این به تمام تكبیره مبطل اجزاء تكبیره مبطل نیست وخود تكبیره مبطل است به تمامه تكبیره ابطال می كند و این ظرف ابطال ظرفی است استفتاح می شود كرد و به تمامه هم ابطال می كند در یك حال هم ابطال است هم افتتاح و این مانعی ندارد قصدش  هم مانع ندارد واقعش هم مانع ندارد تا ببینم از دیگر جهات یكی این بود.
     یكی هم این بود كه این قصد كردنش این را چیز مصداق قصد كردنش این مصداق تكبیره محرم اصلا واقع می شود یك صحبت سا بق بود ند اگر بخواهد افتتاح بكند ثانیا تشریع می شود محرم ما آن جا عرض كردیم اولا امكان هم ندارد نه اینكه تشریع هم بشود و مگر افتراء یعنی جزم نباشد و صورت سازی باشد این هم تكبیره افتتاح نیست و ثانیا تشریع است از باب این نمی شود كه فعل حرام بشود اصلا محرم بودن غیر از این است كه فعل به عنوانه محرم باشد لذا سابق عرض كردیم حالا عرض می كنیم كه این تشریع هم نیست و نمی خواهد مصداق دیگری افتتاح كند نمی خواهد كه در یك نماز دو تا تكبیره بگوید تا بگوید دو تاتكبیره تشریع است این می خواهد آن را ابطالش كند یك مصداق دیگری را افتتاح كند این تشریع محرم نیست این اصلا تشریع نیست تا اینكه محرم باشد .
    وجه ثالث این است كه با این تكبیره اصلا نمی شود قصد قربت بكند و قصد عبادت بكند برای اینكه این تكبیره مبطل است و ابطال حرام است پس این وقع علی وجه حرم پس وقع علی وجه حرم دیگر محال است كه عبادت واقع بشود این هم جواب اش این است كه ما لانسلم كه وقع علی وجه حرم اونی حرام است ابطال صلاه است اما سبب ابطال آنی كه سبب است از برای ابطال او دلیلی نداریم كه برآن حرام است ابطال صلاه حرام است اما سبب ابطال صلاه سبب محرم هم حرام باشد این دلیل برآن نیست بلكه دلیل بر خلافش هم هست این دلیل نداریم بر اینكه آنی كه سبب نیست  از برای وجود این حرامش شد خودش هم حرام است اینكه حرام است این است كه من نمازم را باطل بكند اما او حالتی كه به او حالت باطل می كنم آن هم وقع محرم نه این اینطور نسبت مثل اینكه قفل نفس حرام است قفل نفس محرم اما تصرف در این كه من دارم می كنم یا دستها را می گذارم حركت می كنم اینها هم می توانند یك محرمات دیگری باشند اینها نیستند یعنی علی وجه محرم واقع نمی شوند آنی كه حرام است عبارت از حرف قتل نفس است اما مقدمات قتل نفس حتی سبب افضائش هم آن هم حرام نیست آنكه حرام است خود قتل نفس است .
    بناء علیه از این را هم نمی شود گفت قضیه امتثال بعد ال امتثال عرض كردیم كه امتثال بعد ال امتثال پیشتر عرض كردیم امتثال بعد ال امتثال یك امتثالی است كه امر روی صلاه هستش این می خواهد آن  امتثال را ابطالش كند امتثال امتثال بكند اینها ابطالش می كند امتثال می كند اینها چیزهایی است كه در راجع آنجایی كه عمدا وچیزی كه مشترك ما بین عمد و غیر عمد هست این است كه تكبیره الحرام اصلا نمی شود كه جزء بشود برای این صلاه جزء نمی شود برای اینكه تكبیره الحرام دارد نمی گوییم تشریع است نمی گوییم محرم است نمی گوییم امتثال دارد می گوییم امتثال هم ندارد آنكه امر دارد كه امتثال هم داشته باشد تكبیره الحرام یا سایر اجزاء صلاه كه امر ندارد امتثال ما نفس طبیعت صلاه است اینها هیچ كدام نیست آنی كه است كه باید جزء چیز واقع بشود جزء صلاه واقع بشود و این جزء صلاه واقع می شود این وقتی می تواند جزء صلاه وا قع بشود كه او جزء نباشد آن تكبیر اول جزء نباشد ومادامی كه آن جزء صلاه است این نمی شود جزء صلاه باشد این هم جوابش را عرض می كنیم كه ما نمی خواهیم در حالی كه او جزء است این را جزء قرار بدهیم آن حالی كه این جزء می شود این لا جزء است حالی است كه در یك رتبه ای كه لاجزئیت او از برای آن مصداق و جزئیتش را برای این مصداق  من نمی خواهم كه الان دو تا جزء درست كنم یعنی دوتا تكبیره الحرام برای صلاه واحد درست كنم من می خواهم یك نماز را باطلش كنم و یك نماز دیگری هم افتتاح كنم وآن نمازی را كه می خواهم باطلش كنم باهمین تكبیره الحرام به تمام تكبیره الحرام باطل بشود این نمازی كه می خواهم افتتاح كنم وآن را جزئش قرار بدهم همین حالی است كه او دیگر خلاف نبود اوست وجزئیت او بطلان اوست آن وقت  این جزء صلاه می شود ونمی خواهد یك چیزی را دودفعه جزء بكنیم .
     بله اگر كسی توهم این معنا را بكند كه این صحت ثانیه موقوف به این كه زمانا متاخر باشد از ابطال  اول یا آنا متاخر باشد از ابطال اول یا رتبتا متاخر باشد از ابطال اول اگر كسی این را دعوا بكند وبتواند اثبات بكند این یك وجهی است كه كسی قائل بشود كه اینها ولو اینكه اینطور است كه این تكبیره الحرام اولی وقتی كه تكبیره الحرام ثانی هم تمام شد ظرف بطلان او و تحقق این است  اما این هم در یك واقع می شود یعنی تكبیره الحرام تمام شدو چیز بر آن مرتب می خواهد بشود یكی بطلان تكبیره اولای اولی یكی صحت خودش یعنی وقوع خودش در جزء صلاه افتتاح صلاه اینها در رتبه واحد ه واقع می شود و یعتبر در تكبیره الحرامی كه این باطل بشود یك زمانی یك آنی از بطلان بگذرد ده  آن ،آن ثانی این تكبیره چیز واقع بشود و آن اول آن بطلان باشد و آن ثانی آن تكبیره باشد اگر كسی این ادعا را بكند و دلیل به این معنا اقامه بكند آن مرجهی است كه الان به تكبیره الحرام  آن را ابطالش كردید لكن آن بعد دیگرشما تكبیره الحرام ندارید یك آن بعد شما تكبیره الحرام دارید این تكبیره الحرام  شما در رتبه با آن مساوی است در زمان هم با هم هستند و یعتبر فی صحت تكبیره الحرام كه آن یك ان دیگر یا یك زمان دیگری باشد یا در رتبه  متاخره باشد و این هیچ كدام نیست نه در زمان متاخره است نه در ان متاخره است و نه در رتبه ی متاخره است برای اینكه رتبه اینها هم هردو معلول علیت البته به آن معنای حقیقش نیست لكن  تكبیره الحرام مبطل این مصداق و در همین حال می خواهد صحیح باشد واقع بشود صحیحا این دریك رتبه  است  در یك آن در یك زمان این دوتا امر را می خواهد واقع بشود و یعتبر فی تكبیره الاحرام فی صحت تكبیره الاحرام ولو اینكه متاخر باشد لااقل  متاخر رتبی باشد خود این محتاج به  این است كه دلیلی اقامه كنیم بر این مطلب شما دلیل بر این مطلب ندارید ما دلیلی نداریم بر اینكه كه  تكبیره الاحرام باید یك زمانی یك آنی یك چیزی متاخر باشدو قد یقال به اینكه  تكبیره الاحرام این  تكبیره ثانیه اثرش مضاد است با آن چیزی كه یتوهم من العمل ما متوقعیم كه این عملی كه واقع می شود یك عملی واقع می شود یك نمازی واقع می شود صحیح باشد و این  تكبیره الحرام تكبیره الحرام ثانی مضاد است با او آن اثری كه از عمل متوقع است و كیف لیكن چیزی كه مضاد به آن شی است جزء واقع بشود این هم در عین حالی كه شیخ بزرگوار ما فرموده اند این خلطی است در این مورد ما این طور داریم حرف می زنیم كه  تكبیره اولی كه واقع شد  تكبیره ثانیه این را ابطالش می كند اثر آنی كه تضادی كه واقع بود ما بین چه چیز تضاد واقع است تضاد هم نیست البته كالتضاد این كالتضاد را كتماثل كه مسامحه هر دو آن صحیح نیست این كتضاد و كتماثلی كه بود بین چی بود بین این مصداق و  این مصداق یعنی این دوتا مصداق را نمی توانیم ما جمعش كنیم جمع ما بین این دو تا مصداق در وجود امكان ندارد تضاد ما بین وجود است و عدم این با وجود دیگری نه تضاد است نه تناقض عدم تناقض با خودش دارد با او هم نه تضادی دارد نه ضد او و هم عدم است و نه نقیض او هم كه تناقض داشته باشد بناء علیه تضادی كه هست بین وجود این است و محال است كه وجود این شی كه حالا آیا عدم آن محفوظ باشد در حال عدم وجودش محفوظ باشد تا اینكه با او سنخیت داشته باشد این تكبیره الحرامی كه واقع می شود در رتبه ای كه رتبه عدم آن تكبیره الحرام است آن واقع است جمع شد كه عدم او اگر عدم را كه بتوان بگوید آنی كه جمع شده مابین عدم آن شی و وجود این شیئ نه مابین وجود این شی و وجود آن شیئ اینی كه می فرماید اثری كه متوقع است این مضاد با اثری كه متوقع است یعنی در این مصداق مضاد با اثری كه متوقع است یعنی اشكالی كه حالا می خواهم ایجاد كنم در این مصداق معنا با اثر است كه می خواهد نماز باشد افتتاح كنم مضاد است با او و او را از بین می برد همان طور هم باید او را می برد تا خودش وجود پیدا  بكند بلكه در همه جاهای كه یك مضاده حقیقه هست همه جاهای كه مضاد ما بین شیئین هست آن لاثالث لهما همیشه وجود این ضد منطق علی عدم آن یكی است حركت سكون مثلا حركت و سكون این طور نیست كه جسم اول باید سكونش را از دست بدهد یك آنی هم در یك حالی باشد كه لاسكون و لاحركت ثم حركت كند این حركت می آید و بجای سكون می شیند و حركت عدم سكون است منتها بالعرض عدم مصداق حقیقی ندارد تعبیر حضرات مسبوق علیه او است یعنی عنوان به این هم صدق می كند اما صدقا عرضیا صدقا اعتباریا عرضیاحركت و سكون كه ضدین لا ثالث لهما است همیشه اینجوری است كه این ضد وقتی كه آمد ضد دیگر این طور نیست كه خوب صبر كند این از بین برود یا خیر باید یك قدری این ضد از بین برود یك آنی صبر بشود و بعد ضد اول جای ضد ثانی می نشیند و در همان رتبه ای كه رتبه عدم اوست رتبه وجود این است وجود این منطبق علیه عدم اوست
     بناء علیه این طورنیست كه در باب ضدین باید امر ضدین كه از جسم نفی می شود و ضد دیگر می خواهد جایش بنیشد باید اینطور باشد كه این از بین برود تا او مثلا بعدش خودش را مهیا كند برای قبول یك ضد دیگر این محال است این همچنین چیزی ضدین لاثالث لهما همچین چیزی آن جای او می نشیند وعدم او براین منطبق می شود انطباقا عرضیات اینجا این طوری است كه این اثری كه منطبق از این نماز است از این مصداق است این اصلا مترتب بر آن هست آن اثری كه این باآن مضاد است دون اثری دیگری است در مصداق دیگری بوده اگر ادعا بكنید نمی شود جزء مصداق دیگر بشود چیزی كه مصداق دیگری را از بین می برد این اول مدعا است چرا نمی شود یك جزئی مصداق دیگر را از بین ببرد وخود ش جای آن مصداق بنشیند اگر این مقصودتان است از اینكه چطور ممكن است كه یك چیزی كه مبطلیت این مبطل ،مبطل است برای خاطر اینكه این اثر مضاد با اثر متوقع است وكیف یمكن چیزی كه مضاد با اثر متوقع از آن است جزء شیئ بشود ماعرض می كنیم كه مبطلیت این درست است كه مضاد با اثر مترتب برآن شیئ است لكن مصداق دیگر مضاد با مصداق دیگر است اورا از بین می برد جزء مصداق دیگر می شود بخواهد جزء همان مصداق بشود نمی شود جزء مصداق دیگر می شود.
    بناء علیه این مصداق چیز مصداق دوم تكبیره الحرام را چه عمدا بجا بیاورد این مصداق دوم بحسب قاعده صحیح است واقع می شود كه ولو از آدم عالم عامد لكن عالم عامدی كه می خواهد نماز اول را با تكبیره الحرام اولی را با این تكبیره الحرام ابطال كند وبا همین تكبیره الحرام وارد صلاه بشود این وجهی است برای بطلان این وجوه عقلیه ای كه محتمل است یا بعدش هم گفته شده اینها چیزی نیست اگر بنا باشد این  وجوه عقلیه در كار باشد آن وقت این لاخلاف ها ما نمی توانیم لاخلافی بگیریم كه كشف از یك حكم شرعی بكند بر اینكه  خوب محتمل است كه این اشخاصی كه گفته اند هر كدام یكی از این وجوه عقلیه در ذهنشان بوده یكی گفته نمی شود یك شیئ دودفعه جزء بشود وكذا.
     بناءعلیه بحسب قاعده افتتاح دوم كه آمد این صحیح باشد ومحتاج به افتتاح ثالث نباشد تكبیره اولی را كه می گوید این وارد صلاه شد بعد هم تكبیره ثانیه هم را كه می گوید می خواهد خودش را از صلاه بیرون كند ووارد صلاه دیگری بشود وتكبیره افتتاح واقع كند حالا اگرچنانچه نه متوجه به این معنا هم نیست كه این را بیرونش می كند از اینجا ووارد می شود واقع مطلب همین طور است واقع مطلب همین است كه به تمامیت تكبیره اولی تكبیره ثانیه تكبیره اولی باطل می شود ووجهی است برای بطلان تكبیره ثانیه هم نیتش اگر قصد زیاده هم بكند اما قصد تكبیره الحرام بكند ،قصد تكبیره الحرام بكند وقصد زیادی در آن هم فرض كردیم غفلت كرد وقصد زیادی هم بااین كه امكان ندارد قصد زیادی هم كه رد زیاده هم واقع نشد لكن مصادق دیگر واقع شده وصحیح هم بحسب قاعده باید باشد. بله البته از تسالم اصحاب خوب تسالم اصحاب مسئله برائت امابحسب قواعد این طوری است این راجع به تكبیره الحرام .
    شارع اعتبار نفرموده كه الله اكبر اول صلاه است شارع فرموده تكبیره الحرام اول صلاه است بلكه خلاف آن را فرموده انما الحرف اینكه آقایون می فرمایند كه الف الله اكبر وقتی بناء شد جزء صلاه باشد این اجزاء هم باید جزء صلاه باشد پس بناءعلی الف اكبر قبل از تمام الله اكبر جزء است منتها ما نمی دانیم بعد از اینكه الله اكبر تمام شد ماكشف می كنیم كه از اول ما وارد نماز بودیم این جزء اینجا هم از اول وارد نماز ما بودیم .
    پس بناءعلیه شما الله اكبر را كه می گوید كشف كردید از اینكه الف الله اكبر هم درنماز  بوده وجزء نماز بود وحال اینكه آن الف الله اكبر واقع شد در وقتی كه آن نماز باطل است این اشكال است دیگر این را ما جواب دادیم ما عرض می كردیم كه اصلا الف الله اكبر تا الله اكبر تمام نشده جزء نیستند برای اینكه جزئیت آنها تبعی است بتبع تكمیل اینها جزء می شود نه اینكه خودشان مستقلند ومحال است كه یك چیزی كه تبع غیر است در جزئیت جلو بیفتد از غیر جزئیت الله اكبر را شارع فرموده است كه این تكبیره الحرام تا الله اكبر واقع نشود من وارد در نماز نیستم وقتی الله اكبر واقع شد اینها بتبع او واقع می شوند جزء لصلاه وقتی بناشد كه اولا واجب بشود اینها بتبع اووارد بشود محال است كه جلو بیفتد وبعد بگویم من كشف می كنم كه از اول بوده كشف از اول معنایش این است كه آن وقتی كه الله اكبر را گفتم من توی نمازم افتتاح شد نماز این خلاف ادله است التكبیره افتتاح نمی گوید الف تكبیره افتتاح است ادله ما می فرماید التكبیره افتتاح مفتاح صلاه بوده تكبیره بحسب عرف عقل الله اكبر است یا البته با الله اكبر با این صیغه نمی گویند اما تمامیت  تكبیره الله، الله اكبركه تمام شده من تكبیر گفته ام تا راء الله اكبررا نگویم باز تكبیر نگفتم آن وقت می گویم كه بگویم الله اكبر این تكبیر شد هذا افتتاح صلاه آن وقت شما می گوید كه خوب پس این اجزاء چی ما عرض می كنیم اگر امورات این است كه اجزاء را شارع اعتبار كرده است جزء لصلاه این اعتبار نشده اگر می فرماید كه جزء صلاه هستند ما هم عرض می كنیم كه افتتاحا جزء صلاه هستند آنی كه شارع فرموده تكبیررا جزء صلاه قرار داده است واین اجزاء تكبیر بتبع تكبیر داخل صلاه هستند وقتی بتبع تكبیر داخل صلاه شدند وبعد از اینكه تحقق پیدا كرد تكبیر آن وقت آنها جزء صلاه هستند پس تا تحقق پیدا نكرده بیرون صلاه هستند و بعد از تحقق تكبیر آن باطل می شود و تكبیر جزء صلاه می شود اینها هم جزء صلاه می شود و او اجزائی كه از اینجا هست اما در دخول بعد از ظاهر می شود بتبع او داخل می شود یا تبعا مع وارد می شود اما بعد از تكبیر، تكبیر را كه گفتم مع زمانی تبعیت  رتبی به تبعیت وارد می شود ومع زمانی وبا  تكبیر است كه من وارد صلاه شدم وبا تكبیر هست كه الف الله اكبر جزء صلاه شده است بناء علیه اشكالات شما وارد نیست